گزارشی از جلسهٔ شعرخوانی انجمن فرهنگی پرسش؛ با همراهی مجلهٔ «وزن دنیا» و نگاهی به مجلات ادبی ویژهٔ شعر

ترانه وحدانی – ونکوور

انجمن فرهنگی پرسش که ژوئیهٔ سال گذشته (۲۰۲۳) از سوی گروهی از فعالان عرصه‌های مختلف فرهنگی و ادبی فعالیت‌های خود را آغاز کرد، به‌طور تواتری جلسات شعرخوانی، نقد داستان، و گفت‌وگو و سخنرانی برگزار می‌کند، و تازه‌ترین برنامه‌اش را که به شعرخوانی اختصاص یافته بود، به‌همراه اعضای شورای سردبیری مجلهٔ ادبی «وزن دنیا» در تاریخ ۱۸ مهٔ ۲۰۲۴ در پلتفرم گوگل میت برگزار کرد. در این جلسه، از اعضای هیئت‌مدیرهٔ انجمن فرهنگی پرسش دکتر فرزان سجودی، دکتر حمیدرضا مجتهدی، دکتر مرال دهقانی و شوکا حسینی – که گردانندگی جلسه را نیز بر عهده داشت – حضور داشتند. همچنین پوریا سوری، میترا فردوسی و صابر محمدی اعضای شورای سردبیری مجلهٔ ادبی «وزن دنیا» در این نشست حاضر بودند. پنج شاعر برای شعرخوانی در این جلسه دعوت داشتند؛ فرامرز احمری، مرتضی براری، فهیمه جهان‌آبادی، هرمز علی‌پور و نفیسه قانیان. البته طبق توضیح شوکا حسینی، از‌آنجاکه فهیمه جهان‌آبادی در منطقهٔ سیستان و بلوچستان زندگی می‌کند، به‌دلیل مشکلات مربوط به اینترنت نتوانسته بود در جلسه شرکت کند و به‌همین دلیل شوکا حسینی شعر او را خواند. 

گزارشی از جلسهٔ شعرخوانی انجمن فرهنگی پرسش؛ با همراهی مجلهٔ «وزن دنیا» و نگاهی به مجلات ادبی ویژهٔ شعر

به‌دلیل محدودیت فضا، در این گزارش به بخشی از سخنان آغازین شوکا حسینی دربارهٔ پیشنیهٔ ورود ادبیات به عرصهٔ مطبوعات، خلاصه‌ای از صحبت‌های دوستان «وزن دنیا»‌ دربارهٔ پیشنیهٔ این مجلهٔ ادبی و فعالیت‌های آن، و نیز شعرهایی که شاعران مدعو خواندند بسنده خواهیم کرد. هرچند علاقه‌مندانی که مایل‌اند کل این نشست را ببینند و بحث‌ها و گفت‌وگوهای آن را دنبال کنند، می‌توانند به کانال یوتیوب انجمن فرهنگی پرسش مراجعه نمایند. دسترسی مستقیم به ویدیوی این نشست، از طریق این لینک میسر است:

* * * * *

شوکا حسینی در ابتدا کمی دربارهٔ چگونگی ورودِ ادبیات به عرصهٔ مطبوعات صحبت کرد. او در بخشی از سخنانش گفت: 

از دوران ناصری و مظفری، چاپ نشریات رونق بیشتری گرفت، ولی اولین نشریه‌ای که شمایی از ادبیات را می‌توانیم در آن ببینیم، روزنامه‌ای بود به‌نام «ملت سینهٔ ایران» که در سال ۱۲۸۳ قمری به‌مدیریت و سردبیری علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه منتشر می‌شد که در آن اشعاری از شاعران و زندگینامهٔ آن‌ها و حکایات ادبی منتشر می‌شد، و این شروع ورود ادبیات به عرصهٔ نشریات بود. این رونامه بعد از سه شماره تغییر نام می‌دهد به روزنامهٔ «ملتی» که خودش اساساً در ادامهٔ روزنامهٔ «وقایع اتفاقیه» بود که به‌دستور ناصرالدین‌شاه تبدیل به چهار نشریهٔ مجزا شد… بعد از آن روزنامهٔ «نسیم شمال» را داریم در سال ۱۲۸۶ قمری که اشعار و قطعات ادبی هم منتشر می‌کرد… بعد روزنامهٔ «تربیت» که گاه قطعات ادبی و شعر منتشر می‌کرد… پس از آن در دوران مشروطیت، ادبیات بیشتر می‌تواند در عرصهٔ مطبوعات جولان دهد. در آن دوران، ادیبان بزرگی چون دهخدا و میرزادهٔ عشقی وارد عرصهٔ روزنامه‌نگاری می‌شوند، و بیشتر شعر و آثار ادبی منتشر می‌کنند. یکی از این نشریات «صور اسرافیل» بود که دهخدا در آن ستونی به‌نام چرندوپرند داشت. در دوران مشروطیت البته ادبیات در نشریات با ادبیات سیاسی پیوند خورده بود، که بخشی از آن سیاسی و انتقادی بود مانند «نوبهار» که مبارزه با استعمار سرلوحه‌اش بود، بخشی سیاسی و عامیانه بود مانند «نسیم شمال»، بخشی هم سیاسی و هجو مثل «قرن بیستم» که میرزادهٔ عشقی در آن آثارش را منتشر می‌کرد و «صور اسرافیل» که طنز ادبی را شامل می‌شده است. در سال ۱۳۲۸ اولین مجلهٔ ادبی مشابه مجلات ادبی منتشره در دیگر کشورها به‌ویژه فرانسه، منتشر شد به‌نام «بهار» توسط یوسف اعتصام‌الملک آشتیانی، پدر پروین اعتصامی، که در آن برای اولین بار ترجمه‌ای از اشعار فرانسوی به چاپ رسید… برای سخنان کامل شوکا حسینی لطفاً به لینک ویدیو که بالاتر آمده، مراجعه کنید.

پوریا سوری، از اعضای شورای سردبیری «وزن دنیا»، دربارهٔ ایدهٔ شکل‌گیری این نشریهٔ تخصصی ادبی گفت: 

ایدهٔ اولیهٔ «وزن دنیا» به سیزده چهارده سال پیش برمی‌گردد؛ زمانی‌که تنها یک صفحهٔ شعر در روزنامهٔ «فرهیختگان» بود، با همین سبک‌وسیاق و روحیهٔ دموکراتیک که شما از آن سراغ دارید، و ازآنجاکه آن صفحه بسیار پرمخاطب بود، همیشه دوست داشتم که به کتاب یا مجله‌ای تبدیل بشود. برای همین چند سال بعد این ایده را با فرزام حسینی و علی مسعودی‌نیا مطرح کردم و در نهایت ما توانستیم در خرداد ۱۳۹۸ اولین شمارهٔ «وزن دنیا» را منتشر کنیم. یکی از مسائلی که پیش از آغاز انتشار «وزن دنیا» در نظر گرفتیم این بود که تمام قوالب شعری گوناگون در کنار هم قرار بگیرند، فارغ از اینکه اهالی این قوالب همدیگر را قبول داشته باشند یا خیر. چند ماهی پیش از آغاز انتشار مهمان آقای محمود دولت‌آبادی بودیم و خیلی از دوستان شاعر هم در آنجا حضور داشتند. این موضوع را در آنجا مطرح کردیم که البته برخی از آن استقبال کردند و برخی هم به مخالف برخاستند و می‌گفتند اینکه قوالب کهن ما در کنار قوالب نو قرار بگیرند، ایدهٔ خوبی نیست. اما من معتقد بودم که این کار می‌تواند مخاطب عام را با شعر و تلقی مدرن از آن آشتی دهد. نهایتاً زمانی که شمارهٔ اول مجله رونمایی شد، یکی از بزرگوارانی که مخالف این رویه بود، گفت که وقتی حاصل کار را دیده، فکر می‌کند که این همنشینی، همنشینی خوشایندی‌ست. ما از همان خرداد ۹۸ تاکنون ۳۱ شماره منتشر کرده‌ایم یعنی چیزی حدود شش تا هشت شماره در سال توانسته‌ایم به دکه‌ها و کتاب‌فروشی‌ها بفرستیم. بعد از این پنج شش سال، می‌توانیم بگوییم که تاکنون آثار حدود ۲۰۰۰ شاعر از سراسر ایران و دنیا را توانسته‌ایم پوشش دهیم.

ایدهٔ «وزن دنیا» ایدهٔ مرکزگریزی بوده است. من خودم به‌عنوان کسی که دورهٔ جوانی شعرم را در شهرستان گذرانده بودم، همیشه این خلأ را احساس می‌کردم که راهی به نشریات بزرگ کشوری ندارم… همین آسیب‌شناسی‌ای که من در ذهن داشتم و مرکزگرابودن شعر فارسی و ختم‌شدن همهٔ راه‌ها به تهران، من و دوستانم را به این سمت برد که برویم سراغ شعر شهرستان‌ها و شعر قوالب مختلفی که سال‌ها از نشریات مهم کشوری دور مانده بودند.

گزارشی از جلسهٔ شعرخوانی انجمن فرهنگی پرسش؛ با همراهی مجلهٔ «وزن دنیا» و نگاهی به مجلات ادبی ویژهٔ شعر

پس از آن میترا فردوسی، از دیگر اعضای شورای سردبیری «وزن دنیا»، توضیحاتی دربارهٔ وظیفهٔ رسانه‌ای این نشریه داد: 

از اولین روزی که ما نشستیم و تگ‌لاین «وزن دنیا»، رسانهٔ شعر ایران، را درآوردیم، به این فکر می‌کردیم که «وزن دنیا» چطور می‌تواند رسانه‌بودن را حفظ کند، و به‌صورت عیان و شفافی رسالت رسانه‌بودنش را داشته باشد. یکی از آن‌ها این بود که پا به عرصه‌ها و میدان‌هایی بگذارد که شعر در ایران آن‌ها زیست‌بوم خودش کرده است، و به حوزه‌هایی سرک بکشیم که نسبت‌هایی بین آن ساحت و شعر برقرار است اما کمتر در طول تاریخ نشریات ادبی و شعر به آن‌ها پرداخته شده است.

کاری که ما از همان روزهای اول کردیم، این بود که نگاه و رویکردی میان‌رشته‌ای داشته باشیم و هم به‌دنبال شکستن مِین‌استریم‌ها باشیم و رسانهٔ آن بخش‌هایی باشیم که کمتر دیده و شنیده شده‌اند. 

همچنین صابر محمدی، از دیگر اعضای شورای سردبیری مجلهٔ ادبی «وزن دنیا»، در بخشی از سخنان خود دربارهٔ «وزن دنیا» گفت:

آنچه «وزن دنیا» به‌عنوان نشریهٔ تخصصی شعر انجام داده بی‌سابقه نیست، اما تفاوتی که «وزن دنیا» با سابقهٔ نشریات مختص شعر دارد، این است که اگر مثلاً نشریاتی را که در دهه‌های ۵۰، ۶۰ یا ۷۰ شعر منتشر می‌کردند رصد بکنیم، به‌طور مثال مجلات «آدینه» یا «دنیای سخن»، نمی‌توانیم برآیند شعر دههٔ شصت یا هفتاد را داشته باشیم. چون انتشار شعر در نشریاتی از این دست کاملاً مبتنی بر سلیقهٔ گردانندهٔ صفحات شعر بود. این البته بد نیست و منظورم ارائهٔ گزارشی‌ست از سابقهٔ آن نشریات. در «وزن دنیا» چنین نبوده و باید صادقانه اعتراف کرد که در این نشریه شعری که خیلی خوب نبوده زیاد منتشر شده است، اما این بر اساس سیاست‌گذاری اولیهٔ ما بوده و اگر ۵۰ یا ۱۰۰ سال بعدی کسی بخواهد مثلاً تاریخ تحلیلی شعر دههٔ ۹۰ شمسی را بنویسد، نشریه‌ای دارد که می‌تواند ورق بزند و ببیند در شعر آن روز ایران به‌طور کلی چه خبر بوده است، نه فقط در شعر شاعران تثبیت‌شده، مطرح و اهل تهران.

نکتهٔ دوم دربارهٔ اهمیت «وزن دنیا»‌ دامن‌زدن به روایت غیرخطی تاریخ شعر فارسی‌ست. با همهٔ احترامی که ما در «وزن دنیا» برای تاریخ‌نگاران شعر معاصر فارسی قائلیم، و به‌عنوان منابع به آن‌ها مراجعه و استناد می‌کنیم، واقعیت این است که آنچه به‌درستی فهم نشده، حذف شده است، در حالی‌که رویکرد «وزن دنیا» این بوده است که روایتی غیرخطی از تاریخ شعر معاصر فارسی بر جای بگذارد.

* * * * *

همان‌طور که در ابتدای این گزارش اشاره شد، به‌دلیل محدودیت فضا امکان پوشش تمام بحث و گفت‌وگوهای این نشست دو ساعت و نیمه وجود ندارد و در اینجا تنها به بخشی از سخنان اعضای شورای سردبیری نشریهٔ ادبی «وزن دنیا» اشاره شد. لینک ویدیوی کامل این نشست در ابتدای گزارش آمده است. همچنین علاقه‌مندان می‌توانند از وب‌سایت مجلهٔ «وزن دنیا» در آدرس vaznedonya.ir دیدن کنند.

پایان‌بخش این گزارش، اشعار شاعران مدعو در این نشست، به‌ترتیبی که شعرهایشان را خواندند، است. شایان ذکر است که برخی از این شاعران بیش از یک شعر خواندند، هرچند در این گزارش تنها به چاپ یک شعر از هر شاعر اکتفا شده است. 

گزارشی از جلسهٔ شعرخوانی انجمن فرهنگی پرسش؛ با همراهی مجلهٔ «وزن دنیا» و نگاهی به مجلات ادبی ویژهٔ شعر

* * * * *

نابینایی

از مجموعهٔ «پس درخت چه بگوید»

نفیسه قانیان

آبی در ذهن او چه رنگ است؟

و چگونه به خون می‌رسد غروب در ذهن بی‌رنگش؟

پیش چشمش چه فرق دارد

تصویر پرز شاه‌توت

با بازماندهٔ بال پرنده‌ای بر زمین؟  

ترجمان تصویری گنگ از هر چیز

در پس‌زمینه‌ای از حواس چندگانهٔ بی‌تصویر؛

از صورت معشوق 

تا حریق جنگل‌های هیرکانی

یا لبخند نوزاده‌ای سرمست بوی شیر؛

چگونه می‌رسد سیب؟

چگونه می‌تازد اسب؟

چگونه می‌پلکد ابر در آسمان دور؟

و سر به هوا می‌رویَد درخت پیر… 

زخم چگونه روی می‌نمایاند

غم، چگونه، رخ؟

وقتی ندیدن انتخاب آن دو کورسوی زنده است

چگونه می‌تند، خشم؟

چگونه می‌دود، ترس

چگونه می‌ریزد اشک؟

چگونه می‌پلکد ابر در آسمان کبود؟

* * * * *

از مجموعهٔ «قهوهٔ قجری در پاریس»

فرامرز احمری

من ایستاده بودم

و به سیگارم پُک می‌زدم

به چیزهایی فکر می‌کردم

چیزهایی شبیهِ

سیل آدم‌های تنها

به خیابان‌های تاریک

درختی در مسیر باد

و یا اینکه مثلاً مدت‌هاست از تو دورم

پس چرا دست‌هام از بین موهات عبور می‌کند!

و یا حتی کفش‌های خستهٔ خدایان

دستی از روبرو مغزم را نشانه گرفته بود

من ایستاده بودم

و به سیگارم پُک می‌زدم

شعر گلوله‌ای‌ست

که عبورش سال‌ها از جمجمه طول می‌کشد

* * * * *

هرمز علی‌پور

از پرسیدن از تو حتی

از خبرگرفتن از تو حتی 

خواستم که بگویم که خسته‌ام 

که دیدم به یک‌دفعه

نقشی کوچک از یک خورشید

با دو برگ به جفت و کنار آن و به دست‌خطی از تو 

گفتم که حکمت بهار باید باشد این 

تا بگویم بنویسم تازه روز من تازه شده 

و این نگاه باز خوب است خودش 

که گفته‌ام بارها که ساده‌لوح نیستم من 

گریهٔ بهار بند نیامده اما که

گهواره‌هایی در بیمارستان‌ها به خاکستر مبدل شده 

تا در تنوع چهرهٔ خود مرگ لذت ببرد

به شباهت عشق کمی 

یا که نوعی دیوانگی‌های خفیف بگو

یا که به دانه‌های باران شباهت دارد

که بر آتشی پنهان در زمینی به‌ظاهر آرام

به پایین بیاید

رؤیاهایی که در ما شکل‌های گوناگون دارد

و حالا می‌توانم بگویم دوباره باز

که تازه روز من تازه شده

و می‌توانم بنویسم باز برای او که می‌خواهد به باران بدون چتر

گیسوان را به باران خیس کند

اما هنوز مزارانی به غربت خود 

گل‌های غمگین به دامان دارند 

جهت را فاش‌شده می‌دانم من

که می‌سوزم و شرمنده از یاد عبارت‌هایی 

که می‌دانم قرار است کشته شوم

قربان شما

باقی بقایتان

* * * * *

مرتضی براری

اشک می‌ریختم که خانه در دستانم نداشتم یعنی

اشک می‌ریختم که جهان بیگانه و دست از گفتن می‌کشید بلوطستان یعنی

بیگانه درختِ دور

هیچ پرنده‌ای میزبانی نمی‌کرد

یعنی بلوط اگر دستانِ جهان را بگوید

اگر بهار تاس باشد

ما با چه‌کسی جفت می‌اندازیم

با آبانِ شمع

از بلندا می‌رسد

از نوک پرنده

از شاخه که اشک یعنی

میزبان بوسید برگ‌ها را

میزبان چرخ می‌زد پرنده را

و درخت از گریستن دست می‌کشید

یعنی پرنده اشک‌هاش را فرستاده

آبان خانه شد

و درد جفت یعنی

دور نبود که لذت از تصویرت بوسه‌هاش را

پرنده نفس می‌زد که پرت یعنی

مگر چند حفره را همسایه ندیده

یعنی درختِ دور چگونه دور نمی‌مانَد

که جهانِ سخت بتواند آرزوی باغ را به پرنده بسپارد

اگر او نخواهد دوربودنش را پرواز

یعنی ما ندیده باشیم

ما آبروداری را به کنار زده

بوسیده باشیم

جفت انداخته باشیم

یعنی چگونه بودند پرندگان که جهان را

و نیچه چند بار دستان جهان را گفته

چند بار باور کرده که بهار تاس یعنی

به‌زبان مادری نمی‌شود ابهت را هدیه داد

ما بیگانه‌ایم در این جهان دور یعنی

پرنده می‌داند و درخت هم

که باغ‌ها مشترک‌اند

خواب‌ها

و جفت‌اندازی‌ها 

و پرنده دست می‌کشد از دور ماندنِ درخت

که ریشه‌هایش یعنی

آیا خواب‌های مشترک حقیقت ما نیستند؟

اشک می‌ریختم که خانه در دستانم داشتم

به آرزوی باغ رسیده درخت

یعنی پرنده که دوستش آبان گفت

و همسایه اخم داشت

رقص یعنی

پرنده می‌دید

درخت می‌بیند

همسایه بیگانه یعنی

اشک می‌ریخت یعنی

بیا معنا کنیم

که درخت بیشتر از همهٔ ما عمر می‌کند یعنی

پرنده درخت دوست دارد

یعنی درخت که بهار را تاس نیست

یعنی پرنده که درخت را به باغ برد

آسمان را نشانش داد

و ابرها ریشه‌های درخت را به پرواز دادند

یعنی پرنده که درخت

و درخت که پرنده را زایید

یعنی پوستِ درخت دوست دارد نگاهش کنیم

و در حیاط خانه همسایه بیگانه نباشد

یعنی جهانِ بیگانه با ما سر جنگ نداشته باشد

و در تولد ما خشک‌بودنش را به پرواز

تا آبان که خانه

یعنی با ما عکس بیندازد

شبیه تو که دورتر یعنی

* * * * *

رنگی بر دهان مرده‌ام بزن

فهیمه جهان‌آبادی

رنگی بر دهان مرده‌ام بزن 

رنگی بر آسمان میان شانه‌هام

صدایم که می‌زنی

نامم تلو می‌خورد

به لکنت می‌افتد

به سنگ می‌گیرد

خودم را کجای خیابان گم کرده‌ام

که هر چه مرگ می‌ریزد از صدای مادرم

بیدار نمی‌شنوم

می‌خواهم صدایت بزنم 

کسی به صدام سنگ می‌زند

سکوت می‌کنم

ناکجای این بوم درختی‌ست

و حرف‌ها برای گفتن 

بادی اگر به شاخه بگیرد

ارسال دیدگاه