ایستاده – شعری از نیکی فتاحی

ایستاده – شعری از نیکی فتاحی

ایستاده نیکی فتاحی – ونکوور من از توفان سهمگینی گذشته‌ام ایستاده چون درخت تنومند صدساله‌ای و خون گرم زمین را همچنان می‌مکم مرا به خلوت خویش پناه دهید، ای نارنگی‌های آسودهٔ آفتاب‌خوردهٔ تابان من از توفان سهمگینی گذشته‌ام ایستاده اما خسته و ایمان من، خسته‌تر گوشهٔ سهمم از زندگی لب‌پَر است و عشقم به باد نوازشگر، آب رفته است من از توفان سهمگینی گذشته‌ام ایستاده ریشه‌هایم در خاک اما، زردتر خون گرم خاک را می‌مکم…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – هدیه دادن به یک باهوش!

دنیای من و آدم کوچولوها – هدیه دادن به یک باهوش!

رژیا پرهام – تورنتو امروز دو نفر از دخترکوچولوهای چهار و شش سالهٔ مهدکودکم از سفری نسبتاً طولانی برگشتند. خواهر بزرگ‌تر برگه‌ای را که کلی عکس‌برگردان روی آن چسبانده شده بود، دستم داد و با خوشحالی گفت: «رژیا، این هدیه رو برای تو درست کردم.» تشکر کردم که به یادم بوده و گفتم هدیه‌اش رو دوست دارم. خواهر چهارساله هم مهره‌های رنگارنگی را که به‌نظر گردنبند می‌آمد، توی مشتش نگه داشته بود، مادرشان با لبخند گفت:…

بیشتر بخوانید

جنگل ابر – قسمت چهارم

جنگل ابر – قسمت چهارم

قسمت قبلی این داستان را در اینجا بخوانید علیرضا ایرانمهر – ایران   ـ می‌تونیم با هم نهار بخوریم؟ ـ خوشحال می‌شم. به دوستم شما رو نشون می‌دم که از زیر شرطش در نره. مهتاب و دوستش سر میز غذا با اشتیاق به حرف‌های او گوش کردند. مرد سعی کرد تمام کلمات ایتالیایی‌ای را که می‌دانست به‌یاد بیاورد و بعضی از ساختمان‌هایی را که طراحی کرده بود، معرفی کند. مهتاب وقتی فهمید آن هتل عجیب و کوچک نزدیک…

بیشتر بخوانید

کاریکلماتور (۹)

کاریکلماتور (۹)

 داود مرزآرا – ونکوور ۱- «اگر» با «مگر» ازدواج کرد، از آن‌ها کودکی حاصل شد به‌نام «کاشکی». ۲- زنبور بی‌عسل مثل بدهکاری است که آخرش طلبکار می‌شود. ۳- توقعاتش را کنار گذاشت، چون قابل تقسیم به امکاناتش نبود. ۴- مرغ دریایی به‌خاطر ترس از آب مرتب جیغ می‌کشید. ۵- فرق است بین مترسکی که از مزرعه مراقبت می‌کند با مترسکی که با موشک دنیا را می‌ترساند. ۶- اگر چه رودخانه در سراشیبی سرش را به سنگ…

بیشتر بخوانید

زندگی مبارزه‌‏ای است که اندوه آن را به شکست می‌‏کشاند – معرفی ترجمهٔ فارسی کتاب لالایی در کتابخانهٔ وست ونکوور

زندگی مبارزه‌‏ای است که اندوه آن را به شکست می‌‏کشاند – معرفی ترجمهٔ فارسی کتاب لالایی در کتابخانهٔ وست ونکوور

پنجشنبه، ۱۲ اکتبر جلسه‌ای برای معرفی و خواندن بخش‌هایی از کتاب لالایی، در کتابخانهٔ وست ونکوور ترتیب داده شده بود. کتاب لالایی که پیش از در نشریهٔ همیاری معرفی شده است، نوشتهٔ کیم توئی، نویسندهٔ کانادایی ویتنامی‌تبار است که تا کنون ۶ جایزه را از آن خود کرده است و اخیراً توسط هایده هاشمی و داود مرزآرا ترجمه شده است. جمعیت شرکت‌کننده در این جلسه، در مقایسه که با جمعیتی که اصولاً برای شرکت در…

بیشتر بخوانید

نیلوفر‌های خشکیده شعری از فرشته وزیری‌نسب

نیلوفر‌های خشکیده شعری از فرشته وزیری‌نسب

دکتر فرشته وزیری‌نسب – آلمان از من عکس بگیرید از چشم‌هایم از دست‌هایم از کودک تب‌دارم من سوژهٔ خوبی هستم برای اخبار و کودکم که جان می‌دهد جسمی‌ در یک عکس جسمی‌ مانده در گودال‌های آب در برف پشت مرزها نیلوفر هشت‌پر دارد دُرناها هر پرش را می‌شناسند و مرزها نامش را نشنیده‌اند برای مرزها نیلوفر یک ملت است نسبش از سویی به بابل می‌رسد از سویی به هند و از هر دو سو به…

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – آرامش قبل از خواب

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – آرامش قبل از خواب

مژده مواجی – آلمان پدرم به برادر و خواهرهای بزرگ‌ترم می‌گفت: «شب، قبل ازخوابیدن بچه‌هایتان، با آن‌ها جر و بحث نکنید، تا با آرامش بخوابند.» به پسرم در تولد هشت سالگی‌اش کتاب «قصه‌های ملا نصرالدین» به زبان آلمانی را هدیه دادیم. با اینکه قبل از خواب، به تنهایی کتاب می‌خواند، با آمدن این کتاب، دوست داشت که برایش خوانده شود تا با هم بخندیم و بعد به خواب برود. قصه‌های ملا نصرالدین سال‌ها آرامش قبل…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – قضاوت

دنیای من و آدم کوچولوها – قضاوت

رژیا پرهام – تورنتو امروز بعد از ظهر با بچه‌ها در پارک بودیم که پدر یکی از پسر کوچولوهای چهارسال ونیمه با سگ بزرگش سر رسید. با هر دو خداحافظی کردیم. صدای پسر کوچولو را می‌شنیدم که به پدرش می‌گفت می‌خواهد برای آخرین بار سرسره سوار بشود و بعد آماده است که به‌سمت خانه بروند. پدر پذیرفت و از آنجایی که معمولاً سگ‌ها را داخل فضای ماسه‌ای پارک نمی‌برند، کناری ایستاد و منتظر شد. بعد…

بیشتر بخوانید

کاریکلماتور (۸)

کاریکلماتور (۸)

داود مرزآرا – ونکوور ۱- مارکوپولو را به این خاطر دوست دارم که مثل رودخانه همیشه در سفر بود. ۲- سرخ‌پوستی را دوست دارم که فکر می‌کرد سرزمینش روزی صاحب لاس وگاس نمی‌شود. ۳- آن چپِ دو‌آتشه‌ای را دوست دارم که دست چپ و راستش را نمی‌شناسد. ۴- گربه بی‌اعتنا از کنار پرنده‌ای رد شد که بر اثر سرما خشک شده بود. ۵- دلم به حال مردمی‌ می‌سوزد که پای صحبت امام جمعه‌ای می‌نشینند که…

بیشتر بخوانید

جنگل ابر – قسمت سوم

جنگل ابر – قسمت سوم

قسمت قبلی این داستان را در اینجا بخوانید علیرضا ایرانمهر – ایران جای خالی نازنین را اندوه و احساس حقارتی شرافتنمدانه پر کرد و تأسفِ اینکه نتوانسته کاری برای خود بکند. او فقط توانسته بود زندگی دو زن را نجات دهد. نازنین را به‌سوی کارگردان ایرانی ـ کانادایی و آینده‌ای روشن سوق دهد و با نادیده‌گرفتن خود، زندگی و خانه‌ای را که زنش حاضر نبود ترک کند، برایش نگه دارد. حالا پوسته‌‌ای خالی از خودش باقی مانده…

بیشتر بخوانید
1 45 46 47 48 49 64