سعید ناظمی – ایران چو رستم خبر شد ز میدان جنگ که تهمینه افتاده در پیت رنگ ز میدان گذشت و سوی خانه شد ز خود بیخود و سوی جانانه شد چو آمد نگه کرد در اندرون زنش دید پا در هوا واژگون صدا کرد و تهمینه را داد زد چو تهمینه او دید، فریاد زد بدو گفت ای همسر پهلوان ز تحریمها همسرت وارهان همه جانب خاور و باختر ز دنیا همه گشتهام بیخبر…
بیشتر بخوانیدادبیات
دوچرخهٔ بالدار
معرفی مجموعهای از هایکوهای شاعران سوئد با انتخاب و برگردان مانا آقایی و لیلا فرجامی هایکو (Haiku) نوعی شعر ژاپنی است که فرمی بسیار کوتاه دارد و با سه ویژگی مشخص میشود: ۱- ماهیت هایکو مقطع بودنش است، که غالباً توسط کنارِهمگذاری دو تصویر یا دو ایده و کلمهٔ قطعکننده مابینشان ارائه میشود، نوعی نشانهگذاری شفاهی که لحظهٔ جدایی را علامت میدهد و سبک و سیاقی را که طی آن عناصر کنارِ هم گذاشتهشده به…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – شهری به اسم «منظوری نداشتم!»
رژیا پرهام – تورنتو دخترک فسقلی آنقدر بزرگ شده است که دیگر سر به سر آدم میگذارد… . نشسته است و با دوستش بحث میکنند. یکی میگوید اهل کاناداست و دیگری میگوید اهل ادمونتون. نقشهٔ کانادا را برمیدارم و توضیح میدهم کانادا کشورست و ادمونتون یکی از شهرهای کانادا. اضافه میکنم: «مثلاً من هم اهل کشور ایرانام و هم اهل شهر کرمانشاه.» میخواهند نقشهٔ بزرگ ایران را ببینند. میگم توی مهد کودک ندارم، ولی روی…
بیشتر بخوانیدفلسفهورزی در شعر
دیدگاه استاد مصطفی ملکیان به شعر و سرودههای فرناز جعفرزادگان فرناز جعفرزادگان، متولد شیراز از کودکی و بهصورت جدیتر از سال ۱۳۷۶ سرودن شعر را ابتدا با شعر کلاسیک (غزل، دوبیتی، مثنوی و… ) آغاز نمود و در سال ۱۳۸۶ چند شعر از ایشان در مجموعهٔ شعر زنان فارس و در سال ۱۳۹۱ چند غزلِ وی در کتاب غزلسرایان فارس به کوشش صدرا ذوالریاستین بهچاپ رسید. در فروردین ۱۳۹۲ مجموعه شعرهای کوتاه ایشان با عنوان…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – وقتِ مردن
رژیا پرهام – تورنتو دیروز پسر کوچولوی چهار سال و نیمهٔ مهدکودکم خبر مهمی برای دوستانش داشت. خبری که با خونسردی اعلام شد: «قراره مادربزرگ بهزودی بمیره.» بعد از این جمله سؤالات بچهها شروع شد. یکی پرسید: «کِی قراره بمیره؟» پسرک شانهای بالا انداخت که نمیداند و جواب داد: «به زودی…» دیگری پرسید: «چرا قراره بمیره؟» جواب این بود که: «چون خیلی پیره و دیگه بهتره بمیره.» دخترکی که چند روز پیش تولدش بود پرسید: «وقتی…
بیشتر بخوانیدنقد روانشناختی رمان شازده احتجاب اثر هوشنگ گلشیری از منظر روانشناسی یونگ
سعید ناظمی – ایران شازده احتجاب رمانی انتقادی به اوضاع اجتماعی ایران در تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی است. نقدی است بر نظام فئودالی ایران قدیم و تغییر شرایط ظالمانه نه توسط مردم، بلکه توسط حاکمیت جدید و البته ظهور حکومت استبدادی جدید. داستان خاطراتی است از گذشته که در عرض چند دقیقه در ذهن شازدهٔ مسلول، قبل از مرگش میگذرد. شازده خود به وضعیت موجود تن داده و بهطور حتم انسانی بیمار است….
بیشتر بخوانیدلوسییَن – داستان کوتاهی از کلود بورژکس
برگردان: غزال صحرائی – فرانسه کلود بورژکس (Claude Bourgeyx)، نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی است. او در سال ۱۹۴۳ در شهر بوردو به دنیا آمد. در سال ۱۹۸۴ اولین مجموعه داستان خود را به نام «دشنامهای کوچک» منتشر کرد که در سال ۲۰۱۴ تئاتری با اقتباس از همین داستانها بهروی صحنه برده شد. از آثار این نویسنده میتوان به چند مورد زیر اشاره کرد: رمانها: – عشق در نگاه اول – شاهکار – خوشبختی مثل…
بیشتر بخوانیدشعری تازه از اصلان قزللو
اصلان قزللو – ایران قدم میزنم در خاطرات چهار فصلی که سبزها و سرخها همه، زرد شدهاند تنها، سطری سپید بر جاست در هرم نفسهایی دودآلود برمیگردم به لحظهای روشن که چهار فصل را میشود مرور کرد و در سبزترین نقطهاش به افقی خیره شد که خورشیدش در رنگینکمان نسیمی دست تکان میدهد
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – مادری بهتر
رژیا پرهام – تورنتو اتفاق جالبی که امروز رخ داد، این بود که در مورد حرفهای یکی از دختر کوچولوها با مادرش صحبت کردم. دخترکوچولویی ششساله که مادر بسیار نازنینی دارد. دخترک چند روزیست دائم گله میکند که، «مادرم برای من وقت نمیذاره. مادرم با من بازی نمیکنه و… » با مقدمهای که سراسر واقعیت بود، گفتم: «شک ندارم مادر فوقالعادهای هستید، ولی چند روزیه که دخترتون چنین احساسی دارد و ظاهراً خیلی خوشحال نیست….
بیشتر بخوانیدشعری تازه از فرزانه بابایی
فرزانه بابایی – ایران مثل تنی که دیگر تمام شده میدانم راهی برای لمس موهایت نمانده است خیالم حوالی اتاقت پرسه میزند گاهی ایستادهای در چارچوب در با همان لبخندی که سالهاست گم کردهام. از آستانه عبور میکنی ثانیهشمار ساعت از کار میافتد و من دیگر پشت هیچ دری منتظرت نمیمانم از سوراخ کلید از شکاف پایین در از کاغذهای نورگیر روی شیشه میگذرم و روی قالیچهٔ ترکمن برای همیشه چادر میزنم. من زنی ایلیاتی…
بیشتر بخوانید