دکتر فرشته وزیرینسب – آلمان از من عکس بگیرید از چشمهایم از دستهایم از کودک تبدارم من سوژهٔ خوبی هستم برای اخبار و کودکم که جان میدهد جسمی در یک عکس جسمی مانده در گودالهای آب در برف پشت مرزها نیلوفر هشتپر دارد دُرناها هر پرش را میشناسند و مرزها نامش را نشنیدهاند برای مرزها نیلوفر یک ملت است نسبش از سویی به بابل میرسد از سویی به هند و از هر دو سو به…
بیشتر بخوانیدادبیات
کوچهپسکوچههای ذهن من – آرامش قبل از خواب
مژده مواجی – آلمان پدرم به برادر و خواهرهای بزرگترم میگفت: «شب، قبل ازخوابیدن بچههایتان، با آنها جر و بحث نکنید، تا با آرامش بخوابند.» به پسرم در تولد هشت سالگیاش کتاب «قصههای ملا نصرالدین» به زبان آلمانی را هدیه دادیم. با اینکه قبل از خواب، به تنهایی کتاب میخواند، با آمدن این کتاب، دوست داشت که برایش خوانده شود تا با هم بخندیم و بعد به خواب برود. قصههای ملا نصرالدین سالها آرامش قبل…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – قضاوت
رژیا پرهام – تورنتو امروز بعد از ظهر با بچهها در پارک بودیم که پدر یکی از پسر کوچولوهای چهارسال ونیمه با سگ بزرگش سر رسید. با هر دو خداحافظی کردیم. صدای پسر کوچولو را میشنیدم که به پدرش میگفت میخواهد برای آخرین بار سرسره سوار بشود و بعد آماده است که بهسمت خانه بروند. پدر پذیرفت و از آنجایی که معمولاً سگها را داخل فضای ماسهای پارک نمیبرند، کناری ایستاد و منتظر شد. بعد…
بیشتر بخوانیدکاریکلماتور (۸)
داود مرزآرا – ونکوور ۱- مارکوپولو را به این خاطر دوست دارم که مثل رودخانه همیشه در سفر بود. ۲- سرخپوستی را دوست دارم که فکر میکرد سرزمینش روزی صاحب لاس وگاس نمیشود. ۳- آن چپِ دوآتشهای را دوست دارم که دست چپ و راستش را نمیشناسد. ۴- گربه بیاعتنا از کنار پرندهای رد شد که بر اثر سرما خشک شده بود. ۵- دلم به حال مردمی میسوزد که پای صحبت امام جمعهای مینشینند که…
بیشتر بخوانیدجنگل ابر – قسمت سوم
قسمت قبلی این داستان را در اینجا بخوانید علیرضا ایرانمهر – ایران جای خالی نازنین را اندوه و احساس حقارتی شرافتنمدانه پر کرد و تأسفِ اینکه نتوانسته کاری برای خود بکند. او فقط توانسته بود زندگی دو زن را نجات دهد. نازنین را بهسوی کارگردان ایرانی ـ کانادایی و آیندهای روشن سوق دهد و با نادیدهگرفتن خود، زندگی و خانهای را که زنش حاضر نبود ترک کند، برایش نگه دارد. حالا پوستهای خالی از خودش باقی مانده…
بیشتر بخوانیدورشکسته به تقصیر دیگران! – یادداشت مترجم «بیشعوری» دربارهٔ این کتاب
دکتر محمود فرجامی – ترکیه اخیراً یادداشتی از آقای جلیسه در شبکههای اجتماعی فارسیزبان دستبهدست شد و به من هم رسید. نوشتهٔ ایشان دربارهٔ سریدوزی کتاب است با ذکر چهار نمونه کپیکاری از کتاب بیشعوری، همگی با طرح جلد، عنوان، فونت، شناسه و متن مشابه، اما توسط چهار ناشر ظاهراً مختلف در قم! اتفاقی که با وجود حیرتانگیزبودن، تنها گوشهای از فاجعهای است که بر سر یک کتاب و مترجم و ناشرش آمد. فاجعهٔ بیشعوری!…
بیشتر بخوانیدکاریکلماتور (۷)
داود مرزآرا – ونکوور ۱- من و زنبرادر شوهرم در زندگی دو خانواده، همیشه جاری هستیم. ۲- با تغییر فصلها ما پیر میشویم. ۳- درختی روی شاخهاش این نوشته را آویزان کرد: «اگر به سراغ من میآیید، تبر نیاورید.» ۴- مصاحبۀ گورکن با پنجاه مرده منتشر شد. ۵- سرش را از ته تراشید و روسری را کنار گذاشت تا سرش هوایی بخورد. ۶- پس ازشستشوی مغزی، کله پایش کردند تا درهمکاری کردن سر از پا نشناسد….
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – تفاوت فرهنگ!
رژیا پرهام – تورنتو چندی پیش تولد یکی از بچههای مهدکودکم بود و یکی دو تا از مادرهای دیگر با کوچولوهایشان به جشن تولد دعوت شده و رفته بودند. تولد توی سالن ژیمناستیکی برگزار شده بود و ظاهراً در فرصتی که بچهها مشغول بودهاند، خانمها هم گپی زده بودند. امروز یکی از مادرها با ساکی پارچهای پر از لباس آمد و گفت: «میشه این رو توی کمد یکی از بچهها بذارم؟» گفتم: «حتماً. ولی ممکنه…
بیشتر بخوانید«من» معیار طنز است! – گفتوگو با محمود فرجامی، طنزنویس و طنزپژوه
شرمین فرهمند – ونکوور محمود فرجامی متولد ۱۳۵۶ در مشهد، طنزنویس و طنزپژوه ایرانی است که از سال ۱۳۸۰ در رسانههای فارسیزبان داخل و خارج ایران فعال بوده است. او دارای مدرک دکتری ارتباطات در شاخهٔ روزنامهنگاری است و پایاننامهٔ خود را با موضوع انگیزههای طنز سیاسی در ایران نوشته است. از فرجامی تا کنون صدها مقاله و یادداشت و ده عنوان کتاب در داخل و خارج از ایران منتشر شده است که از میان…
بیشتر بخوانیدنماز شام غریبان – شعری از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا میخوانمت به خوانشی که غریبانه از مدار ماه میگذرد میخواهمت به خواهشی عجیبتر از عشق می خوانمت به خواهشی خونین که گلوگاه برنمیتابد و میرود به خون بنشیند و بپاشد، زِ ماه تا ماهی.میخوانمت، به نور به آفتاب و به ماه از منتهای حنجرهام آنجا که کودکی شرقی .میخواند، [به تلاوتی غریب] «الله نورالسماوات والارض» و عاشقان جنوبی – کف بر دهان و رعشه بر اندام – جادُوانه میرقصند.میرقصمت به دف…
بیشتر بخوانید