دوستان سلام جوالدوز هستم، دامت برکاته این قصهٔ عکس و فیلم هم قصهٔ جالبیه در جمع هموطنان عزیز. چند تا نمونه میارم خداییش خودتون بگید، اگر جوالدوز دست شما بود آیا نمیزدید به اون و خودتون و هر کی از هر جا رد میشد؟ اول قصه در مورد سلفی؛ اینکه کی این کارو اختراع کرد و این جور عکس گرفتن رو مُد کرد که خودش داستانیه، اما امان از دست هموطنامون که متوجه این کلمه…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
کوچهپسکوچههای ذهن من – دزدان خیرهچشم محله
مژده مواجی – آلمان سرم بیحرکت بود و تنها چشمهایم تند و تند کلمهها و سطرهای کتاب را یکی بعد از دیگری میبلعید. رمانی را شروع به خواندن کرده بودم که مرا با خودش میکشید. صفحات کتاب را منتظر نمیگذاشتم… گاهگاهی صداهایی میشنیدم. مادرم داشت مرغهای کوپنی را تمیز میکرد. مرغهایی که بعد از ساعتها انتظار در صف خریده بود. اوایل جنگ بود و خیلی از آذوقهها کوپنی شده بود. «من میروم نانوایی. مرغها در…
بیشتر بخوانیدچند شعر از فرناز جعفرزادگان
فرناز جعفرزادگان – ایران ۱ نزدیکی نزدِ یکی… یکی نزدِ نزدیکی تو نزدیک میشوی یکی نزدیکتر نزدیک هم گاهی بعید میشود تا از تو دور بمانم ********* ۲ صداها از صد گذشتند من از سدها و تاریخ گریست برای سدهای که دیگر رع نایی ندارد برای دیدار با خورشید ********* ۳ در این گرگ و میش مدام دام میچینند گرگم به هوا را دیگر هوایی نیست مدار راست داریست بر گردن روزها ********* ۴…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – تفاوتهای آشکار
رژیا پرهام – ادمونتون تفاوتهای خانمها و آقایان از دوران کودکی به وضوح آشکار است. دختر کوچولوی ناز مهد کودکم تصمیم داشت خوشحالم کند، رفت و چند گل زرد (علف هرز) چید و داد دستم. عالی بود و حسابی چسبید. پسر کوچولوی بانمکی که دوستش است و شاهد ماجرا بود، چند ثانیهای فکر کرد و گفت او هم تصمیم دارد مرا خوشحال کند و «پسر جنگل» بشود. حضور ذهن نداشتم که منظورش چیست. کنجکاوانه منتظر…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – لطفاً موبایلهای خود را خاموش نگه دارید
دوستان سلام، جوالدوزم، دامت برکاته. ای داد و بیداد از اینهمه که میدیدیم و میبینیم هنوز. هر چی متن و داستان قدیمی خوندیم و شنیدیم و دیدیم، به این نتیجه رسیدیم که توی بعضی از موارد انگار خرابی رفته توی خونِمون، رفته توی کروموزومهامون، دیگه جزئی از وجودمون شده که بیروناومدنی هم نیست. میخواید بگم چی؟ آتیش میگیرید ها! گفته باشم! اصن شاید شما، بله، خود شما یکی از اونا باشید. باشه، خودتون خواستید. آماده…
بیشتر بخوانیدنمایش مستندی دربارهٔ زندگی عباس کیارستمی به مناسبت سالروز درگذشت او در ونکوور
«۷۶دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی» مستندی است که سیفالله صمدیان دربارهٔ دوست و همکارش عباس کیارستمی ساخته است. صمدیان که خود عکاس شناختهشدهای است، علاوه بر همکاری با کیارستمی درمقام تصویربردار در فیلمهای «آ ب ث آفریقا»، «جادهها» و «پنج»، سالهای متمادی از دوستان بسیار نزدیک او بوده است. این کارگردان در یادداشتی دربارهٔ این فیلم نوشته است: «این پرترهٔ سینمایی، هنرمندی را به تصویر میکشد که رویکرد کمنظیرش به هنر و…
بیشتر بخوانیدباران کبوتر شعری از نیکی فتاحی
نیکی فتاحی – ونکوور آسمان پرواز را تکفیر کرده است ای شاخههای شکسته، ای شاهدان خموش تاریخ هبوط کبوتر را به ژنهاتان بسپارید که این سقوط مکرر خواهد شد به بیتفاوتی: از آسمان کبوتر ببارد و قدمگاهمان پیکرهای بیجان پرنده فکر من همیشه این بوده است که چگونه آسمان تن میدهد به این نفرین چگونه آسمان پرواز را به سینه میکوبد به کفر رعد؟ مگر چه میخواست پرنده جز یک قرص باد زیر بال جز…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – کی بود؟ چی گفت؟…
رژیا پرهام – ادمونتون سالهاست با بچههای غیرایرانی کار میکنم و بهندرت گذرِ بچهای ایرانی به مهدکودکم افتاده است. هفتهٔ گذشته پسر و دخترکِ دوست ایرانیام چند ساعت مهمان مهدکودک بودند. همهچیز خوب پیش میرفت و دخترک مشغول نقاشی بود که تلفنم زنگ خورد. گوشی را برداشتم و چند دقیقهای صحبت کردم و بعد هم خداحافظی. بهمحض اینکه گوشی را روی میز گذاشتم، دخترک بهزبان فارسی و با لهجهای کانادایی پرسید: «کی بود؟»، متعجب نگاهش…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – امید
مژده مواجی – آلمان خودم را در میان جمعیتی که در قطار بود، جا دادم. صبح زود بهسختی صندلی خالی برای نشستن پیدا میشود. در ردیف بین صندلیها ایستادم و دستگیرهای را محکم گرفتم. ایستگاه بعد زنی که روی ویلچرنشسته بود، سوارقطار شد. تنها نبود. همراه خودش کالسکهای را هم میکشید. کالسکهای که به ویلچر متصل بود. تمام جمعیتی که روبهروی درِ قطار ایستاده بودند، کنار رفتند تا برایش جا باز کنند. او هم با…
بیشتر بخوانیدمروری بر جشنوارهٔ کن ۲۰۱۷
مقدمه هفتادمین دورهٔ جشنوارهٔ کن چندی پیش بهپایان رسید و تا سال دیگر فرصت خواهیم داشت فیلمهایی را ببینیم که در این جشنواره حضور داشتند و با خوششانسی یا شایستگی جوایز اصلی را بردند یا با شوربختی و بیاعتنایی دست خالی ماندند. در این نوشته، نگاهی کوتاه خواهیم داشت به آنها که دست پر به خانه برگشتند و آنها که دست خالی چشم به جشنوارههای دیگر بستند. برندگان هیئت داوران این دورهٔ جشنواره به ریاست…
بیشتر بخوانید