یادداشت سردبیر: تلنگرانه و بهاری که از راه می‌رسد

سیما غفارزاده – ونکوور

داریم آخرین شماره در سال ۱۳۹۶ را می‌بندیم، و من فکر می‌کنم لابد باید از شادی‌ها نوشت، از عطر سنبل و نوای بلبل، باید جشن گرفت شکوفایی و جان گرفتنِ طبیعت را؛ طبیعتی که آماده می‌شود دوباره ردای سبزش را بر تن کند، باید غم‌ و غصه‌ای به دل راه نداد، دستِ‌کم در این روزها که همه، به‌خصوص ما ایرانیان و دیگرانی که نوروز را جشن می‌گیرند، به استقبال نوبهار می‌روند، باید دستی به سر و روی خانه کشید و غبار از تنش تکاند، باید به فکر اسکناس‌های نو بود – حالا گیریم از بانک آربی‌سی، باید به‌دنبال سین‌های سفرهٔ هفت‌سین بود، به فکر میهمانی‌های بزرگی که حالا دیگر تمام دید و بازدیدها را در خود جای داده‌ست،… چقدر کار داریم! در این میان، مراسم اسکار را هم نباید از دست داد؛ مخصوصاً فرش قرمزش را، فرش قرمزی که آمادهٔ خرامیدنِ هنرمندان هالیوودی‌ست، آنجا که یک به یک نام و آوازهٔ طراحان کفش و لباسشان را به رخ دنیا می‌کشند، آنجا که  تلألو لباس‌ها و فلاش‌های عکاسان چشم‌ها را کور می‌کند و حتماً صدای قهقهه‌ها و گپ و گفت‌هاشان نیز گوشی برای شنیدن دیگر صداها باقی نمی‌گذارد. ما هم مانند بقیهٔ دنیا چشم به صفحه‌های تلویزیون و هر دستگاه دیگری دوخته‌ایم تا از قافله عقب نمانیم، تا این مهم‌ترین رویداد هنری سال را به‌طور زنده تماشا کنیم؛ و ما نیز مانند دیگر مردم دنیا کور می‌شویم و کر می‌شویم… اسکار تمام می‌شود، کانال تلویزیون را عوض می‌کنیم، صفحات شبکه‌های مجازی را تند و تند از جلو چشم می‌گذرانیم؛ غوطهٔ شرقی دیگر کجاست؟ خانه‌هاشان بر سرشان آوار شده،… آه، به‌یاد می‌آوریم که چقدر کار بر سرمان آوار شده است، نوروز همین‌ نزدیکی‌ست و ما هنوز غبار از جان خانه‌مان برنگرفته‌ایم. این خرابه کجاست که غبار همچون ارواح در کوچه‌هایش می‌خرامد؟ آه نه؛ تلویزیون را خاموش می‌کنیم، طاقت نداریم، صفحهٔ تلفن را می‌بندیم، طاقت دیدن مجروح و زخمی نداریم؛ از ما که کاری ساخته نیست. نوشته بود ۸۰۵ نفر در ۱۶ روز گذشته آنجا کشته شده‌اند. می‌شود تقریباً روزی ۵۰ نفر؛ خُب، حساب و ضرب و تقسیم هنوز از یادمان نرفته است. آه، داشتیم فراموش می‌کردیم هنوز گندم هم خیس نکرده‌ایم. ۴۰۰٬۰۰۰ نفر در غوطهٔ شرقی در محاصره‌اند و نیمی از آن‌ها زیر ۱۸ سال‌ سن دارند. غم‌انگیزست، اما مگر ما چه کاری از دست ما برمی‌آید؟ دنیا برای خودش سازمان ملل متحدی دارد و اتحادیه اروپا و این حرف‌ها، اگر می‌شد کاری کرد، این‌ها می‌کردند! آه، داشت فراموشمان می‌شد هنوز گندم خیس نکرده‌ایم. اصلاً چرا وقت می‌گذاریم این اخبار ناراحت‌کننده را بشنویم و بخوانیم؟ دنیا خفقان گرفته است، مگر ما نیز ازاهالی این دنیا نیستیم؟… آه، ناگهان به‌یاد می‌آوریم که هنوز نمی‌دانیم برای میهمانی عید چه لباسی باید بپوشیم. لباس الیسون ویلیامز خیلی زیبا بود، اما کو خیاطی که بتواند عین آن را بدوزد!…

* * * * *

و اما بی‌شک بهار امسال در سرزمین مادری رنگ و بویی دیگر دارد. امسال، در ایران، بهار بهارِ زنان است. زنانی که با شجاعتی مثال‌زدنی روسری‌ها را به دار آویختند و پس از ۳۹ سال هوای تازه را لابه‌لای گیسوان خود حس کردند. بهار امسال از آنِ زنان است، زنانی که صدای اعتراضشان برای گرفتنِ این طبیعی‌ترین حق، به گوش همهٔ دنیا رسید. زنانی که دنیا باید به احترام آنان کلاه از سر بردارد.

در آستانهٔ سال نو و بهاری نو، از طرف تیم نشریهٔ رسانهٔ همیاری، شادی، تندرستی و آرامش برای شما خوانندگان گرامی و روزهایی بهتر و روشن‌تر برای دنیا آرزومندم.

ارسال دیدگاه