جوالدوز – دختر شایسته

دوستان سلام

جوالدوز هستم، دامت برکاته

خیلی این روزا جوالدوزخورِ بعضیا مَلَس شده، جان خودم اصلاً دو دقیقه نمی‌شه این جوالدوزو کنار بذارم و یه نفسی بکشم. تب یه چیزی که بیافته بِینِمون دیگه وِل‌کن نیستیم، تخته‌گاز می‌ریم. در مورد این «میس» و «مِستِر»های هم‌وطنمون در مسابقات مختلفِ «کی از همه بهتره» می‌خوام حرف بزنم.

اوایل جنگ بود و همون‌طور که قبلاً براتون گفته بودم ما در شهر شیراز ساکن بودیم. تو همسایگی ما خانومی با دو تا دخترش زندگی می‌کرد که شوهرش همهٔ هشت سال جنگ رو توی منطقه گذروند. این زن خیلی زیبا بود. توی همون عالم کودکی می‌دیدم که چشم خیلی از مردای محله دنبالش می‌چرخید و اون رو توی کوچه سان می‌دیدن. یه بار از مادرم شنیدم که می‌گفت قدیما عکس این خانوم روی جلد مجلهٔ جوانان بوده و به عنوان دختر شایستهٔ اون زمان از دست فرح نشان گرفته بوده و از این داستان‌ها. بعدها که بزرگ‌تر شدم همیشه دلم می‌خواست بدونم این دختر شایسته بودن یعنی چی؟ دخترا باید چه کارهایی بکنن که بهشون بگن شایسته؟ اصلاً چرا شایسته؟ شایستهٔ چی؟ و از این جور سؤالا.

سال‌ها گذشت و پای ماهواره و کانال‌های خارجی هم که به خونه‌ها باز شد، یکی از برنامه‌های پرطرفدار بین جوون‌ها دیدنِ برنامهٔ فینال اعلام نتیجهٔ مسابقات Mr. World و Miss World و این چیزا بود.

تا اینکه اومدیم اینجا و در شهر شهیرپَروَرِ ونکوور یهو دیدیم از در و دیوار داره دختر شایستهٔ ایرانی می‌ریزه. یا للعجبا… اینا کجا بودن و ما خبر نداشتیم. این همه آدم مشهور؟ اونم وطنی؟ این همه شایستگی هم خطرناکه والّا.

و اینجا بود که گفتم بذار بعد از این‌همه سال یه تحقیقی رو شروع کنم و ببینم این شایسته یعنی چی. به مددِ دنیای دیجیتالی، ماشالا هر کسی خودش یه ارتش سایبریه. یه سرچ کوچولو زدم و دیدم ای بابا، این‌همه شایسته توی همین «همیاری» و ما گِردِ جهان می‌گشتیم. یه عالمه مطلب و درخواستِ لایک و درخواستِ حمایت از زنان سرزمین کوروش و داریوش در کشورِ افرای سرخ! تا اینجاش هم خیلی خوب بود، هر چند هیچ‌کدوم توضیحی نداده بودن که این شایستگی یعنی چه، اما چشمتون روز بد نبینه، وقتی که می‌رفتی سراغ نظرات زیر هر مطلب، از هر چی شایستگی و بایستگی حالت بد می‌شد.

جوالدوز

یعنی طرفداران و سردمدارانِ این شایستگان چنان اون زیر از خجالت هم در اومده بودن که دلت می‌خواست زمین دهن باز کنه و بری توی مواد مذاب، ولی ایرانی نباشی. یعنی این خانوم‌ها و آقایونِ وارث کیانِ هخامنشی و نوادگانِ رودابه و تهمینه و اسفندیار و رستم، جوری اون زیر شمشیرکشی کرده بودن، که خون و خونریزی.

هر کدوم به نوعی می‌خواستن به خودشون و دیگر خوانندگان گرامی ثابت کنن که اون یکی تقلبیه و من فقط خوبم. اما فقط قربون اون ادب و ادبیاتی که نشون از شایستگی داره و آدم نمی‌دونه اونو کجای دلش بذاره.

این به کنار، ولی از همین تریبون یه خواهشی دارم از دوستانِ شایسته‌مون؛ تو رو خدا هر مسابقه‌ای می‌خواید شرکت کنید، شرکت بفرمایید، ما بخیل نیستیم، فقط نفرمایید که «نمایندهٔ ایرانیان» و از این افاضات. طبق چه سند و مدرکی شما نمایندهٔ ایرانیان هستید؟ جامعهٔ ایرانی به ادب و آداب بیشتر نیاز داره تا این‌جور شایستگی‌ها.

میس کانادا و میس وُرلد و میس دنیا بشی، اما از ادب به دور باشی، ۵ سِنت هم نمی‌ارزه. اول از همه باید چشم داشته باشی تا دیگران رو بتونی در هر موقعیتی ببینی و اگر هم رقابتی هست یه خورده سالم‌ترِش بد نیست.

ارسال دیدگاه