نسرین امینی – ایران دلهره با دلهره آب میشود آخرین برف کاجها که، در عمق چشمان من جاری تا حارهٔ استوایی نگاهت زمستان را نبیند من بدهکار میشوم به همهٔ درختان دنیا بادهای گمراه حدیثی نامطلوب از این باغ عقیم سالهاست چشمِ چشمهاش نابینا… کِرتها… در گیروداری که تاراج میبرد بذر هر شبدر و یونجهزار به تسلیم بادهای وحشی و تازیانهٔ هر صاعقه تن خسته شب میتازد به جولانگاهش که تن خستهٔ من است و…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
کاریکلماتور (۱۳)
داود مرزآرا – ونکوور ۱- درخیال، محبوبش را در دریا به آغوش گرفت و رقصید، اما آب از آب تکان نخورد. ۲- خاطرهاش چنان طوفانی بر پا کرد که زمان، رویش را به عقب برگرداند. ۳- زمان با او خوب تا نکرد، او هم افسار اسارتش را پاره کرد. ۴- زمان، مثل خودمان ذره ذره قد میکشد. ۵- خبرنگاری که دنبال اخبار تازه بود، از طریق خبرهای کهنه تعقیب میشد. ۶- قطاری که به سفر میرفت،…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – آدمهای خطرناک
رژیا پرهام – تورنتو چند دقیقه پیش با بحثی که پسرک چهارسالهای شروع کرد، به خطراتی که بچهها را تهدید میکند رسیدیم و اینکه بهترست از خودشان مراقبت کنند. دخترک سهسالونیمهای با لحنی جدی حرفهای من و دوستانش را تأیید کرد و یک مورد مهم را هم اضافه کرد: All the doctors are dangerous, they put needles on people’s arms!! We should be very careful about them! (همهٔ پزشکها خطرناکاند، اونها به بازوی آدمها آمپول…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۳) – باغهای اسرارِ غزاله علیزاده
مجید سجادی تهرانی – ونکوور روزهایی است که ونکوور از کرانهٔ تنگهٔ جورجیا و اقیانوس آرام تا فرِیزر ولی در مه غلیظی فرورفته است؛ بهخصوص سحرگاهان. چونان که از این سوی خیابان، جایی که منتظر اتوبوس شمارهٔ ۲۲ ایستادهام، صلیب بزرگ نشان ونکوور شرقی، به زور پیداست. این نشان، از همان اولین روزها که از داخل ترن هوایی در مسیر داونتاون میدیدمش، توجهم را جلب کرد. خیلی عجیب مینمود که نمادی چنین مذهبی را برای…
بیشتر بخوانیدچند شعر از رامیلا اجاقی، ۷ ساله
رامیلا اجاقی – ایران رامیلا اجاقی متولد ۲۲ فروردین ماه ۱۳۸۹ در شیراز است. او به شعر و نقاشی علاقهمند است و از سال ۱۳۹۶ سرودن شعر را در قالب سپید کوتاه آغاز کرده است. همچنین چند شعر از او در روزنامهٔ «عصر مردم» چاپ شده است. وی اشتیاق فراوانی به خواندن و نوشتن دارد و در گوشه و کنار دفتر و کتاب مدرسهاش، دلنوشتههای کودکانهاش به چشم میخورد. تراوش شعرش محدود به زمان و…
بیشتر بخوانیدندارد – داستان کوتاهی از زندهیاد علیاشرف درویشیان
علیاشرف درویشیان – نیازعلی ندارد – حاضر اول بار که دیدمش کنار ناودان مدرسه نشسته بود. سرفهاش گرفت. تکسرفهها به سختی تکانش میداد. خون کمرنگی بالا آورد. دهان را با آستین کت نخنمایش پاک کرد. شتابان به کلاس رفت و روی نیمکت اول نشست. کلاس دوم بود. کوچک بود و ریزه؛ با رنگ مهتابی. رگ گردنش از زیر پوست پیدا بود و تک تک مثل آدم تبدار میزد. مدادش را با نخ به سوراخ دکمهٔ…
بیشتر بخوانیدعلیاشرف درویشیان، متعهد به ادبیات ستمدیدگان
متن سخنرانی محمد محمدعلی در برنامهٔ بزرگداشت علیاشرف درویشیان در ونکوور محمد محمدعلی – ونکوور دربارهٔ صداقت گفتار و رفتار و کردار علیاشرف درویشیان هر چه بگویم کم گفتهام. هرچند دیگر بر کسی پوشیده نیست. همچنین در خصوص متعهد بودن و مبارز بودنش. بهشرح ایضاً دربارهٔ مردمی بودن خودش و نوشتههایش. من اما میخواهم روی چون و چرایی سالهای سال پرهیز از ظاهر شدن در مجامع عمومی و ادبی او تأکید کنم بهدلیل تعهد صادقانهاش…
بیشتر بخوانیدنوزدهمین دورهٔ نمایش انیمیشنهای منتخب بهانتخاب ران دایموند در ونکوور
تور بین المللی نوزدهمین دورهٔ نمایش انیمیشنهای منتخب (ANIMATION SHOW OF SHOWS) که هر ساله به انتخاب ران دایموند تهیه میشود به ونکوور رسید و برای سومین سال پیاپی در سینما ریو روی پرده است. این برنامه شامل شانزده انیمیشن کوتاه است که در یک بازهٔ زمانی نود دقیقهای شما را وارد دنیای بیپایان ایدههای دیوانهوار ذهن هنرمندان خلاق میکند. انیمیشنهایی که با تکنیکهای مختلف تهیه شدهاند و هر کدام میکوشند مفاهیم پیچیدهٔ جهان مثل…
بیشتر بخوانیدنمونهٔ استوار دفاع از اندیشه، بیان و حقوق بشر
گرامیداشت خاطرهٔ علیاشرف درویشیان در ونکوور سیما غفارزاده – ونکوور یکشنبهٔ گذشته، ۱۰ دسامبر ۲۰۱۷، برنامهای با عنوان پاسداشت زندگی و آثار علیاشرف درویشیان، بههمت تعدادی از اهل قلم و فرهیختگان ساکن ونکوور در سالن کاردینال نورث ونکوور برگزار شد. در آغاز این برنامه، مجید میرزایی، شاعر ساکن ونکوور و عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید، که گردانندهٔ این برنامه بود، سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «امروز ما در اینجا گرد آمدهایم تا خاطرهٔ انسانی…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – بچههای همهکاره!
دوستان سلام جوالدوز هستم، دامت برکاته هر وقت و هر زمان از شبانهروز و در هر حالی باشم، دو تا چیز میتونه حالمو خوب بکنه، یکی موسیقی فیلم شعله و یکی هم دیدنِ فیلمهای «صَمَدآقا». این «صمد به مدرسه میرود» هم برای خودش ماجرایی بود و چقدر اون نگاه منتقدانه به وضعیت آموزش و پرورش و نگاه به مدرسه رو از دید پرویز صیاد، مرد بزرگ عرصهٔ هنرهای نمایشی و سینما، دوست دارم. این همه…
بیشتر بخوانید