نوشتن تنها یادگار تو در من و دیگر شاگردان است

این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید.

رُز راد – ونکوور

نازنین استادم، محمد محمدعلی،

همواره آموزه‌های نیکت در داستان‌ها و نوشته‌هایم جریان خواهد داشت. ترکیب قلم و کاغذ تا ابد برایم یادگار وجود نازنین توست. هرگاه دلتنگت شوم، بیشتر خواهم نوشت، عاشقانه‌تر قلم خواهم فشرد و عمیق‌تر تراوشات ذهن خسته‌ام را روی کاغذ پیاده خواهم کرد.

به یاد دارم نخستین روز کارگاه، در میان جمع اساتید و اهالی ادب و شعر پارسی به من نیز فرصت داده شد تا داستان خوانده‌شده را تحلیل و تفسیر کنم. آنجا بود که دانستم در کلاس‌های تو، استاد و شاگردی وجود ندارد. آنجا بود که دانستم جای درستی ایستاده‌ام. در کنار استادی که به شاگردانش هم فرصت تجربه می‌دهد، فرصت بیان و یادگیری. گرچه هنوز راه بسیار مانده است.

کاش که این بیماری چندروزه همچون اتوبوس منحوس به هدف نمی‌رسید. اما افسوس. خوشا به‌ حال من، که در آخرین روز کارگاه داستان‌نویسی، شنوای داستانم بودی. و بدا به حالم که نمی‌دانستم آخرین دیدار است. بعد از رفتن تو تا چند روزی نمی‌توانستم دست در داستان خوانده‌شده‌ام ببرم. اما پس از چند روز پنداشتم، نوشتن، تنها یادگار تو در من و دیگر شاگردان است. پس نوشتم. ساعت‌ها نوشتم. تغییر افعال، پاک‌نویسی، ویرایش، دوباره‌نویسی، ویرایش، و حال داستان به پایان رسید. پایانْ، استاد. تمام شد. و هرچه نقد کرده بودی، اصلاح گردید. حال باز برایت می‌خوانم و می‌دانم که می‌شنوی.

استاد، تو نرفته‌ای. یادت در خاطرمان، آموزه‌هایت در ذهنمان، صدایت در گوشمان، مهرت در قلبمان تا ابد پابرجاست. جایت در کارگاه داستان‌نویسی تا ابد سبز و وجود پدرانه و پاکت در آرامش ابدی باشد. 

ارسال دیدگاه