دربارهٔ فیلم مستند V6A ساختهٔ روجرو رومانو، فیلمساز جوان ایتالیایی، دربارهٔ بیخانمانهای Downtown Eastside ونکوور سیما غفارزاده – ونکوور دروغ چرا، بعد از بیست سال زندگی در کانادا که حدود سیزده سالش در این استان بوده است، تا همین چندی پیش نمیدانستم که کد پستی آدرس محل سکونت هم ممکن است آنقدر مهم باشد و انسانها را مرزبندی کند. چند ماه قبل بود که وقتی به دوستی کانادایی گفتم به فلان منطقه از پورت مودی…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
چند شعر عاشقانه از پل الوار (Paul Éluard)
برگردان: غزال صحرائی – فرانسه «شب هیچگاه کامل نیست» از مجموعه شعر «آخرین شعرهای عاشقانه» شب هیچگاه کامل نیست همیشه آنجا – چرا که من میگویم، چرا که من بدان تأکید میورزم – در انتهای اندوه، پنجرهای باز است پنجرهای روشن همیشه آنجا رؤیایی بیدار مانده است همیشه آنجا خواهشی هست برای برآوردن عطشی برای سیراب شدن قلبی بخشنده دستی بهپیشآمده، آغوشی گشوده چشمانی دقیق و مراقب و یک زندگی، زندگیای برای با هم سهیم شدن……
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – حقِ دیده شدن!
رژیا پرهام – تورنتو Stop Forgetting Me! (من رو نادیده نگیر) این جملهای است که دخترک سه سالهٔ مهدکودکم مدام بهکار میبرد! کافیست چشمش به کسی که دوست دارد بیافتد و آن شخص حواسش به او نباشد، مصمم جلو میرود و جملهاش را با لحنی حق به جانب تکرار میکند. در لحنش معصومیت و جدیتی هست که با بیپروایی همراه است؛ بدون کوچکترین نگرانیای از قضاوت آدمها. شاید میداند که بچهها هنوز قضاوت کردن را از…
بیشتر بخوانیدکنسرت «ناگهان رستخیز»، رستخیزِ موسیقی ایرانی در ونکوور
بهمناسبت اجرای شاهکارهای ارکسترال موسیقی ایرانی در ونکوور با ارکستر سمفونیک اپرای ونکوور، گروه کُر باخ ونکوور و علیرضا قربانی محمد فضلعلی، طراح و تهیه کنندهٔ کنسرت ناگهان رستخیز – ونکوور مجموعه کنسرتهای «شب موسیقی ایرانی» با ارکستر سمفونیک اپرای ونکوور، اولین برنامهاش در ششم ژانویهٔ ۲۰۱۸ در سالن کوئین الیزابت شهر ونکوور با عنوان «همه ایرانم» با موفقیت و استقبال چشمگیر ایرانیان و غیرایرانیان برگزار شد. کنسرت «ناگهان رستخیز» دومین کنسرت از این مجموعه…
بیشتر بخوانیدشخصیتهای شیشهای
تحلیلی بر شخصیتهای نمایشنامهٔ باغِوحش شیشهای اثر تنسی ویلیامز نویسنده: مریم رئیسدانا – آمریکا برگردان: آتوسا زرینکوب – همیلتون باغِوحش شیشهای نوشتهٔ تنسی ویلیامز (۱۹۸۳-۱۹۱۱)، درامی مدرن است در هفت پرده با پنج شخصیت. شخصیتهای اصلی این نمایشنامه عبارتاند از تام وینگفیلد (پسرخانواده، شخصیت اصلی، راوی داستان)، آماندا وینگفیلد (مادر خانواده)، لورا وینگفیلد (دختر معلول خانواده)، جیم (دوست تام) و دستِ آخر پدر خانواده که البته حضور فیزیکی ندارد، اما عکسش بر دیوار خانه است….
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – حفظ حریم خصوصی در خیابان
مژده مواجی – آلمان کنار پل که رد میشوم، نگاهم به زیر آن کشیده میشود. تنها بخشی از وسایل زندگیاش پیداست. بخشی از چادر آبیرنگی که در آن زندگی می کند، دو تا صندلی، مبلی آبیرنگ، فانوسی قرمزرنگ که بهروی میزی کوچک گذاشته است، و چند تا سبد پلاستیکی. رختهای شستهشدهاش را بر روی بندی که به چند تا درخت گره زده است، آویزان میکند. رختآویز سفیدرنگ فلزی هم چند قدم آنطرفتر قرار دارد. خودش را…
بیشتر بخوانیدونکوور میزبان بزرگمرد موسیقی ایران
بهمناسبت حضور و اجرای چند شاهکار اثر استاد احمد پژمان، موسیقیدان برجستهٔ ایرانی، در کنسرت ناگهان رستخیز در ونکوور امیر اسلامی، عضو پیشین هیئت علمی دانشکدهٔ موسیقی دانشگاه هنر تهران – ونکوور احمد پژمان کیست؟ احمد پژمان متولد ۱۸ تیر ماه ۱۳۱۴ در شهرستان لار استان فارس است. در دوران دبیرستان ویلن را نزد حشمت سنجری و سپس تئوری موسیقی را نزد حسین ناصحی آموخت. مدتی در ارکستر سمفونیک تهران بهعنوان نوازندهٔ ویلن مشغول بود…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – نخوردنیها
رژیا پرهام – تورنتو دخترک چهارسالهٔ مهدکودکم میگوید: Razhia, I wish all the animals were bear or crocodile then they couldn’t be eaten by humans. (رژیا، کاش همهٔ حیوانات خرس یا تمساح بودند، اونوقت دیگه آدمها نمیتونستن اونها رو بخورن.)
بیشتر بخوانیدمنیرو روانیپور: زبان نیز برای زنده ماندن نیاز به حرکت رو به جلو دارد
دیدار و کتابخوانی با منیرو روانیپور در کتابخانهٔ مرکزی کوکئیتلام سیما غفارزاده – کوکئیتلام دو روز پس از جلسهٔ کارگاه داستاننویسی در خانهٔ فرهنگ و هنر ایران در نورث ونکوور، پنجشنبه شب هفتهٔ گذشته، ۶ دسامبر ۲۰۱۸، جلسهٔ دیداری با منیرو روانیپور در محل کتابخانهٔ مرکزی شهر کوکئیتلام برگزار شد. این جلسه بههمت مهرخ غفاریمهر و رزیتا معینی شیرازی، از گروه کتابخوانی «یاران» و همچنین دو تن از «کولیها»ی مقیم ونکوور، ترتیب داده شده بود….
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – دکمههای آزاردهنده
رژیا پرهام – تورنتو اگر دیدید یک فسقلی چهارساله مشغول است و با جدیت تمام همهٔ دکمههای لباس عروسک محبوب مهدکودکتان را از لباسش جدا میکند، بههیچوجه به جنبهٔ خرابکاریاش فکر نکنید و سؤال غیرضروری هم نپرسید، چون ممکن است جوابش با خونسردی تمام این جمله باشه: «دکمههاش اذیتش میکردند!» پاسخی کاملاً منطقی که نتیجهٔ تجارب شخصی دخترک محسوب میشود. (از نظر دخترک دکمهها آزاردهندهاند و او بههیچوجه لباس دکمهدار نمیپوشد.)
بیشتر بخوانید