نگاهی به زندگی و آثار فروغ فرخزاد در پنجاه و پنجمین سالروز خاموشیاش مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور فروغ فرخزاد، زادهٔ ۸ دی ۱۳۱۳ در تهران، از شاعران نامدار معاصر ایران است. فروغ، در محلهٔ امیریهٔ تهران، از پدری تفرشی و مادری کاشانیتبار پا بهدنیا گذاشت. وی فرزند چهارم توران وزیریتبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانوادهٔ او میتوان از برادرش، فریدون فرخزاد، شاعر، خواننده، برنامهساز و مجری رادیو و تلویزیون،…
بیشتر بخوانیدشعر
چند شعر از مینا احمدی
مینا احمدی – ایران ۱ قفس از آفتاب پر میشود میلههای زندان از سایهها هر کدام شعری است نانوشته! چطور بگویم، حالت خوب است وقتی گلوله میبارد بهجای باران چگونه بدن زنانه بر خشکی گودال سرخ بیحس میشود. ۲ چگونه میشود زمستان چهلساله شود؟ بهار را در آستانهٔ ورودش به دروازهٔ شهر جادو کنند؟! من اما، باور ندارم که دلتنگ بهار باشم و هر بهار آغاز زمستانی دیگر باشد! ۳ از جهانی که…
بیشتر بخوانیدچند شعر از صالح بیچار، شاعر و ترانهسرای مطرح کردستان عراق
برگردان: خالد بایزیدی (دلیر) – ونکوور صالح بیچار (ساڵح بێچار) شاعر و ترانهسرای مطرح کردستان عراق، ساکن سلیمانیه، جزو شاعران بنام و مطرح کردستان است که صدایش در تمام محافل کردستان پیچیده است. او شاعری ملی و مضمونگرا، متعهد، مردمی و دوستداشتنی است. اخیراً دیوان شعری از این شاعر زیبانویس و ژرفاندیش در حجم ۵۲۲ صفحه بهچاپ رسیده است. از این دیوان چند شعر را برگزیده و انتخاب کردهام که آنها را به خوانندگان فرهیختهٔ فارسیزبان…
بیشتر بخوانیدسه شعر با یاد مانای دکتر اسماعیل خویی
سه شعر با یاد مانای دکتر اسماعیل خویی، شاعر برجستهٔ معاصر که روز ۲۵ مهٔ ۲۰۲۱ در شهر لندن چشم از جهان فرو بست. وقتی که من بچه بودم وقتی که من بچه بودم، پرواز یک بادبادک میبُردَت از بامهای سحرخیزی پلک تا نارنجزاران خورشید آه، آن فاصلههای کوتاه. وقتی که من بچه بودم، خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد، و اشکهای درشتش از پشت آن عینک ذرهبینی با صوت قرآن میآمیخت. وقتی…
بیشتر بخوانیدنشانهها در روابط چندسویه – نگاه و نقدی بر کتاب شعر «عهد نسیم» سرودهٔ وحید داور
فرناز جعفرزادگان – ایران کتاب شعر «عهد نسیم» سوگسرودی است که وحید داور برای دوستش مانایاد علیرضا نسیمی، شاعر شیرازی، سروده و توسط نشر حکمت کلمه در بهار ۱۳۹۸ چاپ شده است. در واقع «عهد نسیم» از آغاز تا پایان شعری بلند است با دوازده فرگرد، که زبان نمادین و اسطورهای، در آن جایگاهی درخور دارد. شاعر با بهرهگیری از نمادها، افزون بر اینکه شعر خود را هنرمندانه میسراید، دغدغهها، دلمشغولیها و خواستههای خود را از…
بیشتر بخوانیدسروها، سپیدارها، صنوبرها – شعری از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا من مردمام، همان جماعت خاموش، همان مردم عوامالناس، میروم… و میآیم، میبینیام… و نمیبینی، آن گوشه ایستادهام، در حواشی همان میدانها که با جراثقالهای سازندگیتان، سپیدارها را، و سروها را، و صنوبرها را، بر دار میکنید، من در آن کنار ایستادهام، میبینیام… و نمیبینی، من راه میروم و از پیشانیام جنون میریزد، و قدمهایم سنگفرش خیابان را، شخم میزند و تخم میپاشد، سروها، سپیدارها، صنوبرها، میبینیام و میگویی: «اَه باز این…
بیشتر بخوانیدجهانِ بینوید شعری از اصلان قزللو
اصلان قزللو – ایران همین که تکهتکه نکردند خبر را زندگی دق کرد فکرهایی جهان را سبز میخواست من که در تیربارانها در اعدامها خوابم میپرد دستهگلی به گور زندگی میگذارم هر روز و درست در همین هنگام که نویدی نیست جهان خوابش میبرد مرگ را در افغانستان با طالبان قسمت میکنند تا شهر بخوابد شیراز بهارنارنجهایش را به کرونا میبخشد و داودیها در رحمتآباد حراج میشوند بیا این گریههای آخر را به پای الوکهای…
بیشتر بخوانیدچه میتوانم بگویم؟ شعری از نیکی فتاحی
نیکی فتاحی – ونکوور چه میتوانم بگویم؟ درختها ایستاده مردهاند و فقط کافیست که بگویم «من سردم است» تا چند برگ دیگر از گلوگاهشان جدا شوند! چه میتوانم بگویم؟ آن شاخههای پذیرنده که در فقدان سبزترین برگهایشان نفسنفس میزنند دارند از قلب پوستههاشان ترک میخورند و دستان من چه کوتاه… چه کوتاه… کدام مرثیه؟ کدام سوگ؟ سرما تا مغز استخوان… تا مغز استخوان… خدایا فریادم… یخ… بسته است دیگر چه میتوانم بگویم، چه؟ وقتی که از…
بیشتر بخوانیدسینا سرکانی رفت. «مردی که همیشه شاعر بود»
مهین میلانی – ونکوور سینا سرکانی رفت. «مردی که همیشه شاعر بود» تعلیق در زیستگاههای هجر… در جستجوی خانه؟! «چون بسیط هستم، در خانه نمیگنجم.» و نمیگنجید. «جز این نامهها که برایت پست میکنم و آن موجها که در دریا کاشتیم تا آب از آب تکان بخورد همهٔ جهان سراب بود حتی لکنت عاشقانهٔ ما! افتاد، باز هم ماهی، از چشمم، دریا ریخت» «روی تلویزیون دفتری باز، شعری ناتمام زیر بالش شب، آوازی نخوانده یک…
بیشتر بخوانیدرباعیهایی از ایرج زبردست، شاعر ساکن شیراز
ایرج زبردست – ایران سه رباعی به یاد نیما همراه با یادداشتی از شاپور جورکش به راه و ماه، نیمایوشیج. وَ برای ماه ریخته بر سنگ، شاپور جورکش ۱ از قامت واژه، طرح فردا انداخت پیراهن کهنه را به دریا انداخت هر پنجرهای گوش به افسانه سپرد هر کوه مرا به یاد نیما انداخت ۲ ای مردم شهر، عطر هوش آوردم کوه کلمات را به دوش آوردم تا بار دگر پنجرهای باز شود یک تکّه…
بیشتر بخوانید