دنیای من و آدم کوچولوها – هیچ‌وقت آخرِ داستان کسی را خراب نکن!

دنیای من و آدم کوچولوها – هیچ‌وقت آخرِ داستان کسی را خراب نکن!

رژیا پرهام – تورنتو معمولاً برای انتخاب کتاب یا کتاب‌هایی که روزانه توی مهدکودک می‌خوانیم، رأی می‌گیریم و هر کتابی که طرفدار بیشتری داشته باشد، خوانده می‌شود. چند روز پیش کتاب «پسر جنگل» انتخاب شد. همهٔ کوچولوها موافق خواندن کتاب بودند غیر از یک دختر خانوم چهارساله که با جدیت مخالفت می‌کرد. مردد بودم چه کنم. در ابتدا تصمیم گرفتم کتاب پرطرفدار دیگری را جایگزین کنم و خواندنِ «پسر جنگل» را به زمان دیگری موکول کنم….

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – راه حلی برای مرگ!

دنیای من و آدم کوچولوها – راه حلی برای مرگ!

رژیا پرهام – تورنتو «پدربزرگ فوت شده!» این خبر مهم پسرک برای دوستانش بود. و توضیحی کوتاه که: «آدم‌ها وقتی مریض می‌شن، به بیمارستان می‌رن و بعد با کمک دکترها می‌میرن! مثل پدربزرگ!» دخترک چهارساله گفت: «ولی مادربزرگ من که مریض شد، به بیمارستان رفت، توسط یه دکتر عمل (سرگِری! و نه سرجِری) شد، بعد نمرد و حتی خوب هم شد!» پسر کوچولو کمی فکر کرد و گفت: «بعضی دکترها خوبن، بعضی‌ها بد! مثلاً دکتر پدربزرگ…

بیشتر بخوانید

چند شعر از کوچر ابوبکر، شاعرهٔ معاصر کرد ساکن ونکوور

چند شعر از کوچر ابوبکر، شاعرهٔ معاصر کرد ساکن ونکوور

برگردان: خالد بایزیدی (دلیر) – ونکوور کوچر ابوبکر در سال ۱۹۸۸ در کردستان ایران زاده شد، اما در سن پنج‌سالگی به‌همراه خانواده‌اش ایران را ترک کرد و در شهر سلیمانیهٔ کردستان عراق ساکن شد در همان‌جا نیز رشد و نمو یافت. دنیای کودکی‌اش همچون همهٔ کودکان کُرد سرشار از رعب و وحشت و ترس بود و ذهنش مملو از سؤال‌های بسیاری دربارهٔ جنگ، کشتار، خون‌ریزی و مذهب و آئین. از همان مقطع ابتدایی خواندن را…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – اندر مزایای آرام شمردن

دنیای من و آدم کوچولوها – اندر مزایای آرام شمردن

رژیا پرهام – تورنتو پای دخترک خراش کوچکی برداشت. بدون آنکه حرفی بزند بغض کرد و گوشه‌ای نشست. دوست صمیمی‌اش که سعی می‌کرد تعادلش را برای نگه داشتن تاج تولد چهار سالگی‌اش روی سرش حفظ کند، آمد و کنارش نشست. خیلی آرام گفت: «می‌خوای راز یه معجزه رو بهت بگم؟» و بدون آنکه منتظر جواب بشود، ادامه داد: «وقتی ناراحتی یا درد داری، باید یه کار مهم بکنی. چشمات رو ببندی و از یک تا ده…

بیشتر بخوانید

شعر طنز: بی‌اعتنا به تحریم

شعر طنز: بی‌اعتنا به تحریم

سعید ناظمی – ایران ما که در کار خود ریا نکنیم پس به تحریم اعتنا نکنیم ما پی کار خود رها کردیم بهتر این فیل را هوا نکنیم روز روشن شنای زیرآبی سوی مقصد ولی شنا نکنیم جان چین از قماش ایرانی جامه‌ای را به تن قبا نکنیم گرچه تحریم دستمان بسته‌ست دست‌بسته چرا دعا نکنیم چون به اعمال ما خدا داناست صبح تا شب خدا، خدا نکنیم در زمین راه خود بپیماییم هیچ پرواز…

بیشتر بخوانید

همسفر با فیصل – داستان کوتاهی از نوشا وحیدی

همسفر با فیصل – داستان کوتاهی از نوشا وحیدی

نوشا وحیدی – ونکوور «همسفر با فیصل» یکی از هفت داستانی‌ست که در کتاب تازه‌منتشرهٔ نوشا وحیدی، هفت ترانهٔ شاد و غمین، آمده است. این داستان به‌جز کتاب یادشده که در تاریخ هفتم سپتامبر ۲۰۱۸ رونمایی خواهد شد، برای اولین بار است که منتشر می‌شود. صندلی‌ام را که پیدا می‌کنم، قند توی دلم آب می‌شود که سر ردیف یک پسر سفید نشسته و صندلی وسط خالی؛ من هم که مثل همیشه صندلی کنار پنجره را…

بیشتر بخوانید

گفت‌وگو با نوشا وحیدی، به‌بهانهٔ چاپ مجموعه داستان جدیدش

گفت‌وگو با نوشا وحیدی، به‌بهانهٔ چاپ مجموعه داستان جدیدش

در کانادا با فراغ بال می‌نویسم و نگران هیچ قضاوت یا سانسوری نیستم سیما غفارزاده – ونکوور با خبر شدیم که نوشا وحیدی، نویسندهٔ جوان ساکن ونکوور، به‌تازگی اولین کتابش را که مجموعهٔ ۷ داستان کوتاه و بلند است، در همین شهر به‌چاپ رسانده است. این مجموعه داستان با عنوان «هفت ترانهٔ شاد و غمین» که توسط نشر «پان به» منتشر شده است، کتاب بسیار شکیل و تر و تمیزی از آب درآمده است. پیش…

بیشتر بخوانید

کتاب‌های جدید برای بخش فارسی کتابخانه‌های لانزدیل و وست ونکوور

کتاب‌های جدید برای بخش فارسی کتابخانه‌های لانزدیل و وست ونکوور

شیده طالبان – ونکوور کتابخانه‌های لانزدیل و وست ونکوور مجموعه‌های فارسی خوب و به‌روزی دارند. بودجهٔ آن‌ها از بودجهٔ سالانهٔ کتابخانه تهیه می‌شود و میزان به امانت رفتن هر کتاب یا کتاب صوتی (موجود در کتابخانهٔ لانزدیل) در حفظ آن در مجموعه و تقویت بودجهٔ سالانهٔ مجموعهٔ فارسی مؤثر است. اواخر ماه آوریل امسال، پستی در گروه فیس‌بوکی «همیاری ایرانیان ونکوور» توسط مسئول کتاب‌های فارسی این دو کتابخانه گذاشته شد و از اعضا خواسته‌شد که…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – ضرورت کمپرس یخ!

دنیای من و آدم کوچولوها – ضرورت کمپرس یخ!

رژیا پرهام – تورنتو کیسهٔ یخ پلاستیکی با تصاویر کارتونی شخصیت‌های محبوب کوچولوها، برای بچه‌هایی که به هر دلیلی آسیب می‌بینند و قسمتی از بدنشان قرمز می‌شود و درد می‌گیرد، استفاده می‌شود.  امروز بعد از ظهر دخترک چهارسالهٔ مهدکودکم با لحنی بسیار جدی گفت که به‌صورت اورژانسی دو تا از کسیه‌های یخ را نیاز دارد! هیچ اتفاق خاصی رخ نداده بود و هیچ‌کس هم گریه نکرده بود. متعجب نگاهش کردم و گفتم: «ممکنه بپرسم چرا؟» نگاهی…

بیشتر بخوانید

زنگ تلفن

زنگ تلفن

فرزانه ابراهیمیان – ایران صدای تیز و کِش‌دار تلفن را بین خواب و بیداری شنید. چیزی جز تاریکی نمی‌دید. دلش نمی‌خواست از جای خودش بلند شود. تمام تنش درد می‌کرد و کوفته بود. کودکی ده‌ساله بودم، نرم و نازک، چست و چابک چقدر ده‌سالگی خودش را دوست داشت. با یک پیراهن زرد چهارخانه. می‌پریدم از سر جوی، با دو پای کودکانه پرید و ناگهان افتاد. چشم‌هاش سیاهی رفت و نفسش گرفت. دوباره زنگ زد. سه‌باره،…

بیشتر بخوانید
1 36 37 38 39 40 64