سیما غفارزاده – کوکئیتلام ماه گذشته، شهرمان میهمان عزیزی را پذیرا بود؛ فرخنده حاجیزاده، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و ناشر و روز یکشنبه، ۹ سپتامبر ۲۰۱۸، نشستی به دعوت نشریهٔ شهروند ونکوور با حضور ایشان در کتابخانهٔ مرکزی شهر کوکئیتلام ترتیب داده شده بود. در این برنامه، ابتدا هادی ابراهیمی، سردبیر نشریهٔ شهروند، ابراز خرسندی کرد که پس از تورنتو، در ونکوور نیز امکان نشستی با خانم حاجیزاده فراهم شد. وی پس از معرفی کوتاهی از…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
کوچهپسکوچههای ذهن من – تقسیم مهربانی
مژده مواجی – آلمان سه روز پشت سرهم دیدماش. دقیقاً همزمان با هم، در بخش کوتاهی از مسیری که صبح زود با دوچرخه سر کار میروم، همراه بودیم. اتفاقی که معمولاً بهندرت پیش میآید. هر سه بار، با فاصلهٔ کمی جلوتر از من رکاب میزد و هر بار جعبهای چوبی پر از سیب پشت دوچرخهاش داشت. دوست داشتم سر صحبت را با او باز کنم، اما راه دوچرخه شلوغ بود و امکانش نبود. با خودم گفتم،…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – علتِ دختربودن!
رژیا پرهام – تورنتو چند دقیقه پیش دو تا از دخترهای مهد کودکم مشغول صحبت بودند. دختر کوچولوی سهساله از دوست سهسال و نیمهاش پرسید: «مامان تو دختره یا پسر؟» دخترک با اطمینان جواب داد: «دختر!» دوستش پرسید: «چطور؟» دخترک با لحنی مطمئن، طوریکه بهترین پاسخ را میداند، جواب داد: «چون مامانم پسر نیست!»
بیشتر بخوانیددو شعر جدید از فرشته وزیرینسب
دکتر فرشته وزیرینسب – آلمان ۱ امروز یکشنبه است از آن گاههای بیگاه که هیچ قطاری از روی تنهایی آدمها رد نمیشود. این مسافر بازی آخر یک ساعتی میشود که بر سکوی سکوت منتظر ایستاده و هیچ قطاری نیامده ریلها را نگاه میکند بیلبوردهای تبلیغاتی را نگاه خستهٔ خانهها را و دستهای بیچمدانش را بیحوصله در جیبهای مختلف فرو میکند. چطور میتوان دوباره به آن دو حفرهٔ خالی برگشت؟ به آن گلدانهای خشک به آن…
بیشتر بخوانیدنقش قصهگویی در تئاتر
بهبهانهٔ اجرای نمایش موزیکال دلقک عاشق زهره آرامیان – ونکوور عکس: حمید زرگرزاده – ونکوور هنر قصهگویی تکنیکی ساده و کلاسیک برای خلق داستان و ارائهٔ نمایش است که میتوان با استفاده از آن مفاهیم و معنا را منتقل کرد. ما سعی کردیم با استفاده از این روش و خلق فضایی ذهنی برای تماشاچی، علاوه بر آنچه که میبینند و میشنوند، با تمام احساسات ایشان ارتباط برقرار کنیم. کاری که یک بار با داستان شهرزاد…
بیشتر بخوانیدبار دیگر جشنواره فیلم ونکوور!
نگاهی به فیلمهای شاخص جشنوارهٔ فیلم ونکوور ۲۰۱۸ تهیهشده توسط گروه پلان جشنوارهٔ فیلم ونکوور موسوم به ویف (VIFF) امروز، ۲۷ سپتامبر با فیلم «پروژهٔ هامینگ برد» (The Hummingbird Project) افتتاح شد و تا ۱۲ اکتبر ۳۳۴ فیلم از ۵۵ کشور جهان را در چند نقطهٔ شهر به نمایش میگذارد. در این جشنواره ۱۶ فیلم اولین اکران بینالمللی، ۴۱ فیلم اولین اکران در آمریکای شمالی و ۴۷ فیلم اولین اکران کانادایی را تجربه خواهند کرد….
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – گلاندام و گنجش
مژده مواجی – آلمان از اتاق نشیمن بیرون آمدم و به طارمه رفتم. در چوبی آبی روشنی را که به پشتبام حوضخانه راه داشت، باز کردم و بر روی پشتبام کاهگلی که همسطح طارمه بود، پا گذاشتم. هنوز آفتاب صبحگاهی خودش را بر روی پشتبام حوضخانه پهن نکرده بود و خنکی دلچسب کاهگل پا را نوازش میداد. خواهر بزرگترم کنار نردهٔ گچی سفید پشتبام ایستاده بود و به کوچهٔ کنار خانه و میدان خاکی روبهرو نگاه…
بیشتر بخوانیددو شعر جدید از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا از بس که… از بس که ابر نمیبارد، یعنی، از بس که اصلاً، ابر نیست که ببارد، از بس که آسمان، سفت و خشک ایستاده است، و نمیگذرد، از بس که خشم، در دندانها، فشرده میشود، و نمیجوشد، از بس که این خیل، این جماعت خاموش، هی بغض میکند و نمیخروشد، از بس که کوچههای شهر، سر در گوش هم، در پیچ و تاب مرموزشان، هی سالهای سال، پچ و پچ کردهاند،…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – تدریس تضمینی «زبان ایرانی»
رژیا پرهام – تورنتو امروز برخلافِ معمول، دخترک ایرانی و سهسالهٔ مهدکودکم با من به زبان فارسی صحبت کرد. دوست چهار ساله و نیمهٔ کاناداییاش نگاهی به او انداخت و پرسید: «نمیدونستم میتونی به زبان دیگری هم صحبت کنی، چه زبانی بود، زبان مادری خودت؟» دخترک جواب داد: بله، «زبان ایرانی» دوستش با حسرت آهی کشید و گفت: خوش به حالت، کاش من هم زبان ایرانی بلد بودم. دخترک کمی فکر و گفت: بگو «سلام»، دوستش…
بیشتر بخوانیدیک روز گرم تابستان – داستان کوتاهی از فرزانه ابراهیمیان
فرزانه ابراهیمیان – ایران آفتاب لم داده بود وسط آسمان. تنبل شده بود و حال و حوصلهٔ جمع و جور کردن خودش را نداشت. هرم گرمایش کف حیاط را گرم کرده بود. چند گلدان یاس روی لبهٔ حوض خودنمایی میکرد و فوارهٔ کوچکی زیبایی حوض آبی وسط حیاط را دو چندان کرده بود. آفتاب گرم به عطر یاس چندان اجازهٔ خودنمایی نمیداد، اما کیفِ شمعدانیها کوک و رویشان گل انداخته بود؛ زیباتر شده بودند و…
بیشتر بخوانید