این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. سلیمان بایزیدی – ونکوور در وصف و ستایش استاد محمد محمدعلی بسیار گفتهاند و نوشتهاند و من اما در بُهت و ناباوری عزیزترین و مهربانترین انسانی را که میشناختم، وداع گفتهام. بیاغراق میتوانم بگویم که او از پدیدههای نادر و کمنظیری بود که در جامعه ایرانیِ ما نه یک رخداد بلکه موهبتی بود…
بیشتر بخوانیدایران
غمگنامههایی برای استاد محمد محمدعلی که ما را تنها گذاشت و بهتنهایی آسمانی شد
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. خالد بایزیدی (دلیر) – ایران ۱- به جای پای رفتنت زل میزنم بارانی یکریز تمام تنهاییهایم را خیس میکند ۲- رفتهای و هر شب با مرگ تانگو میرقصم جهانم، گورستانِ خاطرات… ۳- زندگی را چقدر زندگی کردهایم که هر صبح سایهٔ مرگ بر ما سنگینی میکند؟ ۴- میخواستم به زندگی بیندیشم اما مرگهای…
بیشتر بخوانیدفراز و فرود هنرمندان در جنبش «زن، زندگی، آزادی»
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور نقش هنرمند در رخدادهای سیاسی-اجتماعی و مهمتر از همه واکنش یک هنرمند بهعنوان وجدان بیدار جامعه، به مسائل سیاسی و اجتماعی پیرامونش، بهویژه آنچه با سرنوشت عموم مردم گره میخورد، چه باید باشد؟ مسئولیت اجتماعی یکی از رسالتهای مهم هر هنرمندی است. در همهٔ ادوار تاریخ، هنر وسیلهای برای بهبود کیفیت زندگی مادی و معنوی انسانها بوده و این وسیله در هر برههٔ تاریخی بسته به ماهیت و شرایط…
بیشتر بخوانیدخوشامدگویی تلخ و زهرآلود
مژده مواجی – آلمان مهسا! به تو فکر میکنم که دیگر نیستی، قلبم از سینهام کنده میشود. پارسال اوایل تابستان، دو ماه قبل از رفتن تو به تهران، دخترم که تقریباً همسنوسال تو است، به تهران رفت. میخواست مانند تو، تهران، شهری را که برایتان جذاب بوده، کشف کند. کشفکردن با پیادهروی در پیچوخم کوچهها و پستیوبلندیهای تهرانِ بزرگ. تهرانی که سروتهش معلوم نیست. دخترم عاشق ایران و ایرانگردی است. مانند تو. سرشار از جوانی و…
بیشتر بخوانیدقسم به خون یاران؛ ایستادهایم تا پایان
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور این روزها حال و هوای همهٔ ما طوری دیگر است. یکسال گذشت، اما چه گذشتنی… مردم ایران در این سالها همیشه ظلمها دیدهاند و مصیبتهای ریز و درشت بسیاری را از سر گذراندهاند. مصیبتهایی که تحملشان از حد یک انسان بسیار فراتر است. اما آنچه در این یک سال از سر گذراندیم تلختر از تمام این سالها بود. مافوق تصورمان که یک حکومت تا چه اندازه میتواند خودکامه…
بیشتر بخوانیدزن، زندگی، آزادی همچنان زنده است
سیما غفارزاده – ونکوور سال گذشته در تاریخ ۱۳ سپتامبر، مهسا امینی پس از دستگیری از سوی گشت ارشاد در تهران، در اثر ضربات مأموران این گشت و پلیس امنیت اخلاقی جمهوری اسلامی ایران دچار شکستگی جمجمه و مرگ مغزی شد. او سه روز بعد، در ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ و زمانی که تنها پنج روز مانده بود ۲۲ ساله شود، بر اثر شدت جراحات ناشی از ضربات وارده در بیمارستان کسری در تهران درگذشت. مرگ او…
بیشتر بخوانیدسنگهای زیرین آسیاب: قصهٔ سوسن؛ شعر قالی
روایتهای زنان سرپرست خانوار بر اساس روایتهای واقعی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور سوسن ۱۵ ساله بود که پدر و مادرش را در تصادف از دست داد. آن زمان در یکی از شهرهای کوچک مرکزی ایران زندگی میکرد. پس از فوت پدر و مادرش به منزل برادرش رفت. مجبور شد درس و مدرسه را ول کند و بچسبد به کار. قالیبافی بلد بود و زندگی را بهسختی میگذراند. برادرش نانخور اضافی نمیخواست، بنابراین به اولین…
بیشتر بخوانیدسنگهای زیرین آسیاب: قصهٔ فاطمه؛ پایان شب سیه سپید است
روایتهای زنان سرپرست خانوار بر اساس روایتهای واقعی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور اولین چیزی که بعد از ورودش به خانه نظرم را جلب کرد، سر و وضع بسیار مرتب و ادب چشمگیر پسر نوجوان همراهش بود. گفتم: «چیزی خوردهای؟ ناهار ما آماده است.» گفت: «بله خانوم جان، سیرم.» و بلافاصله رفت سر وقت کارش. طوری با عشق گردوخاکها را از روی ظروف میرهاند که انگار از اشیای جهیزیهٔ خودش رد ایام میپراند. طولی نکشید تا دریافتم عاشق…
بیشتر بخوانیدمحمد عمرانی: در تحقق رؤیای آیداها شک نکنیم؛ دیکتاتور رفتنیست
گفتوگو با محمد عمرانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش «رؤیای آیدا» سیما غفارزاده – ونکوور باخبر شدیم محمد عمرانی، بازیگر و کارگردان محبوب و باتجربهٔ تئاتر ساکن ونکوور، با همراهی تعدادی از هنرمندان شهرمان، دوم سپتامبر ۲۰۲۳ نمایش «رؤیای آیدا» را در سالن کی میک سنتر واقع در وست ونکوور به روی صحنه خواهند برد (برای خرید بلیت این نمایش اینجا کلیک کنید). محمد عمرانی در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» با انتشار چندین کلیپ…
بیشتر بخوانیدسنگهای زیرین آسیاب: قصهٔ زهرا؛ بهجای لعنتفرستادن به تاریکی، شمعی بیفروز
روایتهای زنان سرپرست خانوار بر اساس روایتهای واقعی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور یاد بعضی نفرات روشنم میدارد، مثل زهرا – زنی که به من آموخت بهجای لعنت فرستادن به تاریکی، شمعی بیفروزم. زهرا را اولین بار سه سال پیش توی محل کارم دیدم. برای نظافت آمده بود. از همان لحظهٔ ورودش با لبخند وارد شد. پرشروشور بود، برخلاف اغلب کسانی که برای کار نظافت میآیند و مدام از زمین و زمان بدبختیهایشان مینالند، او…
بیشتر بخوانید