آرام روانشاد – ایران میدانید روزهای قرنطینه فرصت خوبی برای فکر کردن به زندگی و خیالبافی راجع به آن است. اینکه بنشینی و با خودت حساب کنی که کجای زندگی ایستادهای حالا که مرگ در قالب ویروسی نادیده از مژهٔ چشم هم به تو نزدیکتر است، فکر میکنی دوست داشتی چه کارهایی در زندگیات بکنی که نکردهای. من هم در روزهای طولانی قرنطینه خیلی به این مسئله فکر کردهام. سالهای قبل از کرونا سوپروایزر داخلی یک…
بیشتر بخوانیداجتماعی
اندر حکایت آویشن و روغن بنفشه
آرام روانشاد – ایران این روزها همه بهدنبال راهی برای درمان کرونا هستند. همین چند وقت پیش عمه خانم بنده تماس گرفته بود که علاج کرونا را پیدا کرده و آن، آبلیمو و نمک است. حالا از روغن بنفشه که بگذریم، بساط طب سنتیها حسابی بهراه شده و هر کدامشان تجویزی برای کرونا دارند که از قضا هیچکدامشان هم تا بهحال اثر نکرده است. کافی است این روزها به یکی از فامیل بگویی آب از دماغت…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – هیچ جای جهان امن نیست
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران روزهای عجیبی برای دنیا است. انگار دیگر هیچ جای این زمین را نمیشود بهشت نامید. یک ویروسی که به چشم دیده نمیشود، انسان را ناتوان کرده است. انسانی که خود را ابرقدرت تمام موجودات کرۀ زمین میدانست، انسانی که جاهطلبی و قدرتطلبیاش حد و مرز نداشت و ندارد، حالا در برابر یک ویروس کوچک که بهسرعت تمام دنیا را دارد…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – دو روایت معتبر
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران ترس از کرونا خانهنشینمان کرده است؛ آمارهایی که هر لحظه پخش میشوند و وحشت آدم را افزون میکنند. دانشگاه تعطیل شده است. چند روز است که در خانه نشستهام. اما دیر یا زود باید برگردم به آژانس. دلم برای مسافران بهشت تنگ شده است. تمام آنهایی را که گوش شنوای قصهشان بودهام، در پسِ ذهنم دارم. هیجکدامشان را از یاد…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – میروم که تنها بمانم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران «کابوسها فقط شبها به سراغ آدم نمیآیند یا زمانیکه چشمهایت بسته است. بیشتر کابوسها در روشنایی روز و آن هنگام که چشمهایت بازند، به سراغت میآیند. درست زمانی پیدایشان میشود که اصلاً انتظارشان را نمیکشی. بعضی کابوسها هم یک عمر باهات زندگی میکنند. مثل مادرم.» این را زنی به من میگوید که اولین مسافر امروز من است. حرف زدنش…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – به پشت سر نگاه نکن
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران کتی زن جوانی است که قصد دارد راهی انگلستان شود. یک دختر پنج ساله دارد و با شوهرش زندگی میکند. برای رفتن لحظهشماری میکند. رفتن را رهایی میداند. بدون شوهرش میخواهد برود. میگوید دیگر نمیتواند وضعیت فعلی زندگیاش را تحمل کند: «شوهرم دستش به دهنش میرسد، خرج رفتنمان را میدهد. البته همیشه اینطوری نبوده، اما الان بعد از کلی سختی کشیدن بالاخره…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – و ما دوره میکنیم شب و روز را… مرثیهای برای ۱۷۶ جانِ پاک
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران خودروی خانوادهها و بستگان جانباختگان یکی پس از دیگری مقابل در پزشکی قانونی توقف میکند و زنان و مردان با حالتی مضطرب و پریشان از خودرو پیاده میشوند و بهدنبال در ورودی میگردند. اغلب آنها با وجود انتشار اسامی کشتهشدگان این حادثه، امیدوارند اسم عزیزشان در میان جانباختگان نباشد. از نگهبانی این سازمان که فهرست ۱۷۶ نفری را روی…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – وطن جایی است که شأن انسانی ما رعایت شود
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران مرجان مسافر آلمان است؛ دختر خودساختهای که آخرین فرزند خانوادهای هشتنفری است. تمام خواهرها و برادرهای بزرگترش ازدواج کردهاند. او با اینکه سی و سه ساله است، هنوز ازدواج نکرده، قصد ازدواج کردن هم ندارد. چند سالی است که از شهرستان به تهران آمده است: «از هجده سالگی جلوی پدرم ایستادم و کار کردم. پدرم همهٔ خواهرهایم را ۱۳-۱۴ سالگی…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – اکستنشن
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران روی صندلی جلو مینشیند. موهای بلند و رشکبرانگیزی دارد. آنها را بافته و آن گیس کلفت خرماییرنگ را از روسریاش بیرون انداخته است. سه ساک دستی خرید توی دستش است و روی ساکها مارکهای معروف دنیاست؛ هرمس، بولگاری، ورساچه. آنها را جلوی پایش میگذارد. محو موهایش هستم و با خودم میگویم موی پرپشت هم نعمتی است. من هیچوقت موهای زیبایی…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – مسافر بهشت در سرزمین چشم بادامیها
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران با هیجان میگوید: «اگر خدا بخواهد، دارد کارم درست میشود. وااای، دل توی دلم نیست. شما تا بهحال ژاپن تشریف بردهاید؟» ته دلم میگویم من تا همین کشورهای بغل گوش خودمان هم نرفتهام، ژاپن پیشکش. اما سینمای ژاپن را دوست دارم و نویسندههایش را! جواب میدهم که نرفتهام. میگوید: «وااای. وااای. خانم آب دستت داری، بگذار و برو ژاپن را…
بیشتر بخوانید