مژده مواجی – آلمان مشاور اجتماعی اسکان پناهجویان در حومهٔ شهر تلفن زد و گفت: – در بین یکی از خانوادهها درگیری فیزیکی پیش آمده است. پدر خانواده اجازهٔ ورود به اسکان را ندارد و باید بهطور موقت جای دیگری زندگی کند. هفتهٔ آینده در شهرداری به کمکت نیاز داریم، چون باید با او در مورد رعایت نکاتی ضروری صحبت کنیم. او حاضر نیست در مکان جدید زندگی کند و در خانهٔ دوستانش بهسر میبرد….
بیشتر بخوانیدمهاجرت
سلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – درخواست فرجامخواهی متقاضیان پناهندگی کانادا – قسمت اول
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور خوزه، شهروند مکزیک، بههمراه همسر و فرزندش از طریق سفارت کانادا در شهر مکزیکوسیتی درخواست ویزای کانادا دادند و از طریق مرز هوایی وارد شهر ونکوور شدند. خوزه زمانی که در مکزیک ساکن و مشغول به کار بود، بهطور خیلی اتفاقی و کاملاً ناخواسته با کارتلهای مواد مخدر مکزیک در ارتباط کاری بود. اما چطور؟ داستان از این قرار بود: خوزه، در کارش بسیار موفق بود و کسبوکار خوبی را برای…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – میخواستم دنیا را جای بهتری کنم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران نزدیک به ساعت ۸ شب است. ساعتی که دفتر مهاجرتی تعطیل میکند. این بار مسافرم یکی از کارمندان دفتر است. دختر جوانی که همه میگویند کاربلَدترین کارمند است. سن زیادی ندارد، اما در کارش بسیار متبحر است. چند باری رساندهامش و گپ زدهایم. از او میپرسم اینهمه مشاوره برای مهاجرت میدهد، خودش هم تا بهحال به رفتن فکر کرده است؟…
بیشتر بخوانیدصد درس زبان انگلیسی برای شما
گفتوگو با یلدا احمدوند مدیر و مؤسس کالج DEA بهمناسبت انتشار صدمین درس آموزش زبان انگلیسی در رسانهٔ همیاری رسانهٔ همیاری – نورث ونکوور چهار سال پیش در چنین روزهایی نخستین درس آموزش زبان انگلیسی همراه با کلیپ ویدیویی مربوط به آن درس در نشریهٔ چاپی، کانال یوتیوب و نسخهٔ دیجیتال رسانهٔ همیاری منتشر شد و چند روز بعد از آن هم روی وبسایت نشریه قرار گرفت و از طریق شبکههای اجتماعی نشریه در دسترس…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۲۴) – بیم و هراس از اوتیسم
مژده مواجی – آلمان مدتها بود که از او خبری نداشتم. در واقع از وقتی که فرزند سومش به دنیا آمده بود، بیشتر سرگرم بچهداری بود. روی موبایل کارم پیامکش را دیدم که فقط نوشته بود «سلام. کِی میتوانم با شما صحبت کنم؟» به او زنگ زدم. صدایی پر از اضطراب داشت: – منتظر تلفنتان بودم. به فریادم برسید. دربهدر دنبال شما میگشتم. حالم اصلاً خوب نیست. نگرانیام در مورد پسر سه سالهام است. به…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – مدرک سفرِ پناهندگان کانادا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور روزی که در دادگاه قاضی قبولی رضا را بابت پناهندهشدن در کانادا اعلام کرد، او در پوست خود نمیگنجید و شادیاش بیحد و اندازه بود. سه روز پس از مراسم دادگاه به هیچچیزی غیر از لذت بردن از روزها و شبهایش فکر نمیکرد و هر زمان به فشار و استرسهایی که در طول این مدت و قبل از روز دادگاه داشت، فکر میکرد، لبخند بود که بر گوشهٔ لبانش مینشست. چهار…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۲۳) – در زنجیر فرهنگ
مژده مواجی – آلمان روبروی همکارم نشسته است و دارد از زندگیاش تعریف میکند. گاهی به آلمانی صحبت میکند و گاهی به عربی. آنقدر سردرگم است که در واقع از همکارم میخواهد تا برای زندگی او برنامهریزی کند. زنی زیباست. قدبلند و اندامی ورزیده دارد. موهای سیاه صاف بلندش را پشت سرش بسته است. – حدود یک سال است که از همسرم جدا شدهام و به خانهٔ والدینم برگشتهام. همکارم با تعجب میپرسد: – زن سیسالهٔ…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – همهچیز آنجا فرق دارد
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران از آن هیکلهای بهقول معروف ورزشکاری دارد. رگهای بازوهایش از فرط درشتی ماهیچهها بیرون زدهاند. سوار ماشین میشود. اجازه میگیرد که سیگاری دود کند. تعجب میکنم که سیگار میکشد، چون از ظاهرش پیداست که ورزشکار حرفهای است. انگار میفهمد و میگوید: «اعصاب برای آدم نمیماند. کارم شده فقط فکر کردن و سیگار دود کردن. آنوقت میگویند چرا جوانها معتاد میشوند….
بیشتر بخوانیدتعاریف قانونی ویزا و دارندگان اقامت در سیستم مهاجرت کانادا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور محتوای نوشتهٔ زیر احتمالاً برای بسیاری از افرادی که در کانادا حضور دارند، آشناست، اما بر اساس تجربه دیده شده است که بسیاری از افراد در این زمینه اشتباهات زیادی دارند، بنابراین امید است که این نوشته مورد استفاده قرار گیرد و به برطرف شدن شبهات در این زمینه کمک کند. ویزای کانادا چیست؟ ویزای کانادا مشابه ویزای تمامی کشورها، مجوزی برای سفر و ورود به کاناداست که بهشکل برچسب، در…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۲۲) – سه خبر خوب و یک خبر ناخوشایند در یک هفته
مژده مواجی – آلمان به دفتر کار وارد شدم و موبایل کارم را روشن کردم. از دو نفر پیام داشتم. اول به پیامی نگاه کردم که میدانستم بهاحتمال زیاد چنگی به دل نمیزند. با دیدنش حالم گرفت؛ دوباره در نقطه شروع بودیم. انگارنهانگار که من و همکارم روزهای قبل ساعتها با او به آلمانی و عربی در مورد گذراندن دورهٔ سهسالهٔ فنی تخصصی صحبت و راهنمایی کرده بودیم. تمام درخواست و مدارک را برایش آماده کرده…
بیشتر بخوانید