معرفی فیلم و سریال: آرژانتین، ۱۹۸۵ – Argentina, 1985

مسعود سخایی‌پور، LJI Reporter – ونکوور

«آرژانتین، ۱۹۸۵» فیلمی داستانی به کارگردانی سانتیاگو میتره، ساخت سال ۲۰۲۲ است. این تریلر سیاسی بر داستان دادستان‌های آرژانتینی، خولیو استراسرا و لوئیس مورنو اوکامپو، متمرکز است که در سال ۱۹۸۵ مسئولیت تحقیق و گردآوری شواهد علیه مقامات مسئول دیکتاتوری خونین نظامی در کشورشان را بر عهده گرفتند. نقش‌های اصلی در این فیلم را ریکاردو دارین و پیتر لانزانی بازی کرده‌اند. این فیلم نخستین تولید داخلی آرژانتین از شرکت آمریکایی آمازون استودیوز است. «آرژانتین، ۱۹۸۵» به‌عنوان محصول مشترک آرژانتین و ایالات متحده برای نخستین بار در هفتاد و نهمین دورهٔ جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز در ۳ سپتامبر ۲۰۲۲ به نمایش در آمد. این فیلم توانست جایزهٔ بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب ۲۰۲۳ را به دست بیاورد.

داستان فیلم

آرژانتین در سال ۱۹۸۵: خولیو استراسرا و دستیارش لوئیس مورنو اوکامپو، تیم حقوقی جوانی را تشکیل می‌دهند تا نخستین محاکمه را علیه ژنرال‌های دیکتاتوری نظامی آرژانتین تدارک ببینند. آن‌ها پنج ماه فرصت دارند تا مدارک غیرقابل‌انکاری دربارهٔ جنایات ۹ فرماندهٔ متهم از دوران حکومت نظامی را به دادگاه ارائه کنند. قاضیِ رئیس دادگاه برای صدور حکمی «عادلانه» که دیکتاتوریِ نظامی قربانیان خود را از آن منع می‌کرد، فشار می‌آورد. در نتیجه تیم دادستانی و وکلای قربانیان در معرض تهدید دائمی‌اند. استراسرا خطر احتمالی را نادیده می‌گیرد. دادستان‌ها در مبارزه‌ای طولانی و برخلاف تمام گمانه‌زنی‌ها موفق می‌شوند عدالت را برای قربانیان حکومت نظامی اجرا کنند.

دربارهٔ فیلم

تماشای «آرژانتین، ۱۹۸۵» در این روزهایی که مردم کشورمان در جنگی سخت با حاکمان مستبد برای رسیدن به دموکراسی‌اند، تجربه‌ای امیدوارکننده، غریب و لذت‌بخش بود. مخاطب ایرانی فیلم بعد از تماشای فیلم ناخودآگاه از خود می‌پرسد آیا این امکان وجود دارد که چنین دادگاهی در آیندهٔ نزدیک در ایران هم برگزار شود. 

روایت‌های قربانیانی که در دادگاه شهادت می‌دادند، شباهتی انکارشدنی با شرایط امروز ایران دارد، آن‌قدر شبیه که گویی زندانیان قیام زن، زندگی، آزادی سخن می‌گویند. 

این فیلم دربارهٔ ظلم است، دربارهٔ دیکتاتوری، دربارهٔ فاشیسم و حاکمان خودکامه که از هیچ ظلمی بر مردم دریغ نمی‌کنند. استبداد همه‌جا یک شکل است. دیکتاتورها به هم شبیه‌اند. فقط ملیت، رنگ چشم، قد و… با یکدیگر تفاوت دارد. مهم وجه اشتراکشان است که سرکوبِ هر نوع اندیشهٔ آزادی‌خواهانه است. اما این فیلم مخاطب را دلگرم می‌کند که شاید دیر، شاید سخت، اما عدالت اجرا خواهد شد و هیچ دیکتاتوری تا ابد بر مسند قدرت باقی نخواهد ماند. اینکه مسیر رسیدن به دموکراسی، سخت ولی ممکن است. اگر دیکتاتورها از تاریخ درس عبرت می‌گرفتند، شاید تا الان بساط ظلم و استبداد کلاً از جهان برچیده شده بود. دریغا که ظالم جز خود کسی را نمی‌بیند. 

این فیلم دربارهٔ باورداشتن است. باور یا ایمان به پیروزی حق بر باطل، خیر بر شر و درست بر نادرست. باورِ اینکه عدالت در نهایت اجرا خواهد شد. هزینه‌های بسیاری برای تحقق عدالت از طرف مردم پرداخت می‌شود. جان‌های عزیز زیادی از دست می‌روند. اما عاقبتِ دیکتاتور، سقوط است. تاریخ بزرگ‌ترین گواه این ادعاست. سانتیاگو میتره، کارگردان فیلم، در نهایت نبوغ فیلمسازی فقط به ساخت اثری سیاسی-تاریخی بسنده نمی‌کند بلکه به‌دنبال واکاوی دربارهٔ انسان می‌رود. چالش‌هایی که انسان‌ها پس از تحقق آزادی با آن مواجه می‌شوند. ترسی که دیکتاتور در جان آدم‌ها می‌نشاند، تا مدت‌ها پس از سقوطش باقی می‌ماند. همان‌طور که در فیلم شاهدیم، بعضی از شاهدان با وجود روی‌کارآمدن دموکراسی از شهادت‌دادن در دادگاه هراس دارند. وقتی خبر احضار و محاکمهٔ ۹ فرماندهٔ نظامی/سیاسی حکومت پیشین اعلام می‌شود، همه با ناباوری به موضوع می‌نگرند. حتی خود دادستان استراسرا هم که در سال‌های حضور حکومت قبلی، در دستگاه سراسر غرق فساد قضایی و قاضیان و دادستان‌های فاشیست کار می‌کرده، باور نمی‌کند چنین چیزی امکان‌پذیر باشد. او و گروهش در این راه سختی‌های بی‌شماری را متحمل می‌شوند. از تهدید جانی خود و خانواده‌شان گرفته تا سنگ‌اندازی‌های بی‌شمار. سنگ‌اندازی حتی در این سطح که از مادران داغدارِ میدان مایو ملقب به «مادران روسری‌سفید» خواسته می‌شود اگر می‌خواهند در دادگاه حاضر شوند باید روسری‌های سفیدشان را از سر بردارند. اما آن‌ها نمی‌هراسند و به تحقق عدالت ایمان دارند و ایمان همیشه نجات‌دهنده است. ایمان به اینکه قدم اول را که برداری، تا انتها خواهی رفت. ایمان به «دوباره هرگز» که به‌نظرم درخشان‌ترین پیام فیلم بود.

این فیلم درخشان اقتباسی از محاکمه‌ای واقعی در سال ۱۹۸۵ است. در جریان کودتایی که در سال ۱۹۷۶ علیه دولت دموکراتیک آرژانتین به‌ وقوع پیوست، یک دیکتاتوری نظامی بر مسند قدرت آمد که از هیچ جنایت و سرکوبی علیه معترضانش دریغ نکرد. دولت جدید برای ادامهٔ حیات خود انواع و اقسام روش‌های وحشیانه را به کار بست تا بتواند مخالفان را از سر راه بردارد و در مسند قدرت باقی بماند. این دیکتاتوری نظامی که حمایت ایالات متحدهٔ آمریکا را هم داشت، به‌دلیل آغاز جنگ فالکلند با بریتانیا حمایت آمریکا را از دست داد و پس از شکست در این جنگ با انزوا در عرصهٔ بین‌المللی، رفته‌رفته قدرتش را از دست داد تا اینکه در سال ۱۹۸۳ رسماً قدرت را واگذار کرد.

بعد از روی‌کارآمدن دولت جدید، مدت‌ها بحث بود بر سر محاکمهٔ شخصیت‌های نظامی‌ای که عامل کشتار و سرکوب مردم بودند. اینکه آیا این محاکمه باید انجام شود یا نه. اما در نهایت دستوری مبنی بر محاکمهٔ شخصیت‌های نظامی و شخصِ رافائل ویدلا صادر شد. آن‌ها به دادگاه فراخوانده شدند تا به‌خاطر جنایت‌هایشان در جریان وقایعی که به جنگ کثیف معروف شد، پاسخ‌گو باشند. دادستان خولیو استراسرا به‌همراه گروهش علیه آن‌ها به جمع‌آوری اظهارات شاهدان پرداخت. در طول جنگ کثیف بیش از ۳۰ هزار نفر ناپدید شدند، صدها کودک که غالباً والدینشان در زندان‌ها شکنجه و کشته شده بودند، ربوده شدند و عدهٔ بسیاری نیز در زندان‌ها مورد تعرض قرار گرفتند؛ خشونت‌هایی که توسط رهبران نظامی کاملاً عادی تلقی می‌شد. فیلم به روایت محاکمهٔ عاملان آن جنایت‌ها می‌پردازد و با بررسی اظهارات بازسازی‌شدهٔ شاهدان دادگاه ۱۹۸۵، روایتی چالش‌برانگیز را خلق می‌کند. شهادت‌های تکان‌دهنده و هولناک قربانیان جنایت‌های رژیم سابق در دادگاه، واقعاً تاثیرگذار است به‌قدری که هر بیننده‌ای از خود می‌پرسد چطور یک انسان می‌تواند به این درجه از قساوت برسد. چطور می‌تواند چنین جنایاتی را مرتکب شود. 

این فیلم را می‌توان فیلمی دادگاهی نامید. چون بیشتر صحنه‌ها در دادگاه می‌گذرد. اما مطلقاً کش‌دار و خسته‌کننده نیست و مخاطب یک‌نفس آن را به تماشا خواهد نشست. «آرژانتین، ۱۹۸۵» در ردیف بهترین فیلم‌های غیرانگلیسی‌زبانِ سال ۲۰۲۲ و از بخت‌های اصلی دریافت جایزهٔ اسکار امسال خواهد بود. بزرگ‌ترین پیام فیلم در دادنامهٔ پایانی درخشان دادستان به‌خوبی بیان می‌شود. هیچ باور سیاسی‌ای اجازهٔ خشونت‌ورزیدن و کشتن ندارد و همچنین هیچ انسانی نباید به‌خاطر باور سیاسی‌اش کشته، شکنجه و زندانی شود. دیکتاتورها بدانند که در آخر، خیر و بی‌گناهی است که بر شر و تباهی پیروز می‌شود. این همان چیزی است که ما باید بدانیم. از تاریخ بیاموزیم و امیدمان را از دست ندهیم. تماشای این فیلم در این روزها به همهٔ ایرانیانی که دل‌نگران اوضاع کشورشان‌اند، توصیه می‌شود.

این فیلم هنوز روی دی‌وی‌دی در دسترس نیست، ولی می‌توان آن را با اشتراک پرایم شرکت آمازون به‌صورت آنلاین تماشا کرد.

نظرات

  • AI

    سال ۵۷ هم فکر میکردیم و بسیار دیدیم و شنیدیم که:
    دیو چو بیرون رود فرشته درآید
    ظالم ماندنی نیست
    ولی همه اونهایی که بر علیه ظلم قیام می کنند وقتی خود قدرت را بدست میگیرند، همان ظالم قبلی میشوند.
    پس خیلی به این پیروزیها و محاکمات و عدالت پروری نمیشه دل خوش داشت. هنوز یادمان نرفته که ۴۳ سال پیش همین قدرتهایی که امروز برای این ملت اشک تمساح می ریزند، چگونه ظرف مدت کوتاهی شاه ایران را از اوج قدرت به حضیض ذلت کشاندندو بساط او را برچیدند.
    ما ملت همیشه نقطه سر خط هستیم. سختی میکشیم، کشته می دهیم، صبر می کنیم، مبارزه می کنیم، شکنجه می شویم و …..
    پیروز میشویم ….. چند دهه دیگر بجای اولمان بر می گردیم. وتکرار شروعی دیگر.
    دهه ها مبارزه و زندان و شکنجه بود تا بساط پادشاهی برافکنده شود، امروز دوباره بچه ها و نوادگان آن مبارزان پیشین وسلطنت طلبان منتظر فرصت، فرش قرمز برای پادشاهی پهن می کنند.
    واقعا ما ملتی هستیم که بدانیم چه میخواهیم؟ فکر نمی کنم. به همین دلیل هم همیشه دیگران باید برایمان نسخه بپیچند و انچه میخواهند بر سرمان بیاورند. چون از نظر سواد تاریخی و اجتماعی و سیاسی هنوز کودکیم.

ارسال دیدگاه