کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – خیام‌خوانی بوشهر

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – خیام‌خوانی بوشهر

مژده مواجی – آلمان صبح زودِ روزهای کار، نوع رانندگی خودروها در خیابان‌ها نشانگرسطح استرس آن‌هاست. به‌خصوص روز اول هفته، که بعد از دو روز آخر هفته و تعطیلات، استارت سختِ کار زده شده است. در راه دوچرخه نیز، که معمولاً استرس کمتری نمایانگر است، گاهی از این تلاطم مستثنا نمی‌ماند. دوچرخه‌سوارهای کم‌حوصله‌ای که غُرغُر می‌کنند و زنگ می‌زنند تا راه را باز کنند و سریع‌تر به جلو حرکت کنند. با دوچرخه که به محل کارم…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – مواظبت از راه دور

دنیای من و آدم کوچولوها – مواظبت از راه دور

رژیا پرهام – تورنتو دخترک پرسید: «امروز مادرت مواظب توئه و می‌خواد خوشحال باشی؟» پرسیدم: «چطور؟» خیلی شمرده جواب داد: «آخه روی بلوزت عکس یه قلب هست.»  با تعجب نگاهش کردم. ادامه داد که: «مادرم گفته هر وقت نمی‌تونیم کنار هم باشیم، کافیه من یه لباس با طرح قلب بپوشم و هر وقت دلم گرفت یا ناراحت بودم، قلب رو لمس کنم، بعد همه‌چی خوب می‌شه…»  خواهرِ بزرگ‌ترِ دخترک گوشه‌ای نشسته بود و گوش می‌داد. وقتی…

بیشتر بخوانید

تئاتر در حضور تماشاگر معنا پیدا می‌کند، رشد می‌کند و به بلوغ می‌رسد

تئاتر در حضور تماشاگر معنا پیدا می‌کند، رشد می‌کند و به بلوغ می‌رسد

گفت‌وگو با حسام انوری دربارهٔ تئاتر «سطان مار» سیما غفارزاده – ونکوور حسام انوری اردکانی، هنرمند جوان شهرمان، اواخر ماه نوامبر پس از اجرای چهار نمایش، کار تازه‌ای با عنوان «سلطان مار» که از آثار قدیمی استاد بهرام بیضایی‌ست، به روی صحنه خواهد برد. این نمایش در پنج شب در تاریخ‌های ۱۸، ۲۰، ۲۲، ۲۳ و ۲۴ نوامبر در محل The Dance Centre در دان‌تاون ونکوور اجرا خواهد شد. (اطلاعات بیشتر دربارهٔ این نمایش  را…

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – سرشت مهربان

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – سرشت مهربان

مژده مواجی – آلمان چند نفری در صف پرداخت پول دراگ استور ایستاده بودیم. مرد جوان تنومندی که رنگ پوستی روشن، موهایی پرپشت و ریشی حنایی‌رنگ داشت، پشت صندوق نشسته بود. مبلغ پرداختی لوازم بهداشتی خانم مسنی را که اول صف بود با دستگاه بارکدخوان سریع حساب کرد و به او گفت. خانم مسن در حالی‌که با یک دستش دستهٔ واکر چهارچرخش را نگه داشته بود، با دست ناتوان و پرچین و چروک دیگرش آهسته شروع…

بیشتر بخوانید

بازگشت – شعری از مرجان ریاحی

بازگشت – شعری از مرجان ریاحی

مرجان ریاحی – ایران من باز نخواهم گشت وقتی از فراخنای مرگ بگذرم دیگر باز نخواهم گشت نه چون مرغی بر شاخسار و نه چون نسیمی در دشت و نه چون سایه‌ای به وقت غروب دیگر به زندگی خیره نخواهم شد جهانی که در آن‌سوی من دستش به خون آغشته است آرزوی دوباره دیدنش هرگز وسوسه‌ام نخواهد کرد حتی اگر زیر تخته‌سنگ‌هایش بذر چند بیت شعرریخته باشم و در کنار بادبزن خنک تابستان‌هایش چند قصهٔ…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – تجربه‌ای سخت

دنیای من و آدم کوچولوها – تجربه‌ای سخت

رژیا پرهام – تورنتو دخترک چهارساله به محض آنکه چشمش به مادرش خورد، شروع کرد به تعریف داستانی که از صبح بارها برای من تکرار کرده بود. اینکه دلش می‌خواسته با دوستش قصر بسازند و فکر کرده که دوستش می‌آید و با او بازی می‌کند. ولی دوستش او را نادیده گرفته، او هم عصبانی شده، داد زده و دیگر دلش نخواسته است با او بازی کند. مادرش کمی فکر کرد و گفت: «حدس می‌زنم تو و…

بیشتر بخوانید

طبیعت به ما نیاز ندارد، ماییم که به آب و خاک پاک نیاز داریم

طبیعت به ما نیاز ندارد، ماییم که به آب و خاک پاک نیاز داریم

نگاهی به مستند مادر زمین گروه سینمایی پلان ونکوور مستند مادر زمین روز جمعه دوم نوامبر ساعت ۷ شب در دانشگاه سایمون فریزر با همکاری گروه نمایش فیلم پلان و داکیونایت به‌نمایش در خواهد آمد. مستند «مادر زمین» درباره چیست؟ هایده شیرزادی در حوزهٔ زنان کارآفرین و حافظان محیط‌‌ زیست ایران، نامی آشناست. عنوان این مطلب جمله‌ای است از او که در مستند «مادر زمین» گفته می‌شود. این فیلم نگاهی دارد به زندگی و کارِ…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – رؤیاهای روزانه

دنیای من و آدم کوچولوها – رؤیاهای روزانه

رژیا پرهام – تورنتو دخترک از لحظه ای که رسید، اعلام کرد که اسم امروز او «انیکا» است. بدون هیچ اعتراض یا تصحیحی، انیکا صدایش زدند! غیر از من که چند بار حواسم نبود و اسم خودش را گفتم. دوست پنج ساله‌اش همان‌طور که از کنارم می‌گذشت، گفت: «رژیا، بهتره یادت باشه؛ توی رؤیاش اسم امروزِ اون انیکاست! اگه اسم خودش رو بیشتر دوست داری، می‌تونی فردا با اون اسم صداش کنی!» نگاهش کردم و گفتم: «بله…

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – پراگ

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – پراگ

مژده مواجی – آلمان در این نقطهٔ زمین که زندگی می‌کنم، تابستان ملایم، بارانی و عمرش کوتاه است. تابستان امسال اما متفاوت بود. خورشید بی‌خیال «تغییر اقلیم» شد. به اینجا آمد، کنگر خورد و لنگر انداخت. تابید و تابید. درجهٔ تابش احساساتش را بر اساس استخوان‌های یخ‌زده‌ام از زمستانِ طولانی تنظیم کرده بود و بنابراین برای همه قابل‌تحمل نبود. حتی برای دوست قدیمی‌ام نوری که به دیدنم آمده بود. ولی من و خورشید کیف دنیا را…

بیشتر بخوانید

دیدار و گفت‌وگو با پرینوش صنیعی، محقق و نویسنده در کتابخانهٔ نورث ونکوور

دیدار و گفت‌وگو با پرینوش صنیعی، محقق و نویسنده در کتابخانهٔ نورث ونکوور

پنجشنبهٔ هفتهٔ گذشته، ۱۱ اکتبر ۲۰۱۸، با حمایت کتابخانهٔ شهر نورث ونکوور، برنامهٔ دیدار و گفت‌وگویی با پرینوش صنیعی، محقق و نویسنده (در حال حاضر ساکن در آمریکا) برگزار شد. به‌دلیل محدودیت‌ زمان حضور ایشان در ونکوور، این جلسه بین ساعات ۱:۳۰ تا ۴ بعدازظهر برگزار شد و بسیاری افراد علاقه‌مند  نتوانسته بودند به‌خاطر مشغولیت کاری در آن شرکت کنند، با این وجود سالن کتابخانهٔ نورث ونکوور کاملاً پر از جمعیت بود. این برنامه در…

بیشتر بخوانید
1 90 91 92 93 94 135