رژیا پرهام – تورنتو دخترک چهارسالونیمهٔ مهدکودکم میگوید: «آدمبزرگ خوب کسیست که بعد از اونکه یه اتفاق بد افتاد، نگه: I told you so! (من که بهت گفته بودم!)، بیاد و من رو توی بغلش بگیره و بگه: Are you Ok? I love you and I don’t want to see you are sad… (خوبی؟ من دوستت دارم و نمیخوام ناراحتیت رو ببینم… )» گفتم: «بله خانوم، حق با شماست. کاش همهٔ ما آدمبزرگها به حرفهای شما…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
ونکوور از داخل ترن هوایی (۱۷) – مردی در گذر زمان
مجید سجادی تهرانی – ونکوور ماه قبل گالری هنر ونکوور۱ از طرح نهایی ساختمان جدیدش که قرار است در زمینی به مساحت ۳۰۰ هزار فوت مربع در تقاطع خیابانهای کمبی و وستجورجیا و در نزدیکی آمفیتئاتر ملکه الیزابت۲ ساخته شود، پردهبرداری کرد. طرحی مدرن و کاربردی که در معماری آن از چوب و شیشه بهعنوان مصالح اصلی استفاده شده است. بهنظر میرسد کمکم داریم به موعد خداحافظی گالری هنر از ساختمان نئوکلاسیکش که بیش از صد…
بیشتر بخوانیدشمسیداموس و گوی بلورینش – نورافشانی ماه
طالعبینی دوهفته! سلام و صد سلام به بچههای عزیز من. حال و احوالتان چطور است؟ مادر جان، این دو هفته انرژی ماه زمین را تحت تأثیر خودش قرار داده است. بنابراین در این دو هفته احوالات شما هم مثل ماه نورانی است. حالا شاید گاهی تکهٔ کوچک ابری بیاید و جلو ماه را بگیرد، اما خیلی زود راهش را کج میکند و میرود پی کارش. اگر تخته كنار دستتان است، حتماً دو سه بار به…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – هیچکس خانهاش را ترک نمیکند
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران دختر جوان با مادرش سوار ماشین میشوند. بیست و یکی دو ساله بهنظر میرسد. اخم کرده است. فراتر از اخم، بغض دارد. مادر میگوید: «عالم و آدم آرزو دارند شرایط تو را داشتند، آنوقت تو برای من بغض کردهای. انگار داری میروی قربانگاه. انگار داری میروی شکنجهگاه. انگار نه انگار که داری به یکی از بهترین و مرفهترین کشورهای دنیا…
بیشتر بخوانیدهمسایگان (۵) – در جستوجوی خاموشی گورستان و هدیهای نامنتظر
مژده مواجی – آلمان «تعجب میکنم که شما با دو تا بچه بهجای زندگی کردن در خانهای ویلایی، به آپارتمان اسبابکشی کردهاید.» این را با لحنی جدی در اولین روز ورودمان به ساختمان و آشنایی با هم، گفت. بعد از احوالپرسی و معرفی خودمان. خانم هرمن از اولین ساکنان ساختمان بود. اولین نسلی که با دو تا دختر کوچکش در خانهٔ نوساز دههٔ شصت میلادی زندگی کرده بودند. از آن زمان پنج دهه گذشته بود. در…
بیشتر بخوانیدخانم معلمیکه منم – حرف «ف» و آقای فلانی
فرزانه بابایی – ایران زندگی آدابی دارد، این که از کجا و چگونه کمکم این چگونه بودنها به بودن ما شکل داده است، قصهٔ قشنگیست. من از آن دسته آدمهام که آداب را دوست دارم، البته آن آدابی که به کیفیت بودنام زیبایی بدهد. حالا که خوب فکر میکنم، میبینم من مجموعه آداب خودم را دوست دارم! لابد جایی از هستیام، بهواسطهٔ این چهار حرف، بهنظر خودم زیباتر میشود. الله اعلم و البته آنها که از…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – دو تا از همهچیز!
رژیا پرهام – تورنتو جشن تولد دخترک چند روز دیگر است. بر خلاف هر سال، برگهٔ دعوت به جشن تولد، کاغذی فتوکپیشده (و نه کارت دعوت) بود. مادرش تعریف کرد از آنجایی که کارش را بهدلیل شرایط اقتصادی از دست داده، تصمیم گرفته است تا حد امکان هزینهها را به حداقل برساند و بههمین دلیل قرارست مهمانی را توی خانه، و نه مکانهای گرانقیمت مخصوص تولد بچهها، برگزار کند و از همه خواسته است تا کسی…
بیشتر بخوانیدغار تنهایی من
محمد محمدعلی – ونکوور غار تنهایی من، بخشی از خیابان بیوت۱ مابین خیابانهای هَرو۲ و استُوُلد۳ است که ماشین و موتور و دیگر وسایل دودزا حق ورود به آن را ندارند. دو سرش را با تابلوهای پت و پهن ادارهٔ راهنمایی و رانندگی بستهاند. گویی به آن استقلال و خودمختاری دادهاند تا فقط محل عبور دوچرخهسوارها و معلولهای ویلچری و آدمهای پیاده و سگ و گربه و پرندهها باشد. جزیرهای هزارمتری است در دل مرکز…
بیشتر بخوانیدمقام برتر جشنوارهٔ شعر اروپا در رومانی برای ساناز داودزادهفر
ساناز داودزادهفر که بهتازگی دومین مجموعه شعر خود را با عنوان «مردن با پایان باز» در نشر داستان منتشر کرده است، به دعوت جشنوارهٔ شعر اروپا که هر ساله در رومانی برگزار میشود، در این فستیوال شرکت کرد. این جشنوارهٔ شعر در روزهای چهارم و پنجم ماه مهٔ گذشته (May 2019) در شهر سینایا در رومانی برگزار شد. ساناز داودزادهفر با مجموعه شعر اول خود، یعنی «روی حروف مرده راه میروم» که به زبانهای عربی…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – عشق اول
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران حتی با گذشت سالها، فکر کردن در مورد عشق اولمان لرزشی در قلبمان ایجاد میکند. چه چیز باعث میشود که با گذشت پنج، ده یا حتی بیست سال، اولین عشقها همیشه فکرمان را به خود مشغول کند؟ دلیلش هر چه باشد و آن فرد هر کس که بوده باشد، عشق اول همیشه جزئی از وجود ما میشود. نمیتوانیم آن را…
بیشتر بخوانید