مژده مواجی – آلمان مراجعم، شمس، را بعد از تعطیلات کریسمس در شهر دیدم. احوالپرسی کردیم. در چند جلسۀ پایانی کوچینگ شغلی بهدلیل سرماخوردگی شرکت نکرده بود و با تماس تلفنی از او با خبر بودم. از بدشانسی مریضیاش با جشن «روزۀ اِزی» کردهای ایزدی در ماه آذر همزمان شده بود. او مثل همیشه تمیز و مرتب لباس پوشیده بود. موهای سیاه صاف نیمهبلندش را روی شانهاش ریخته بود. از او پرسیدم: «چه خبر؟» با خوشحالی…
بیشتر بخوانیدمژده مواجی
پروژهٔ اجتماعی (۸۴) – یک روز کاریِ متفاوت
مژده مواجی – آلمان کامپیوتر را خاموش کردم، در اتاق کار را بستم و آمادهٔ رفتن به مؤسسۀ زبان شدم. گوگل مپس حدود پانزده دقیقه مسیر راه را محاسبه کرده بود. با احتمال چراغقرمزهای پیشبینینشدهٔ چهارراهها، نیم ساعت زودتر حرکت کردم. با همکارم گودرون ساعت ۱۱ روبروی در ورودی آنجا قرار گذاشته بودیم. او با ماشین بود و من با دوچرخه. برای تبلیغ کوچینگ شغلیمان به یکی از کلاسهای زبان آلمانی مقطع ب۲ میرفتیم تا شاگردها…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۸۳) – عاشقی در زمان تفرقه
مژده مواجی – آلمان صدای زنگ درِ محل کار را شنیدم، بلند شدم و به طرف در رفتم. شمس از شیشۀ در ورودی پیدا بود. تا مرا دید، دست تکان داد و لبخندی بر لبش نشست. در را که باز کردم، دستهایش را زیر مایع ضدعفونیِای که کنار در ورودی قرار داشت، گرفت و به هم مالید. – قبل از شروع کوچینگ شغلی از آشپزخانه دمنوش میآورم. برای هردومان دمنوش رازیانه در فنجان ریختم. از او…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۸۲) – مادربزرگخوانده
مژده مواجی – آلمان مادری که نُه فرزند دارد و از طرف ادارۀ کار پیشنهاد کوچینگ شغلی به او داده شده، چه شغلی برایش مناسب است؟ توی خانه بهاندازۀ کافی کار روی سرِش ریخته است. هوران با مدیریت خیلی خوبی که دارد، حواسش به تکتک افراد خانوادۀ بزرگش است. خانوادهای مهاجر از کردستانِ عراق. تا به یاد دارد همیشه از افراد خانواده مراقبت و به کارهایشان رسیدگی کرده است. چه زمانی که در خانۀ مادری و…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۸۱) – پایِ بردبارِ سخنگو
مژده مواجی – آلمان قبل از شروع کوچینگ شغلی برایش از آشپزخانۀ محل کار دمنوش بابونه آوردم. مدتی بود که چندین درد پیاپی گریبانگیرش شده بود. هموروئید، سنگکلیه و کمردرد. همین دردها که باعث غیبت او میشد، روند کاریمان را کمی کُند کرده بود. حالش را پرسیدم. دستی به موهای نیمهبلندِ سیاهِ صافش کشید و با دست دیگرش کیسۀ دمنوش را در فنجان تکان داد. چهرۀ مهتابیرنگش با آرایش ملایمی که داشت بهطرف من چرخاند و…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۸۰) – سنتشکنِ غمگین
مژده مواجی – آلمان شمارۀ ناشناسی به موبایلم دوبار زنگ زده بود و من در دسترس نبودم. تا به او زنگ زدم، پرسید: – مرا به یاد میآورید؟ من سمانه هستم. قبل از اینکه نامش را بگوید، صدایش را شناختم. سورپرایز خوبی بود. – فراموشت نکردم. مدتهاست که از تو خبری نداشتم. با خوشحالی گفت: – مدتها بود که دنبال شما میگشتم. شمارۀ موبایلتان را گم کرده بودم، تا اینکه چند روز پیش پیدا کردم. همیشه…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۷۹) – توفان مهسا
مژده مواجی – آلمان روی دکمۀ پرینت کلیک کردم و بلند شدم تا برگۀ چاپشده را از اتاق دستگاه کپی بیاورم. یکی از همکارانم آنجا بود. کاغذهای کپیشدهاش را از دستگاه برداشت و پرسید: – از ایران چه خبر؟ جلسۀ کاریمان تمام شد. وسایلمان را جمع کردیم که به خانه برویم. همکار دیگرم با چهرهای نگران پرسید: – از ایران چه خبر؟ به بازار هفتگی محله رفتم. آنجا دوستان آلمانی را دیدم، پرسیدند: – از ایران…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۷۸) – زنجیر حجاب
مژده مواجی – آلمان در محل کار باخبر شدیم که یکی از فروشگاههای بزرگ پوشاک دنبال فروشنده میگردد و میتوانیم به مراجعانِ علاقهمند اطلاع بدهیم. با شنیدن آن، یاد یکی از مراجعانم افتادم که سال پیش برای کوچینگ شغلی آمده بود. شماره تلفنش را گرفتم و به او زنگ زدم. – هنوز هم علاقهمند به کار فروشندگی هستید؟ با خوشحالی جواب داد: – هنوز هم به آن علاقه دارم. بهخصوص کار در فروشگاه پوشاک. با روحیهام…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۷۷) – آرزویی به پهنای هزاره
مژده مواجی – آلمان در حین کوچینگ شغلی از او پرسیدم: – از کجای افغانستان میآیید؟ انگار که منتظر این سؤال بوده باشد، به چشمهایش برقی افتاد و گفت: – از قوم هزاره هستیم. – قوم هزاره کجای افغانستان ساکناند؟ کمی فکرکرد و گفت: – وسط کشور زندگی میکنند. مانیتور را چرخاندم که هر دو بتوانیم با هم نگاه کنیم. در گوگل نقشهٔ افغانستان را پیدا کردم تا با هم نگاهی به آن بیندازیم. چشمش به…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۷۶) – راه ناهموارِ پذیرفتهشدن
این مطلب از مجموعه مطالب شمارهٔ ۱۶۸ رسانهٔ همیاری مورخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ است که بهدلیل آغاز اعتراضات داخل ایران بهکشتهشدن مهسا امینی با تأخیر روی وبسایت رسانهٔ همیاری قرار میگیرد. مژده مواجی – آلمان به مراجعم زنگ زدم: – با شرکت باغبانی تماس گرفتم، پنجشنبه هفتۀ آینده ساعت نه صبح وقت آشنایی و صحبت در مورد قرارداد کار را گذاشتهاند. راهش کمی طولانی است. ساعت ۷:۳۰ در ایستگاه اتوبوس نزدیک خانهتان قرار میگذاریم و با…
بیشتر بخوانید