کافیه جلیلیان – تورنتو (۱) حكايت ديگرى است در شب روبهزوالِ عمر به آئينهٔ چشمانت، مهمانشدن شكفتن لبخندى گنگ، از خوابى ديگر هراس دست و تن، از ديدارى بههنگام نياز شنيدن آن جادوى كلام: دوستت دارم… * * * * * * * * (۲) حتى، اگر نگويى دوستت دارم عشق را، سالهاست در فوارهٔ خندهٔ بهارىات، خواندهام پيش از آنكه به خواب ستاره روم تنات را به ميهمانى نگاهــم بسپار * * * *…
بیشتر بخوانیدشعر
اردوگاه گرسنگی در یاسلو – شعری از ویسواوا شیمبورسکا
برگردان: لیلای لیلی بنویساش، بنویس. با جوهر معمولی بر روی کاغذ معمولی: به آنها غذایی داده نشد، آنها همه از گرسنگی مُردند. «همه. چند نفر؟ آنجا چمنزار وسیعیست. چقدر علف برای هر یک؟» بنویس: نمیدانم. تاریخ بقایای استخوانهایش را با اعداد گرد میشمرد. هزارویک میشود یکهزار گویی آن یک هرگز وجود نداشته است: جنینی تخیلی، گهوارهای خالی، «الف – ب – پ»ای هرگز خوانده نشد، هواست که میخندد، گریه میکند، رشد میکند، هیچوپوچی که از…
بیشتر بخوانیدشعری از پل الوار
برگردان: غزال صحرائی – فرانسه روزهای لختی و رخوت روزهای باران روزهای آینههای خردشده عقربههای گم گشته روزهای پلکهای بسته به روی کرانهٔ دریاها… ساعات همشکل، همانند روزهای اسارت و ذهن من که هنوز میدرخشید به روی برگها، به روی گلها و ذهن من که همانند عشق عریان است و ذهن من که فراموش میکند سر صبحگاه را فرود آورد و پیکر عبث و مطیعاش را به تماشا بنشیند با اینهمه من زیباترین چشمهای جهان را…
بیشتر بخوانیدریاضت – شعری از گونتر گراس
در اوایل دههٔ ۵۰ میلادی آدرنو در مقالهٔ «نقد فرهنگ و جامعه» نوشته بود: «بعد از آشویتس، نوشتن شعر بربریت است». گونتر گراس در دههٔ ۶۰ در شعر زیر میکوشد تا به او پاسخی مناسب بدهد و چگونگیِ زیستن و شعرنوشتن را در عصری توصیف کند که دنیا دیگر در آن سیاه یا سفید نیست، بلکه خاکستری است. گراس در شمارهٔ ۹ روزنامه «تسایت» بهتاریخ ۱۹۹۰ در این مورد میگوید: «از آنجایی که من خود…
بیشتر بخوانیدشعر آقای محمدطاهر پیک برای «همیاری»
آقای محمدطاهر پیک از خوانندگان نشریه در مشهد، ما را مورد لطف فراوان قرار دادهاند و این شعر را بههمراه «خسته نباشید» به مدیران و مجریان جریدهٔ همیاری در کانادا [عینِ کلامِ مهرآمیز ایشان است]، تقدیم کردهاند. گرچه خود را شایستهٔ این میزان تعریف و ستایش نمیدانیم، شرط ادب حکم کرد با چاپ شعر ایشان، اندکی قدردانِ محبتشان باشیم. شنیدهام که در اقلیم سبز کانادا شدهاست چشمهای از عشق و عاشقی جاری نه چشم…
بیشتر بخوانیدمزمور نهم – شعری از محمود درویش
محمود درویش (۱۳ مارس ۱۹۴۱ – ۹ اوت ۲۰۰۸) شاعر و نویسندهٔ بهنامِ فلسطینیست که جوایز بسیاری را برای تولیدات ادبیاش از آنِ خود کرده و شاعر ملی فلسطین محسوب میشود. در آثار او، فلسطین استعارهای شد برای ازدستدادنِ عدن، تولد و رستاخیز و اندوه سلبِ مالکیت و جلای وطن. وی بهعنوان تجسم و متفکرِ عرف شعر سیاسی در اسلام توصیف شده است؛ مردِ عملی که عملش همانا شعر اوست (۱). مزمور نهم شعری از:…
بیشتر بخوانیددر سوگ او که تنها «ده دقیقه پیرتر» از من بود…
ای رهروی «جادههای کیارستمی»، سرانجام دانستی «خانهٔ دوست کجاست»؟ «کلید» آن را «زیر درختان زیتون» یافتی؟ «طعم گیلاس» را چشیدی؟ «شیرین» بود؟ ای باارزشتر از «طلای سرخ»، فاخرتر از «فرش ایرانی»،… چه ناگهانی «مسافر» شدی، و بی«بلیت» به «سفر» رفتی! … «باد تو را هم برد»؟ همچون «بادکنک سفید»؟… «کلوزآپ» چهرهات، چون «کپی برابر اصل»، هماره در یاد و نظرم خواهد ماند، «مثل یک عاشق» «من هم میتوانم»، همانند کلاس «اولیها»، «مشق شب» بنویسم، و…
بیشتر بخوانیدچند شعر تازه از رضا کاظمی
رضا کاظمی – ایران ۱ منظرهٔ زیبایی نیست مرداب. دلتنگیِ هزار مردِ نایی خفته در گلوی نیها! ۲ میانِ باغِ اناری لگد به درخت میزند کودک، میریزند برگها انارها، نه. من آن کودکام انارها همه تو! ۳ میانِ تو و تو عمریست معلقام، انگار قایقی بهگِلنشسته که نه در آب میرود نه بر آب! ۴ آزادی تنهاییِ مکرر است مثل رهاشدن یک زندانی وقتی آنسوی میلهها کسی به انتظارش نیست!…
بیشتر بخوانیدسنگ بر سنگ – ترجمهٔ شعری از Ankie Peypers
سنگ بر سنگ Ankie Peypers (1946 – 2008) – Netherlands برگردان: شهلا اسماعیلزاده – هلند وقتی آدمها رد میشوند و میگویند: این برج را ببین، میخواهم از آنها بپرسم میدانند که بر سر سنگ چه میآید تمام روز راست میایستد سنگ بر سنگ و خود را تحمل میکند و در شهر گم میشود.
بیشتر بخوانیدآدمی – شعری از کافیه جلیلیان
کافیه جلیلیان – تورنتو جادوی خاموشی شب، سکوت، فراموشی پرنده اما، خانه را بر بلندترين درخت میکارد باران، غبار جنگل میشويد و دشت با شبنم و شقايق، رقصان شايد طلسمِ تنهايی آدمی را در کوه خواب به بند کشيده باران، پرنده، جنگل تو را به نام میخوانند تا کلبهٔ اميد راهی نمانده است همراه شو رفيق، با من بيا بادا شهاب عشق را بار دگر بر دامن سپيده بنشانيم
بیشتر بخوانید