مژده مواجی – آلمان چندمین بار بود که برای مشاورۀ کاری به دفتر میآمد. کوچکاندام بود و چابک. تونیک و پوشش سرش رنگی متناسب با هم داشتند. با صدای بلند صحبت میکرد و تکیهکلامش این بود: «من که بلد نیستم.» مقدار زیادی کاغذ در دستهایش بود. با خوشحالی گفت: «پذیرش دورۀ یکسالۀ مشاور اجتماعی گرفتم. باید این فرمها را پر کنم و هرچه زودتر تحویل بدهم. لطفاً کمکم کنید. من که بلد نیستم.» از گرفتن پذیرش…
بیشتر بخوانیدمهاجرت
پروژهٔ اجتماعی (۹۹) – سومالی خونین
مژده مواجی – آلمان صدای کودکی از راهرو آمد. از صندلی بلند شدم و به راهرو رفتم. زوج جوانی با کالسکه آنجا ایستاده بودند که به آنها وقت داده و منتظرشان بودم. با هم به اتاق کارم رفتیم. به پسرکی که در کالسکه نشسته بود، نگاهی کردم و هر دومان به هم لبخندی زدیم؛ پسرکی با چشمها و موهای سیاه فرفری مانند پدرش. پدرش هم لبخندی زد و گفت: «از هفتۀ پیش او را در مهدکودک…
بیشتر بخوانیداختصاص بودجه برای افراد تازهوارد در بریتیش کلمبیا بهمنظور پیداکردن مشاغل پرتقاضا
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – سوری دولت بریتیش کلمبیا در نشستی مطبوعاتی در سوری از اختصاص ۷ میلیون دلار بودجه برای کمک به تازهمهاجران در پیداکردن شغل خبر داد. به گفتهٔ دولت تعداد زیادی از تازهواردان به استان میتوانند از طریق چندین برنامهٔ جدید و نوآورانهٔ شورای اشتغال مهاجران بریتیش کلمبیا (The Immigrant Employment Council of BC) یا IEC-BC مشاغل پردرآمد و مرتبط با مهارتهایشان را در این استان بیابند. شیلا مالکومسون، وزیر توسعهٔ اجتماعی…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۹۸) – زندگی با طعم ملس
مژده مواجی – آلمان صدای در ورودی محل کار را که شنیدم، از صندلیام بلند شدم که ببینم چه کسی وارد شده است. مرد جوانِ سبزهرویِ قدبلندی با ظاهری تمیز و مرتب توی راهرو ایستاده بود و کیسۀ نایلونی سفیدی را در دست داشت. – سلام. لطفاً این کیسه را به همکارتان، پترا، بدهید. مقداری آلوسیاه از باغ دوستم است. هفتۀ آینده هم توت میآورم. از او اسمش را پرسیدم و با شنیدنِ آن متوجه شدم…
بیشتر بخوانیدمهاجرت و تحول مهاجران
مجتبی طالقانی۱ – ونکوور پیش از انقلاب اسلامی، مهاجرت (بهمعنی ترک زادبوم و بهقصد اقامت نامحدود در شهر و کشوری دیگر) برای ایرانیان جاذبهٔ چندانی نداشت و تعداد کسانی که به کشورهای دیگر «مهاجرت» میکردند، بسیار محدود بود. مهاجرت از نواحی حاشیهای ایران به کشورهای همسایه در جستوجوی کار و همچنین مهاجرت بهقصد اقامت در شهرهایی چون کربلا و نجف برای مجاورت یا تحصیل علوم مذهبی، تا حدودی رایج بود، گرچه این هر دو در چند…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۹۷) – تنهای تنها
مژده مواجی – آلمان بهندرت میخندید. گاهی لبخندی نیمبند روی لبانش نقش میبست. شونا، زن کُرد سوری بود. او میگفت که بهجز دخترش هیچکس را ندارد. آلمانی را بد صحبت نمیکرد. اولین بار که به دفترم آمد، علاقهمند به شرکت در کلاس زبان آلمانی بود که یکبار در هفته در ادارۀ ما تشکیل میشد. شونا میگفت: «مهم نیست که فقط یکبار در هفته است. من که زبان را تا مقطع ب-۱ گذراندهام. میخواهم چند ساعتی اینجا…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۹۶) – اولین تجربهٔ کاری تلخ
مژده مواجی – آلمان سارا با چهرهای خموده وارد دفتر کارم شد تا در قرار کوچینگ شغلی خود شرکت کند. تا آن زمان در جلسات انفرادی سعی کرده بودم او را متوجه نقاط قوت و ویژگیهایش کنم و برای بازگشت به محیط کار، اعتمادبهنفس او را تقویت کنم. از زندگی او چیز زیادی نمیدانستم. اعتمادی از قبل بین هر دومان ایجاد شده بود، اما من منتظر جزئیات بیشتری در مورد زندگی شغلی او بودم. تنها چیزی…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۹۵) – خیرات قهوه در روزی پر تنش
مژده مواجی – آلمان یکی از همکارانم در مرخصی بود و همکار دیگرم هم صبح زود پیام نوشت که مریض است. در این روز، ادارهٔ کار در محل کار ما وقت پذیرش حضوری برای مراجعان داشت. یک بار در ماه به آنجا میآیند. یک بار در هفته هم در اتاق بزرگ محل کارم کلاس زبان آلمانی برگزار میشود. به آشپزخانه رفتم تا برای کارمندان ادارهٔ کار قهوه درست کنم. دکمهٔ قهوهجوش را که روشن کردم، زنگ…
بیشتر بخوانیدمعرفی برنامهٔ جدید دولت فدرال کانادا مختص پناهندگان خارج از کانادا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور دولت فدرال کانادا و بهطور مشخص، وزارت مهاجرت، پناهندگان و شهروندی کانادا، در تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۲۳، برنامهٔ جدید مهاجرتی خود را که پیش از این هم دربارهاش اطلاعرسانی کرده بود، معرفی نمود. بر اساس این برنامهٔ مهاجرتی جدید، متقاضیانی که در خارج از خاک کانادا درخواست پناهندگی دادهاند، با شرط داشتن قبولی از کمیساریای عالی پناهندگان مستقر در سازمان ملل یا از کشور میزبانشان، میتوانند از این برنامهٔ مهاجرتی استفاده…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۹۴) – سرمایهگذاریِ مؤثر یا ریختوپاش؟
مژده مواجی – آلمان تلفن زنگ زد: – سلام! حال شما چطور است؟ یک سال میشد که از سمیرا بیخبر بودم. آخرین بار که به دفترم آمد، دنبال پیداکردن کار بود. وقتی از امکان مشاورۀ شغلی در ادارهمان با او صحبت کردم، تمایلی نشان نداد. بیش از آنکه به توان و پتانسیل خودش بهعنوان مهندس کامپیوتر باور داشته باشد، به نیروهای ماوراءالطبیعه معتقد بود و اینکه شانس و اقبال یکهو در خانهٔ آدم را میزند. با…
بیشتر بخوانید