داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران همان ابتدا که سوار میشود، اولین چیزی که توی چشمم میخورد ظرافتش است. ظرافتی که به یک مرد نمیخورد. دستهای کشیده و ناخنهای مانیکورشده. ابروهایش را برداشته است. موقع حرف زدن عشوهٔ دلپذیری میآید که اصلاً توی ذوق نمیزند. باهوش است، چون وقتی میبیند عکسالعملی در قبال نوع پوشش و رفتار متفاوتش بهعنوان یک مرد نشان نمیدهم، اعتماد میکند و…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
دنیای من و آدم کوچولوها – راز خانوادگی
رژیا پرهام – تورنتو امروز اولین روز هفته است و با بچهها در مورد اینکه آخر هفتهای که گذشت چهکار کردیم، گپ زدیم. هر کدام از فسقلیها حرفی زدند و نوبت به دخترک پنجساله رسید که گفت: We did some things too, but I can’t talk about those things! (ما هم یه کارهایی کردیم، ولی من نمیتونم در موردشون صحبت کنم.) دوستانش با تعجب نگاهش کردند. دخترک توضیح داد: I would love to talk about those…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۲۶) – گسستگی نقش سنتی زن و مرد
مژده مواجی – آلمان – الان میخواهم به دفترتان بیایم. هستید؟ داشتم از در محل کار بیرون میرفتم که زنگ زد. جواب دادم: – امروز ساعت مشاورۀ ما تمام شده است. هفتۀ آینده که دوباره برای مشاوره در شهرک شما هستیم، بیایید. – هفتۀ آینده دیر است. احساس کردم که باید موردی خیلی ضروری باشد. لحن غمگین صدایش حاکی از حال و احوالش بود. پرسیدم: – موافقاید که فردا صبح تلفنی صحبت کنیم؟ – فردا صبح…
بیشتر بخوانیدخوابنوشت – پیست اسکی پشت میدان بهارستان، کولاک برف در گردنهٔ پارکوی
مجید سجادی تهرانی – ونکوور فکر کنم تابستان سال ۱۳۹۰ هجری شمسی بود که گالری ایست در محلهٔ درکهٔ تهران، در ابتکاری جدید، اولین فستیوال پرفورمنس خود را برگزار کرد. پرفورمنس بهعنوان هنری نمایشی که بیشتر متکی به مشارکت فعال مخاطب در اجرا و استفاده از مدیومهای هنری دیگر مانند ویدئو، نقاشی و… در اجرایی زنده است، چیز جدیدی بود که خیلیها را به هیجان آورده بود. در این فستیوال که نامش «سی پرفورمنس، سی…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: بامبشل
Bombshell آرام روانشاد – ایران بامبشل یک فیلم آمریکایی در ژانر درام به کارگردانی جی روچ است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد. فیلمنامهٔ این فیلم توسط چارلز راندولف بر اساس رویداد حقیقی آزار جنسی کارکنان زن فاکس نیوز توسط مدیر ارشد آن، راجر ایلز به نگارش درآمده است. شارلیز ترون در نقش میگن کلی، نیکول کیدمن در نقش گرچن کارلسون و مارگو رابی در نقش کایلا پوپیسیل سه بازیگر اصلی این فیلماند. بامبشل در تاریخ ۱۳…
بیشتر بخوانیدچه میتوانم بگویم؟ شعری از نیکی فتاحی
نیکی فتاحی – ونکوور چه میتوانم بگویم؟ درختها ایستاده مردهاند و فقط کافیست که بگویم «من سردم است» تا چند برگ دیگر از گلوگاهشان جدا شوند! چه میتوانم بگویم؟ آن شاخههای پذیرنده که در فقدان سبزترین برگهایشان نفسنفس میزنند دارند از قلب پوستههاشان ترک میخورند و دستان من چه کوتاه… چه کوتاه… کدام مرثیه؟ کدام سوگ؟ سرما تا مغز استخوان… تا مغز استخوان… خدایا فریادم… یخ… بسته است دیگر چه میتوانم بگویم، چه؟ وقتی که از…
بیشتر بخوانیدسینا سرکانی رفت. «مردی که همیشه شاعر بود»
مهین میلانی – ونکوور سینا سرکانی رفت. «مردی که همیشه شاعر بود» تعلیق در زیستگاههای هجر… در جستجوی خانه؟! «چون بسیط هستم، در خانه نمیگنجم.» و نمیگنجید. «جز این نامهها که برایت پست میکنم و آن موجها که در دریا کاشتیم تا آب از آب تکان بخورد همهٔ جهان سراب بود حتی لکنت عاشقانهٔ ما! افتاد، باز هم ماهی، از چشمم، دریا ریخت» «روی تلویزیون دفتری باز، شعری ناتمام زیر بالش شب، آوازی نخوانده یک…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – زندگی ادامه دارد
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران باورش خیلی سخت است؛ یکی از عجیبترین ماجراهایی که تا بهحال شنیدهام. زن جوان و زیبایی که توی ماشینم نشسته و دارد برایم از روزهای طردشدگی و آوارگی بهدلیل بیماریاش میگوید. امروز آن رنجها را پشت سر گذاشته و تمام تلاشش را میکند تا به آدمهایی مثل خودش دلداری دهد. حالا تصمیم گرفته برود. جانش خسته است و نیاز دارد…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – بیعدالتیهای زندگی
رژیا پرهام – تورنتو دخترک شاکی بود و نمیخواست همراه پدر برود. میگفت هنوز بازیاش با دوستش تمام نشده و دوست دارد بیشتر بماند، پدر کمی فکر کرد و گفت بابت کاری که پیش آمده چارهای نبوده و مجبور شده زودتر از معمول بیاید. دخترک پکر بود و گوشهای ایستاده بود. پدرش جلو رفت، دخترک را با مهربانی در آغوشش گرفت و با لحن بانمک و شوخی گفت: «متأسفام و حس بدی رو که داری درک…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۲۵) – مهاجرت، آرزو و واقعیت
مژده مواجی – آلمان مشاور اجتماعی اسکان پناهجویان در حومهٔ شهر تلفن زد و گفت: – در بین یکی از خانوادهها درگیری فیزیکی پیش آمده است. پدر خانواده اجازهٔ ورود به اسکان را ندارد و باید بهطور موقت جای دیگری زندگی کند. هفتهٔ آینده در شهرداری به کمکت نیاز داریم، چون باید با او در مورد رعایت نکاتی ضروری صحبت کنیم. او حاضر نیست در مکان جدید زندگی کند و در خانهٔ دوستانش بهسر میبرد….
بیشتر بخوانید