در جست‌و‌جوی بهشت – یک خواب ترسناک

در جست‌و‌جوی بهشت – یک خواب ترسناک

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران متروی تهران است. ایستگاه دروازه دولت و ساعت هفت صبح! از ازدحام روی سکو وحشت‌زده شدم. ایستگاه دروازه دولت همیشه شلوغ است، اما آن روز شلوغی بیش‌ازحد و غیرطبیعی بود. پسری تقریباً هفت‌ساله کنار من ایستاده بود، با وحشت به جمعیت نگاه می‌کرد و محکم دست‌های کوچکش را توی دست‌های مادرش می‌فشرد. مادرش رو به من کرد و گفت اولین…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – ققنوس

در جست‌و‌جوی بهشت – ققنوس

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران گرد و غباری عجیب تهران را گرفته است. انگار که ابرهای سرخ و خاکستری از آسمان به زمین آمده باشند. چشم، چشم را نمی‌بیند. نفس‌کشیدن سخت شده است و من حس می‌کنم گلویم می‌سوزد. با خودم می‌گویم نکند این خاک از سمت آبادان آمده باشد تا یادمان نرود آنجا آدم‌ها دارند چه می‌کشند. حس می‌کنم گردوخاک با بقایای ساختمان متروپل…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – کاش پایان شب سیه، سپید باشد

در جست‌و‌جوی بهشت – کاش پایان شب سیه، سپید باشد

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران زن با حرص به سیگارش پُک می‌زند، دودش را از پنجرهٔ باز بیرون می‌دهد و می‌گوید: «می‌دانستم، من این روز را خیلی وقت پیش پیش‌بینی کرده بودم. روزی که بخواهیم برویم و نتوانیم. یعنی دیگر هیچ راه‌ چاره‌ای جز ماندن در این جهنم برایمان نماند. ببین چقدر بدبخت شدیم که دیگر ترکیه هم ما را راه نمی‌دهند. یک زمانی ایران…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – اینجا راه نجاتی نیست

در جست‌و‌جوی بهشت – اینجا راه نجاتی نیست

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران توی ترافیک شدید اتوبان همت گیر افتاده‌ام. همت همیشه ترافیک است، اما بعضی روزها مثل امروز ترافیکش کلافه‌کننده است و غیرقابل‌تحمل. در آن ترافیک، بازار بچه‌هایی که اسپند دود می‌کنند، گل و فال می‌فروشند یا شیشه پاک می‌کنند، حسابی داغ است. دختربچه‌ای حدوداً ده‌ساله با شیشه‌پاک‌کن و دستمال به ماشینم نزدیک می‌شود و تا می‌خواهم بگویم نه، با چابکی شیشهٔ…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – عاشقی ممنوع

در جست‌و‌جوی بهشت – عاشقی ممنوع

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران مادر و پسر با هم سوار می‌شوند. هر دو بسیار جوان‌اند و ماسک بر چهره دارند. اما چشم‌های عصبانی‌شان مشخص است. یعنی از چشم‌هایشان می‌شود فهمید چقدر خشم دارند. از طرز نشستنشان روی صندلی ماشین هم می‌شود این را فهمید. از تک‌تک رفتارشان می‌شود این را فهمید که عصبانی‌اند، که ناامید و خسته‌اند. چیزی که این روزها دیدنش اصلاً عجیب…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – رؤیاپرداز

در جست‌و‌جوی بهشت – رؤیاپرداز

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران می‌گوید هرگز نخواسته داستان زندگی‌اش را تعریف کند، بنویسد یا حتی به آن فکر کند. اگر موفق شود و از ایران برود، دوست دارد همه‌چیز را به فراموشی بسپارد. می‌گوید آدم می‌تواند فراموش کند اگر خودش بخواهد. خیلی دوست ندارد حرف بزند. اما بالاخره شروع به حرف‌زدن می‌کند. مسئله همین است. اینکه در نهایت مسافر با راننده شروع به حرف‌زدن…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – زندگی من وابسته به کابوس‌هایم است

در جست‌و‌جوی بهشت – زندگی من وابسته به کابوس‌هایم است

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران عادت داشت در مورد همه‌چیز فلسفه‌بافی کند. سال‌ها پیش وقتی برای اولین بار دیدمش، برایم بسیار جذاب بود. مدتی سعی کردیم با هم رابطهٔ عاطفی برقرار کنیم. این که می‌گویم سعی کردیم، واقعاً همین‌طور است. او برایم جذاب بود. من برایش جذاب بودم و دلمان می‌خواست کنار هم دوست‌داشتن را تجربه کنیم. اما نشد. جواب نداد. او همه‌چیز را پیچیده…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – دوست‌داشتن کافی نیست

در جست‌و‌جوی بهشت – دوست‌داشتن کافی نیست

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران تمام وزنش را رها کرد روی صندلی. از شدت خستگی یا شاید غم، نای ایستادن نداشت. وقتی نگاه مرا روی خودش دید، گفت که خسته است. خیلی خسته است. به‌ندرت مسافرهای بهشت غمگین‌اند. معمولاً پُر از امیدند و انتظار برای رفتن. برای رفتن و ساختن زندگی بهتر. وقتی یکی از مسافران بهشت مثل این زن خسته و درمانده باشد، حدس…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – شهر بزرگ

در جست‌و‌جوی بهشت – شهر بزرگ

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران حکایت زیر، حکایت آشنای دو زن تنهاست که خسته از بی‌پناهی و خسته از احساس ناامنی ابتدا از شهر کوچکشان به تهران کوچ کردند. آمدند به تهران تا خیلی چیزها را پشت سر بگذارند. اما دیدند برای رسیدن به آن امنیتی که ضامن زندگی‌شان باشد باید از این مرزها عبور کنند و فراتر بروند. حکایت دو خواهر. خواهرِ بزرگ‌تر در…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – دور، دور و دورتر

در جست‌و‌جوی بهشت – دور، دور و دورتر

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران آینه‌ام را از توی کیفم درمی‌آورم و به خودم نگاه می‌کنم. چشم‌هایم پف کرده است. چند شب است اصلاً نخوابیده‌ام. یک شب خوابم کم و زیاد شود، قیافه‌ام چنان به‌هم می‌ریزد که انگار تمام غم‌های دنیا را به صورتم دوخته‌اند. همان رژ لب کم‌رنگی را هم که هر روز صبح می‌زدم، نزده‌ام و رنگم پریده است. کیف لوازم آرایشم را…

بیشتر بخوانید
1 3 4 5 6 7 14