داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران با هیجان میگوید: «اگر خدا بخواهد، دارد کارم درست میشود. وااای، دل توی دلم نیست. شما تا بهحال ژاپن تشریف بردهاید؟» ته دلم میگویم من تا همین کشورهای بغل گوش خودمان هم نرفتهام، ژاپن پیشکش. اما سینمای ژاپن را دوست دارم و نویسندههایش را! جواب میدهم که نرفتهام. میگوید: «وااای. وااای. خانم آب دستت داری، بگذار و برو ژاپن را…
بیشتر بخوانیدآرام روانشاد
معرفی فیلم برای آخر هفته: سوگلی (The Favourite)، محصول ۲۰۱۸
آرام روانشاد – ایران نویسندگان: دبورا دیویس، تونی مکنامارا کارگردان: یورگوس لانتیموس ملکه آن استوارت، در قرن هجدهم میلادی بر تخت سلطنت انگلستان، اسکاتلند و ایرلند نشست. دوران سلطنت او همواره با مشکلات فراوانی از جمله اختلافات مالی و سیاسی با اشرافزادگان و اهالی دربار همراه بود. مشکلات سلطنت ملکه آن بهحدی بالا بود که او ناتوان از مدیریتشان بود و گفته میشود که وی اغلب، پیوسته گریه میکرد و در افسردگی کامل به سر میبرد….
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – هیچوقت مرا دوست داشتی؟
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران هوا سرد است. سرمایی که تا مغز استخوان را میسوزاند. برف میبارد، بنزین گران شده. من غصهام گرفته که باید چکار کنم. مثل هزاران مردمی که ماشینهایشان را به نشانهٔ اعتراض وسط خیابان خاموش کردهاند. مثل تمام آنهایی که زیر این برف و توی این هوا دارند فریاد اعتراض میزنند. تنها من نیستم. تقریباً شغل دومِ نیمی از مردم ایران…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – قصهٔ لیلا
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران میگوید مقصدش امامزاده طاهر کرج است. توقف دارد و بعد برمیگردد خیابان ولیعصر. مدیر آژانس میگوید کرایهاش قابل توجه است و نوبت به تو افتاده. از دفتر مهاجرتی به امامزاده طاهر؟ به ترافیک اتوبان فکر میکنم و بعد به کرایهٔ قابل توجهش! یادم میآید که موعد قسط شهریهام نزدیک است. دل را به دریا میزنم و میروم. موهای آشفته و…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – سه روایت معتبر
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران گوش است دیگر، میشنود. گاهی وقتها که هدفونت را جا میگذاری، چارهای نداری جز شنیدن. توی مترو زیاد میشنوی. بیآنکه بخواهی. کلمات از تو اجازه نمیگیرند که به گوش تو برسند. تو میشنوی و بعد از پیاده شدن شاید تا روزها به قصههایی فکر کنی که ناخواسته شنیدهای. مترو یک جامعهٔ مستقل است و شاید بزرگترین مدرسهٔ جامعهشناسی. پر از…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – سیاست یا عشق؟
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران آینهای از توی کیفش درمیآورد و خودش را نگاه میکند. ماتیکش را تجدید میکند. رو به من میکند و میپرسد: «این رنگ بهم میآید؟ امروز خریدمش. عادت ندارم رنگهای تند بزنم.» جواب میدهم: «بله. البته شما بسیار زیبایی و گمان کنم تمام رنگها به شما بیاید.» اغراق نکردم. پوستش سفید است و چشمهای عسلی درخشانی دارد. سیگاری آتش میزند. اولین…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – هیس… حرف نزن
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران تلفنش را جواب میدهد: «یک سری مدارک میخواهند که باید سریعتر آماده کنم. سابقۀ کاری و این حرفها. اینکه چند کار اجرایی داشتهام. مثل اینکه تمام اینها تاثیر دارد. اینجا که گفتهاند رزومهام قابل قبول است. اگر میتوانی، فردا صبح با هم برویم. نمیتوانم تنها بروم. به همراه احتیاج دارم.» تلفنش را قطع میکند. خیلی قشنگ و رنگارنگ لباس پوشیده…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – بیچهره
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران شب از نیمه گذشته است و من هنوز بیدارم. چند شب است که درست نخوابیدهام. هفتهٔ پیش توی دانشگاه اتفاقی افتاد که زیرورویم کرد. دو روز است آژانس نرفتم. فکر نمیکنم فردا هم بتوانم بروم. سعید یکی از بهترین دانشجویان ارشد دانشگاه است. شغل خوبی دارد. از آن آدمهایی که توی کارشان حسابی موفقاند. رابطهٔ دوستانهای با هم داریم. در…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – آیا پناهنده، پناهنده است؟
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران میگوید: «از صبح تا شب کار میکنم. دستهایم دیگر جان ندارند. هر چه پول داشتیم، بهخاطر رفتن از دست دادیم. آخرش هم من ماندم همینجا و شوهرم هم در جنگلهای اروپا آواره شد.» توی آرایشگاه روبهروی آژانس مسافرتی کار میکند. چند بار مسافرم بوده است. همیشه سکوت میکرد و معمولاً در طول راه میخوابید. میرفت ایستگاه اتوبوسهای کرج پیاده میشد….
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – میخواهم جایی باشم که به من احترام گذاشته شود
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران میانسال است و بسیار مؤدب. کراوات زده است. تا سوار میشود با خوشرویی میگوید چقدر خوششانس است که یک رانندهٔ خانم دارد او را میرساند. تلفن همراهش زنگ میزند، به کسی که آن طرف خط است میگوید بزن روی آیفون. با لحن محبتآمیزی حرف میزند: «هَپی… پسر قشنگم. بابا داره میاد خونه. میام کلی باهات بازی میکنم. پسر خوبی باش…
بیشتر بخوانید