گفتوگو با ژوبین غازیانی به بهانهٔ اجرای نمایش «سعدی، مسافر شهر عشق» در ونکوور هومن کبیری پرویزی – ونکوور عکسها: حمید زرگرزاده – ونکوور ژوبین غازیانی، که اوایل امسال نمایش «هملتک» را به روی صحنه برد و با استقبال خوبی هم مواجه شد، بهزودی یعنی روز ۲۲ سپتامبر در سالن سنتنیال تیاتر واقع در نورث ونکوور، نمایش تازهاش، «سعدی، مسافر شهر عشق» را به روی صحنه خواهد برد. بههمین بهانه با او گفتوگویی داشتهایم تا…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
موفقیت دیگری برای لادن صحرایی، کارگردان ناشنوای ایرانی ساکن ونکوور
لادن صحرایی، کارگردان ناشنوای ایرانی ساکن ونکوور، موفق به دریافت جایزهٔ بهترین کارگردان فیلم مستند کوتاه از جشنوارهٔ فیلمسازان بینالمللی آمستردام شد. مستند «پسر ناشنوای دانهام»[۱] ساختهٔ لادن صحرایی که پیش از این در جشنوارهٔ دوسالانهٔ جهانی فیلم و هنر ناشنوایان تورنتو، موفق به دریافت جایزه شده بود و در چهارمین جشنوارهٔ دوسالانهٔ جهانی فیلم و هنر ناشنوایان سیاتل نیز به نمایش در آمده بود، توانست جایزهٔ بهترین کارگردان فیلم مستند کوتاه را برایش به…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – هیچوقت آخرِ داستان کسی را خراب نکن!
رژیا پرهام – تورنتو معمولاً برای انتخاب کتاب یا کتابهایی که روزانه توی مهدکودک میخوانیم، رأی میگیریم و هر کتابی که طرفدار بیشتری داشته باشد، خوانده میشود. چند روز پیش کتاب «پسر جنگل» انتخاب شد. همهٔ کوچولوها موافق خواندن کتاب بودند غیر از یک دختر خانوم چهارساله که با جدیت مخالفت میکرد. مردد بودم چه کنم. در ابتدا تصمیم گرفتم کتاب پرطرفدار دیگری را جایگزین کنم و خواندنِ «پسر جنگل» را به زمان دیگری موکول کنم….
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – ساز و نقارهٔ جمعهبازار
مژده مواجی – آلمان جمعهبازارِ محله به گلهای کاغذی ارغوانی مایل به بنفش مزین شده است. با قد و بالای نیممتری در گلدانهای پلاستیکی قهوهایرنگ. حضورشان در میان بقیهٔ گلهای گلفروش میدرخشد. گلی که طبیعتش با گرمای آفتاب و نور پیوند خورده و پیچکی است که با دیوار عشقبازی میکند؛ در هوای سرد و آفتاب نیمهجان شهر هانوفر با رنگ مسحورکنندهاش چشمها را خیره کرده است؛ جونبانه دیلا، جونبانه دیلا، جان جان[۱]. _______________________ ۱- دل را…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۱) – من را به قایقم روی رودخانه برگردان
مجید سجادی تهرانی – ونکوور ۱ ساعت از هشت شب گذشته بود. یکی از روزهای اکتبر سراسر بارانی سال پیش بود. روزهایی که انگار حالا که به آنها نیاز داریم و چشم انتظارشان هستیم تا شاید بیایند و آتش جنگلها را خاموش کنند، با ما قهر کردهاند و هر روز خورشیدِ سرخ چون چشم خشمگین آسمان از فراز این دود ضخیم با خیرهسری به ما چشم دوخته است. بگذریم. آن روز باران تازه بند آماده بود…
بیشتر بخوانیدمژگان شجریان: بهخاطرهدفم، تن به مهاجرت دادم
گفتوگویی با مژگان شجریان سیما غفارزاده – ونکوور مژگان شجریان و گروه «موسیقی نوآئین» روز ۷ سپتامبر در سالن کیمیک سنتر وست ونکوور کنسرت «ارغوان» را برای ونکووریها اجرا خواهند کرد (برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ این برنامه اینجا کلیک کنید). با هماهنگی محمد فضلعلی، مدیر شرکت پارس پاسیفیک انترپرایز و از برگزارکنندگان این برنامه، فرصتی برای گفتوگو با مژگان شجریان یافتیم تا دربارهٔ کار جدیدشان در این کنسرت و دیگر فعالیتهایشان برایمان بگویند؛ توجه شما…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – دلبری «لیلا»
مژده مواجی – آلمان جمعه بود و بازار ترهبار. خورشید و ابرها هم داشتند قایمباشکبازی میکردند که چشمم به «لیلا» افتاد و بهطرفش رفتم. پوستی خاکیرنگ داشت. مرد مسن سرد و گرمِ روزگار چشیدهای کنارش ایستاده بود. با چهرهٔ پُرچین و چروکش رو به من کرد و گفت:«لیلا طعم و بوی بینظیری دارد. لیلا را باید با پوست خورد.»
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – راه حلی برای مرگ!
رژیا پرهام – تورنتو «پدربزرگ فوت شده!» این خبر مهم پسرک برای دوستانش بود. و توضیحی کوتاه که: «آدمها وقتی مریض میشن، به بیمارستان میرن و بعد با کمک دکترها میمیرن! مثل پدربزرگ!» دخترک چهارساله گفت: «ولی مادربزرگ من که مریض شد، به بیمارستان رفت، توسط یه دکتر عمل (سرگِری! و نه سرجِری) شد، بعد نمرد و حتی خوب هم شد!» پسر کوچولو کمی فکر کرد و گفت: «بعضی دکترها خوبن، بعضیها بد! مثلاً دکتر پدربزرگ…
بیشتر بخوانیدچند شعر از کوچر ابوبکر، شاعرهٔ معاصر کرد ساکن ونکوور
برگردان: خالد بایزیدی (دلیر) – ونکوور کوچر ابوبکر در سال ۱۹۸۸ در کردستان ایران زاده شد، اما در سن پنجسالگی بههمراه خانوادهاش ایران را ترک کرد و در شهر سلیمانیهٔ کردستان عراق ساکن شد در همانجا نیز رشد و نمو یافت. دنیای کودکیاش همچون همهٔ کودکان کُرد سرشار از رعب و وحشت و ترس بود و ذهنش مملو از سؤالهای بسیاری دربارهٔ جنگ، کشتار، خونریزی و مذهب و آئین. از همان مقطع ابتدایی خواندن را…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – استقامت عشق
مژده مواجی – آلمان سال گذشته، کنار یکی از خیابانهای فرعی یک نهال «جینکو» (به آلمانی: گینکو)[۱] کاشتند. پاییز که رسید، برگهای زرد طلاییاش زیر تابش آفتاب بیرمق پاییزی آنچنان میدرخشید که محو تماشایش میشدم . امسال قد و بالایش بزرگتر و شبیه نبات زعفرانی چوبی شده است. درخت جینکو جلوهٔ خاصی به رنگهای متنوع پاییزی میدهد و زیباترش میکند. این درخت بومیِ چین که قدمت وجود آن به قبل از دایناسورها میرسد، هزاران سال عمر…
بیشتر بخوانید