نوشا وحیدی – ونکوور «همسفر با فیصل» یکی از هفت داستانیست که در کتاب تازهمنتشرهٔ نوشا وحیدی، هفت ترانهٔ شاد و غمین، آمده است. این داستان بهجز کتاب یادشده که در تاریخ هفتم سپتامبر ۲۰۱۸ رونمایی خواهد شد، برای اولین بار است که منتشر میشود. صندلیام را که پیدا میکنم، قند توی دلم آب میشود که سر ردیف یک پسر سفید نشسته و صندلی وسط خالی؛ من هم که مثل همیشه صندلی کنار پنجره را…
بیشتر بخوانیدادبیات
گفتوگو با نوشا وحیدی، بهبهانهٔ چاپ مجموعه داستان جدیدش
در کانادا با فراغ بال مینویسم و نگران هیچ قضاوت یا سانسوری نیستم سیما غفارزاده – ونکوور با خبر شدیم که نوشا وحیدی، نویسندهٔ جوان ساکن ونکوور، بهتازگی اولین کتابش را که مجموعهٔ ۷ داستان کوتاه و بلند است، در همین شهر بهچاپ رسانده است. این مجموعه داستان با عنوان «هفت ترانهٔ شاد و غمین» که توسط نشر «پان به» منتشر شده است، کتاب بسیار شکیل و تر و تمیزی از آب درآمده است. پیش…
بیشتر بخوانیدکتابهای جدید برای بخش فارسی کتابخانههای لانزدیل و وست ونکوور
شیده طالبان – ونکوور کتابخانههای لانزدیل و وست ونکوور مجموعههای فارسی خوب و بهروزی دارند. بودجهٔ آنها از بودجهٔ سالانهٔ کتابخانه تهیه میشود و میزان به امانت رفتن هر کتاب یا کتاب صوتی (موجود در کتابخانهٔ لانزدیل) در حفظ آن در مجموعه و تقویت بودجهٔ سالانهٔ مجموعهٔ فارسی مؤثر است. اواخر ماه آوریل امسال، پستی در گروه فیسبوکی «همیاری ایرانیان ونکوور» توسط مسئول کتابهای فارسی این دو کتابخانه گذاشته شد و از اعضا خواستهشد که…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – ضرورت کمپرس یخ!
رژیا پرهام – تورنتو کیسهٔ یخ پلاستیکی با تصاویر کارتونی شخصیتهای محبوب کوچولوها، برای بچههایی که به هر دلیلی آسیب میبینند و قسمتی از بدنشان قرمز میشود و درد میگیرد، استفاده میشود. امروز بعد از ظهر دخترک چهارسالهٔ مهدکودکم با لحنی بسیار جدی گفت که بهصورت اورژانسی دو تا از کسیههای یخ را نیاز دارد! هیچ اتفاق خاصی رخ نداده بود و هیچکس هم گریه نکرده بود. متعجب نگاهش کردم و گفتم: «ممکنه بپرسم چرا؟» نگاهی…
بیشتر بخوانیدزنگ تلفن
فرزانه ابراهیمیان – ایران صدای تیز و کِشدار تلفن را بین خواب و بیداری شنید. چیزی جز تاریکی نمیدید. دلش نمیخواست از جای خودش بلند شود. تمام تنش درد میکرد و کوفته بود. کودکی دهساله بودم، نرم و نازک، چست و چابک چقدر دهسالگی خودش را دوست داشت. با یک پیراهن زرد چهارخانه. میپریدم از سر جوی، با دو پای کودکانه پرید و ناگهان افتاد. چشمهاش سیاهی رفت و نفسش گرفت. دوباره زنگ زد. سهباره،…
بیشتر بخوانیدشعر طنز: شکایت تهمینه از تحریمها
سعید ناظمی – ایران چو رستم خبر شد ز میدان جنگ که تهمینه افتاده در پیت رنگ ز میدان گذشت و سوی خانه شد ز خود بیخود و سوی جانانه شد چو آمد نگه کرد در اندرون زنش دید پا در هوا واژگون صدا کرد و تهمینه را داد زد چو تهمینه او دید، فریاد زد بدو گفت ای همسر پهلوان ز تحریمها همسرت وارهان همه جانب خاور و باختر ز دنیا همه گشتهام بیخبر…
بیشتر بخوانیددوچرخهٔ بالدار
معرفی مجموعهای از هایکوهای شاعران سوئد با انتخاب و برگردان مانا آقایی و لیلا فرجامی هایکو (Haiku) نوعی شعر ژاپنی است که فرمی بسیار کوتاه دارد و با سه ویژگی مشخص میشود: ۱- ماهیت هایکو مقطع بودنش است، که غالباً توسط کنارِهمگذاری دو تصویر یا دو ایده و کلمهٔ قطعکننده مابینشان ارائه میشود، نوعی نشانهگذاری شفاهی که لحظهٔ جدایی را علامت میدهد و سبک و سیاقی را که طی آن عناصر کنارِ هم گذاشتهشده به…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – شهری به اسم «منظوری نداشتم!»
رژیا پرهام – تورنتو دخترک فسقلی آنقدر بزرگ شده است که دیگر سر به سر آدم میگذارد… . نشسته است و با دوستش بحث میکنند. یکی میگوید اهل کاناداست و دیگری میگوید اهل ادمونتون. نقشهٔ کانادا را برمیدارم و توضیح میدهم کانادا کشورست و ادمونتون یکی از شهرهای کانادا. اضافه میکنم: «مثلاً من هم اهل کشور ایرانام و هم اهل شهر کرمانشاه.» میخواهند نقشهٔ بزرگ ایران را ببینند. میگم توی مهد کودک ندارم، ولی روی…
بیشتر بخوانیدفلسفهورزی در شعر
دیدگاه استاد مصطفی ملکیان به شعر و سرودههای فرناز جعفرزادگان فرناز جعفرزادگان، متولد شیراز از کودکی و بهصورت جدیتر از سال ۱۳۷۶ سرودن شعر را ابتدا با شعر کلاسیک (غزل، دوبیتی، مثنوی و… ) آغاز نمود و در سال ۱۳۸۶ چند شعر از ایشان در مجموعهٔ شعر زنان فارس و در سال ۱۳۹۱ چند غزلِ وی در کتاب غزلسرایان فارس به کوشش صدرا ذوالریاستین بهچاپ رسید. در فروردین ۱۳۹۲ مجموعه شعرهای کوتاه ایشان با عنوان…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – وقتِ مردن
رژیا پرهام – تورنتو دیروز پسر کوچولوی چهار سال و نیمهٔ مهدکودکم خبر مهمی برای دوستانش داشت. خبری که با خونسردی اعلام شد: «قراره مادربزرگ بهزودی بمیره.» بعد از این جمله سؤالات بچهها شروع شد. یکی پرسید: «کِی قراره بمیره؟» پسرک شانهای بالا انداخت که نمیداند و جواب داد: «به زودی…» دیگری پرسید: «چرا قراره بمیره؟» جواب این بود که: «چون خیلی پیره و دیگه بهتره بمیره.» دخترکی که چند روز پیش تولدش بود پرسید: «وقتی…
بیشتر بخوانید