او معمار قلب‌ها بود

این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید.

آرام روانشاد – ایران

محمد محمدعلی، پنجشنبه ۲۳ شهریورماه در ونکوور کانادا، در سن ۷۵ سالگی دیده از جهان فروبست؛ نویسندهٔ مهربانی که بین نویسندگان جوان‌تر، به تواضع، مهربانی و سخاوت شهره بود. محمد محمدعلی برای ادبیات داستانی ایران بی‌جایگزین است. او از آن آدم‌هایی بود که جای خالی‌اش تا همیشه حس خواهد شد. او علاوه بر اینکه نویسندهٔ بسیار خوبی بود، نویسندگانی خوبی را نیز تربیت کرد. استادی خونگرم و بی‌حاشیه که در تمام این سال‌ها از داستان‌نویسان جوان حمایت کرد.

او نویسنده‌ای انسان‌دوست بود. به داستان‌های دیگران اهمیت می‌داد و این باعث می‌شد داستان‌نویسان خوب جدیدی به ادبیات ایران اضافه شوند. کارگاه داستان‌نویسی او بسیار پرطرفدار و محبوب بود. در این کارگاه‌ها او علاوه بر تدریس، آثار داستان‌نویسان جوان را می‌خواند و سعی در تداوم و اعتلای کارشان داشت. اهل مجیز نبود. با دقت داستان‌هایشان را نقد می‌کرد و در کارگاه‌هایش بیش از نوشتن تأکید بر خواندن و مطالعه داشت. 

حتی اگر شاگردش هم نبودی و برایش داستانی می‌فرستادی، با روی باز استقبال می‌کرد. او می‌خواست از دورترین نقاط این سرزمین، کسانی که بلندگویی ندارند، قلم به دست بگیرند و بنویسند. می‌خواست بی‌هیچ‌گونه باندبازی، صدای کسانی که خوب می‌نویسند و مستقل‌اند، شنیده شود. همین‌هاست که باعث می‌شود او را نویسنده‌ای بی‌جایگزین و استادی بزرگ و مهربان بدانیم که فقدانش غمی بزرگ و فراموش ناشدنی بر دل اهالی ادبیات داستانی ایران است.

بسیاری از نویسندگان جوان، نویسنده‌شدن‌شان را مدیون اویند. او از کنار هیچ داستانی ساده نمی‌گذشت. جوان‌های بسیاری داستان‌هایشان را برای او می‌فرستادند و او می‌خواند. هر نویسندهٔ جوانی را که استعداد و پشتکار داشت، جدی می‌گرفت.

تواضعی چنین رشک‌برانگیز در نویسنده‌ای صاحب‌سبک دُر گرانی است که هر جا یافت نمی‌شود و به‌نظرم از کنار این ویژگی نباید ساده گذشت. شاید با خودتان بگویید این یک ویژگی شخصیتی است. اما در پاسخ باید بگویم این یک ویژگی شخصیتی است که در ساحت ادبیات به آن پرداخته می‌شود، پس در نتیجه ربط مستقیم به ادبیات پیدا می‌کند. این ویژگی شخصیتی محمد‌علی باعث شده نویسندگان بااستعدادی به فضای ادبیات ما افزوده شوند. این خصوصیتی تحسین‌برانگیز در او بود. داستان برای او جدی‌ترین رخداد این جهان بود. داستان‌نویسان جوانی که در کلاس‌های محمدعلی شرکت می‌کردند از حرف‌ و منش و قلم او یاد می‌گرفتند. او را دوست داشتند چون داستان می‌گفت و داستان را می‌شناخت.

نقاشی رنگ روغن کار حمید غلامی‌پور
نقاشی رنگ روغن کار حمید غلامی‌پور (گزارشی از اهدای این نقاشی به زنده‌یاد استاد محمدعلی را در اینجا بخوانید)

همان‌طور که گفتم محمدعلی با تواضع و مهربانی کم‌نظیرش، داستان‌نویسان تازه‌نفس و خوبی را به ادبیات داستانی ما اضافه کرده است. بارها گفته‌ام اولین برخورد بسیار مهم است. مثلاً ممکن است فردِ مستعد اما تازه‌کار با یک برخورد بد برای همیشه از داستان‌نوشتن سرخورده شود. از این نمونه‌ها کم نداشته‌ایم. نویسندهٔ جوانی که داستانش را برای نویسنده‌ای کهنه‌کار فرستاده و اتفاقی افتاده که برای همیشه قید نوشتن داستان را زده است. اما نقطهٔ مقابلش هم هست و محمدعلی همان نقطهٔ مقابل بود. همان کسی که بعد از برخورد اول، باز هم او را خواهی دید. پیر دانایی که دستت را می‌گیرد و در جهان پر رمز و راز داستان تنهایت نمی‌گذارد و از جهان خاکی تو را به سرزمین شگفت کلمات می‌برد. این چیز کمی نیست و نسل جدید داستان‌نویسی ما چقدر محتاج انسان‌هایی چون اوست. او اهل راه‌انداختن کارگاه‌های داستان‌نویسی با شهریه‌های کَلان نبود. او هر آنچه در چنته داشت، بی‌هیچ چشمداشتی در اختیار علاقه‌مندان داستان می‌گذاشت. به‌قول فیض شریفی: «دامن سخاوت محمدعلی پهن بود؛ هرچه از دیگران گرفته بود، بی‌مزد و منت به جوان‌ها می‌داد.»

محمد محمد‌علی از خود کارنامه‌ای پرافتخار و نامی نیک بر جا گذاشت. او معمار قلب‌ها بود و بذر نور در دل‌ها می‌افشاند. حرف‌هایش، داستان‌هایش، مهربانی‌اش چون جواهر بر صندوقچهٔ ذهن به یادگار خواهد ماند.

ارسال دیدگاه