داستانی ناتمام که مرگ را شکست می‌دهد

این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید.

دکتر فرزان سجودی – ونکوور

گرد هم آمده‌ایم تا با محمد محمدعلی وداع کنیم*. ما پیش از هر چیز سوگوار دوستی، رفیقی بسیار عزیز هستیم. باور اینکه باید در مراسم تدفین محمدعلی شرکت کنیم برای همهٔ ما بسیار دشوار است. او همیشه همین‌جا در نزدیکی ما بود. خودش و غار تنهایی‌اش، کتاب‌هایش توی قفسهٔ کتاب، اعلان‌های کارگاه داستان‌نویسی توی فیس‌بوک، جلساتی که نویسنده‌ای، مترجمی، اندیشمندی را به‌صورت حضوری یا مجازی دعوت می‌کرد و ما را گرد هم می‌آورد. حال ناگزیریم باور کنیم که ما را ترک کرده است. 

محمدعلی شخصیتی چندوجهی داشت. از سویی رمان‌نویسی برجسته بود؛ رمان‌نویس حرفه‌ای، کسی که دغدغهٔ اصلی‌اش نوشتن بود. او زحمت‌کش دنیای ادبیات بود. به‌قول خودش اجتماعی‌نویس بود. دنیای رمان‌هایش دنیای طبقات پایین و متوسط اجتماع و کشمکش‌هایشان برای بقا بود. از سوی دیگر، از سال‌های کارگاه داستان‌نویسی کارنامه، تا کارگاه داستان‌نویسی ونکوور، او معلم سخت‌کوش داستان‌نویسی بود و نویسندگان بسیاری در کارگاه‌های او آموختند و صیقل خوردند و به صف داستان‌نویسان فارسی پیوستند. همین اواخر چند کتاب از شاگردانش در کارگاه داستان‌نویسی ونکوور منتشر شد و چه خوشحال بود، مثل هر معلم دیگری، که ثمرهٔ کارش را می‌دید. 

او در کانون نویسندگان و پس از آن پیوسته، ضمن همهٔ دیگر دغدغه‌های اجتماعی‌اش، یک کنشگر ضدسانسور بود. 

و از همه مهم‌تر انسانی شریف بود، دوست‌داشتنی بود، اهل تساهل، صبور، مهربان با آن لبخند‌های همیشگی‌اش. 

محمدعلی امروز به بیان خودش در عنوان فرعی آخرین رمانش، داستانی ناتمام است. داستان تمام‌شده خود مرگ است. چه چیز شیرین‌تر از داستانی ناتمام که مرگ را شکست می‌دهد و ما را پیوسته به خواندن ادامهٔ داستان فرامی‌خواند. 

یادش گرامی


*این یادداشت را دکتر فرزان سجودی در جمعی که پس از به‌خاک‌سپاری استاد محمدعلی در کتابخانهٔ وست ونکوور گرد هم آمده بودند، خواند.

ارسال دیدگاه