بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور سه ماه پیش بود که خواهرش هراسان تلفن کرد و گفت دستگیرش کردهاند. وسط یک مرکز تجاری. جلو چشم همه. انگار که بخواهند عضوی از کارتل یا یک مجرم خطرناک را دستگیر کنند. نزدیکترین دوستم است. همان روز صبح با هم حرف زدیم. نه فعال سیاسی بود و نه کار خاصی کرده بود. مستندساز است و فقط چهار تا پست و استوری در اینستاگرام گذاشته بود. مثل تمام…
بیشتر بخوانیدافروزه افشین
ایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: ای مؤذن، اذان نگو
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور این روزها دم صبح هراسان از خواب بیدار میشوم. نزدیک خانهمان یک مسجد است. صدای اذانش که بلند میشود، دل من هُری میریزد پایین. بهسرعت سراغ موبایلم میروم. اینترنتش را روشن میکنم تا خبرها را چک کنم و ببینم آیا حکم اعدام جوانی دیگر، انسانی دیگر اجرا شده است… بعد با خودم میگویم به این زودی که خبرش اعلام نمیشود. بعدش دیگر نمیتوانم بخوابم. همینطور دقیقهبهدقیقه اخبار را…
بیشتر بخوانید