یک روز گرم تابستان – داستان کوتاهی از فرزانه ابراهیمیان

یک روز گرم تابستان – داستان کوتاهی از فرزانه ابراهیمیان

فرزانه ابراهیمیان – ایران آفتاب لم داده بود وسط آسمان. تنبل شده بود و حال و حوصلهٔ جمع و جور کردن خودش را نداشت. هرم گرمایش کف حیاط را گرم کرده بود. چند گلدان یاس روی لبهٔ حوض خودنمایی می‌کرد و فوارهٔ کوچکی زیبایی حوض آبی وسط حیاط را دو چندان کرده بود. آفتاب گرم به عطر یاس چندان اجازهٔ خودنمایی نمی‌داد، اما کیفِ شمعدانی‌ها کوک و رویشان گل انداخته بود؛ زیباتر شده بودند و…

بیشتر بخوانید

همسفر با فیصل – داستان کوتاهی از نوشا وحیدی

همسفر با فیصل – داستان کوتاهی از نوشا وحیدی

نوشا وحیدی – ونکوور «همسفر با فیصل» یکی از هفت داستانی‌ست که در کتاب تازه‌منتشرهٔ نوشا وحیدی، هفت ترانهٔ شاد و غمین، آمده است. این داستان به‌جز کتاب یادشده که در تاریخ هفتم سپتامبر ۲۰۱۸ رونمایی خواهد شد، برای اولین بار است که منتشر می‌شود. صندلی‌ام را که پیدا می‌کنم، قند توی دلم آب می‌شود که سر ردیف یک پسر سفید نشسته و صندلی وسط خالی؛ من هم که مثل همیشه صندلی کنار پنجره را…

بیشتر بخوانید

زنگ تلفن

زنگ تلفن

فرزانه ابراهیمیان – ایران صدای تیز و کِش‌دار تلفن را بین خواب و بیداری شنید. چیزی جز تاریکی نمی‌دید. دلش نمی‌خواست از جای خودش بلند شود. تمام تنش درد می‌کرد و کوفته بود. کودکی ده‌ساله بودم، نرم و نازک، چست و چابک چقدر ده‌سالگی خودش را دوست داشت. با یک پیراهن زرد چهارخانه. می‌پریدم از سر جوی، با دو پای کودکانه پرید و ناگهان افتاد. چشم‌هاش سیاهی رفت و نفسش گرفت. دوباره زنگ زد. سه‌باره،…

بیشتر بخوانید

لوسی‌یَن – داستان کوتاهی از کلود بورژکس

لوسی‌یَن – داستان کوتاهی از کلود بورژکس

برگردان: غزال صحرائی – فرانسه   کلود بورژکس (Claude Bourgeyx)، نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی است. او در سال ۱۹۴۳ در شهر بوردو به دنیا آمد. در سال ۱۹۸۴ اولین مجموعه داستان خود را به نام «دشنام‌های کوچک» منتشر کرد که در سال ۲۰۱۴ تئاتری با اقتباس از همین داستان‌ها به‌روی صحنه برده شد. از آثار این نویسنده می‌توان به چند مورد زیر اشاره کرد: رمان‌ها: – عشق در نگاه اول – شاهکار – خوشبختی مثل…

بیشتر بخوانید

دستت را می‌گیرم – داستان کوتاهی از آنی سومون

دستت را می‌گیرم – داستان کوتاهی از آنی سومون

از مجموعه داستان «فرش سالن» نوشتهٔ آنی سومون Annie Saumont برگردان: غزال صحرائی – فرانسه آنی سومون (Annie Saumont)‏ (۱۹۲۷ – ۲۰۱۷) نویسنده و مترجم زنِ فرانسوی است. او در خانواده‌ای متوسط پرورش یافت. مادرش آموزگار بود. از همان دوران کودکی به نوشتن داستان علاقه داشت. آنی سومون در رشتهٔ ادبیات مدرن تحصیل کرد و موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد زبان انگلیسی و اسپانیایی شد. در آغاز با ترجمه‌های درخشان از نویسندگان بزرگی همچون «جی….

بیشتر بخوانید

امید فردا – داستان کوتاهی از شامل کناری

امید فردا – داستان کوتاهی از شامل کناری

شامل کناری – ونکوور مادرم دیروز تلفن زد و گفت: «خانم انتخابی اومده بود به عیادتم. قراره همین جمعه با لوفتانزا به ونکوور بیاد. می‌دونست تو کانادایی. با هم کلی صحبت کردیم؛ از اون برف سنگین و سه سالی که او معلم تو و فرهاد و بهزاد بود. عکست رو بهش نشون دادم و گفتم که من بیشترِ انشاء‌های تو رو هنوز نگه داشته‌م و هر از گاه می‌خونم. علی‌رضا جان، از من دلگیر نشو،…

بیشتر بخوانید

اهلی‌ام کن -داستان کوتاهی از آنی سومون

اهلی‌ام کن -داستان کوتاهی از آنی سومون

برگردان: غزال صحرائی – فرانسه آنی سومون (Annie Saumont)‏ (۱۹۲۷ – ۲۰۱۷) نویسنده و مترجم زنِ فرانسوی است. او در خانواده‌ای متوسط پرورش یافت. مادرش آموزگار بود. از همان دوران کودکی به نوشتن داستان علاقه داشت. آنی سومون در رشتهٔ ادبیات مدرن تحصیل کرد و موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد زبان انگلیسی و اسپانیائی شد. در آغاز با ترجمه‌های درخشان از نویسندگان بزرگی همچون «جی. دی. سالینجر» (رمان مشهور ناتور دشت) و آثار «جان…

بیشتر بخوانید

ندارد – داستان کوتاهی از زنده‌یاد علی‌اشرف درویشیان

ندارد – داستان کوتاهی از زنده‌یاد علی‌اشرف درویشیان

علی‌اشرف درویشیان – نیازعلی ندارد – حاضر اول بار که دیدمش کنار ناودان مدرسه نشسته بود. سرفه‌اش گرفت. تک‌سرفه‌ها به سختی تکانش می‌داد. خون کم‌رنگی بالا آورد. دهان را با آستین کت نخ‌نمایش پاک کرد. شتابان به کلاس رفت و روی نیمکت اول نشست. کلاس دوم بود. کوچک بود و ریزه؛ با رنگ مهتابی. رگ گردنش از زیر پوست پیدا بود و تک‌ تک مثل آدم تب‌دار می‌زد. مدادش را با نخ به سوراخ دکمهٔ…

بیشتر بخوانید

کابوس ِخاکستری – داستان کوتاهی از فردریک براون

کابوس ِخاکستری – داستان کوتاهی از فردریک براون

فردریک براون۱ برگردان از فرانسه: غزال صحرائی – فرانسه با احساس فراغت و سبک‌باریِ شگفت‌انگیزی از خواب بیدار شد. تابش گرم و ملایم خورشید درهوای بهاری لذت‌بخش بود. بی‌هیچ جنبشی، روی نیمکت پارک لم داد. نیم ساعتی چُرت زده بود… پارک از سرسبزی بهار درخششی خاص داشت؛ روز فوق‌العاده‌ای بود و او جوانی دلباخته. به طرزی باورنکردنی دلباخته، آن‌قدرعاشق و دلباخته که از شدت دلدادگی سرش به دَوَران می‌افتاد. و عاشقی خوش‌اقبال: در مهمانی شب…

بیشتر بخوانید

زن‌های شکستنی – داستان کوتاهی از مرجان ریاحی

زن‌های شکستنی – داستان کوتاهی از مرجان ریاحی

مرجان ریاحی – ایران هیچ‌کس فکر نمی‌کرد اتفاق مهمی‌ افتاده باشد. زنی کف خیابان لیز خورد و شکست. خبر به‌همین سادگی بود. اما یک هفته بعد گفته شد زن دیگری هم دیده شده که در خیابان شکسته شده است و هفتهٔ بعد از آن در همهٔ روزنامه‌ها نوشته شد: «زن‌ها در خیابان شکسته می‌شوند.» پیش از همه، شهردار موظف به پاسخگویی در مورد وضعیت کف خیابان‌ها شد. به‌نظر می‌رسید زن‌ها قبل از آن هم در…

بیشتر بخوانید
1 13 14 15 16 17 19