فریده نقش در اردیبهشت سال ۱۳۳۳ در رشت زاده شد. نخستین شعر او در سال ۱۳۵۱ در مجلهٔ نگین چاپ شد. سپس در مجلههای فردوسی، گیله مرد، دفترهای هنر وادبیات، شهروند و گردون اشعارش را بهچاپ رساند. نزدیک به ۲۵ سال است که هفتهنامهٔ شهروند را اداره میکند و سردبیر شهروند (سایت شهرگان) میباشد. هادی ابراهیمی رودبارکی در تلاشهای پیگیرش برای تعالی و پیشبرد فرهنگ و ادب ایران برگزارکنندهٔ برنامههای هنری و فرهنگی بسیار زیادی…
بیشتر بخوانیدشعر
میمیرد که در جغرافیای تو زاده شود- شعری تازه از فرزانه بابایی
شبیه زنی، که نمیداند کیست. موهای سیاه را، از شانهاش کنار میزند. نگاه میکند؛ به کشیدگی دستها به ساقهای پا و قبل از کشف زن و زمین توی شهر راه میرود. چیزی از سرانگشتها از مفهوم لمس و انقباضهای مکرر تن نمیداند! شهر خیره شده؛ به هلالِ ماه، در پهلوها سفیدی منتشر در رانها و خواب و خواهشی، که زن را بازگردانده است. صدایی پنجه به ماه میکشد درد در تناش میپیچد،…
بیشتر بخوانیدتقلید – شعر جدیدی از اصلان قزللو
اصلان قزللو – ایران خالی میشود شب از صدا، از روز. ساعت دیواری، بیشرمانه در تلاش است تیکتاکِ کفش پاشنهبلند زنی را تقلید کند، که در غربت خیابانهای شهر، درهای بسته میشمارد؛ از پنجرههای نیمهباز، زخمی میشود؛ و زنگ هیچ دری یارای افشای این راز ندارد. صدا خالی میشود از شهر درها باز، پنجرهها رها ساعتها، دنبال زنهای دیگری هستند تا صدای پایشان را تقلید کنند.
بیشتر بخوانیدچند شعر تازه از فریده نقش – شاعر ساکن ونکوور
در کرباسی میپیچم شادیهایم را که پایانش تو بودی *** آرشه بر مژگانم نکش قرار از جانم میربائی سازها کوک نیستند… *** کوله بر بارمیکشم گره میزنم اشکهایم را بر لب جوی آبی شاید به سرچشمه رسیدم *** گاه میاندیشم ای کاش قانون دوئل برقرار بود یا می کُشتیام یا میمُردم … *** پرندهٔ من اینجا و…
بیشتر بخوانیدشصتویک – شعر جدیدی از بنفشه حجازی
شصتویک بنفشه حجازی – ایران ستــاره میبارد چترت را ببنــد آهــــو هنوز به هوایی تــازه هجرت میکند بــرج دریایی میافتد بر آب و مــاه بهقدری پایین از صخره که من به حصار قلعهات. از برج بیـــا به ابرها نمیرسی افســانه نچین چوپان هنوز گلّــه را هِی میکند به آغُــل هر روز سایهها جنگل میسازند و من در انتهای پلکانی که شصتوهفت بار بالا میرود شصتویک بار پایین میروم. تاریکی و تاریکی از پیچ کوچه نمیرود….
بیشتر بخوانیدیوما- شعر جدیدی از کافیه جلیلیان
کافیه جلیلیان – تورنتو یوما*، هنوز شهرتفزده از مويههای تو بیتاب است آن روزِ سياه عبا به سر کشيدی سرمه به چشم کل زدی حجله بستی تنهای سرد سه سروِ جوانت را زيرِ نخلهای سربريده چال کردی يوما، غرش تانکها کاتيوشاها تکتيرهای دور و سايههای ترسناک اجنبی بر خانهها ضجهٔ «يا ولدی»ات کمر شهر را شکست يوما، بیزمان، بیروايت مرگ زندگی درچشم خونیات، فرياد شد غزل، ترانه نوحهکنان، بر درگاه خانهٔ گِلیات باريد يوما، ديگر…
بیشتر بخوانیداشعاری جدید از ساناز داودزادهفر
دو شعر منتشرنشده* از ساناز داودزادهفر – ایران درگیریِ ما سرِ آخرین گلوله بود نصیب که خواهد شد هر روز تکرار دیروزهاست آخرین گلوله قبل از خواب به زندگی شبیهتر شده تا بوسهای بعد از یک ماه ندیدنِ هم ما، تیربارانخوردههای یک نسلایم یک روز بیگلوله نخوابیدم مادرم لالاییاش صدای کلاشینکف داشت وقتی کودکیمان پیرگونه بزرگ میشد. _______________________________________________ بهجای وارداتِ کبوتر و گنجشک برای وصله به این آسمانِ سیاه بگذار کلاغهای همین اطراف…
بیشتر بخوانیدشعری جدید از اعظم داوریان
اعظم داوریان – ایران دعا کن نبندم عزیز دلم به این جادههای غریبانه دل نبُرّم دل از رخوتِ زندگی در آهنگِ خمیازههای کسل به دریای طـــوفانزده نسپرم دلم را به شوق سفر، بعد از این دعـــا کن بمانم همین کشتیِ شکسته که اینجا نشستم به گِل پیِ ماجراجوییِ سرنوشت نگردم تهِ هیچ فنجانِ فال که راضی بمانم به یک حبّه قند و نوشیدنِ چــای با عطر هل دعا کن…
بیشتر بخوانیدگفتوگوی اختصاصی با ساسان قهرمان – قسمت اول
سُلماز لکپور بهدلیلِ طولانیشدن، این گفتوگو را در دو قسمت تنظیم کردهایم که قسمت اول آنرا در این شماره میخوانید. آقای قهرمان، لطفاً در ابتدا کمی از خودتان و فعالیتهایی که در حالِ حاضر دارید برایمان بگویید؛ برای خوانندگانی که شما را کمتر میشناسند. با سلام و سپاس، خب، پنجاهوچهار سالهام و از تقریباً سیودو سال پیش ساکن تورنتو، دوستدار ادبیات و هنرم و تلاشهایی هم در این زمینهها توانستهام بکنم. تاکنون سه رمان (گسل،…
بیشتر بخوانید