معرفی فیلم و سریال: بنشی‌های اینیشرین – The Banshees of Inisherin

مسعود سخایی‌پور، LJI Reporter – ونکوور

«بنشی‌های اینیشرین» یک فیلم تراژیک کمدی سیاه، محصول سال ۲۰۲۲ به نویسندگی و کارگردانیِ مارتین مک‌دونا است. در این فیلم کالین فارل، برندن گلیسون، کری کندن و بری کیوگن به ایفای نقش پرداخته‌اند. داستان فیلم در جزیرهٔ خیالی «اینیشرین» در سواحل غربی ایرلند اتفاق می‌افتد.

این فیلم نخستین بار در ۵ سپتامبر ۲۰۲۲ در هفتاد و نهمین دورهٔ جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم ونیز به نمایش درآمد و در آنجا کالین فارل و مک‌دونا به‌ترتیب جوایز جام ولپی بهترین بازیگر مرد و اوسلای طلایی را دریافت کردند. فیلم در ۲۱ اکتبر توسط سرچلایت پیکچرز اکران شد و مورد تحسین گستردهٔ منتقدان قرار گرفت، به‌ویژه فیلمنامه و کارگردانی مک‌دونا، موسیقی کارتر بورول و بازی بازیگران اصلی. «بنشی‌های اینیشرین» از سوی هیئت ملی بازبینی فیلم به‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌های ۲۰۲۲ نام گرفت. این فیلم در میان دیگر جوایز، هشت نامزدی را در هشتادمین مراسم گلدن گلوب دریافت کرد، که بیشترین تعداد کسب‌شده توسط هر فیلمی پس از «کوهستان‌ سرد» در سال ۲۰۰۴ است، و برندهٔ سه جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد (برای کالین فارل) و بهترین فیلمنامه شد. این فیلم در جوایز اسکار نیز نامزد دریافت نه جایزه شامل بهترین فیلم شد.

داستان فیلم

در دوران پایانی جنگ داخلی ایرلند در سال ۱۹۲۳، در جزیرهٔ خیالی اینیشرین ایرلند، کولم دوهرتی، نوازندهٔ فولک، به‌طور ناگهانی شروع به نادیده‌گرفتن دوست همیشگی خود و رفیق مشروب‌خواری خود، پادریک سولیابهان، می‌کند. با اینکه پادریک توسط ساکنان جزیره به‌عنوان فردی مؤدب و مورد پسند شناخته می‌شود، اما کولم که مایل است بقیهٔ عمر خود را صرف ساختن موسیقی و انجام کارهایی کُنَد که به‌خاطر آن‌ها به یادگار بماند، او را فردی «کُند» می‌داند. زندگی پادریک با ازدست‌دادن یکی از معدود دوستانش بی‌ثبات می‌شود. همان‌طور که پادریک از طردشدن بیشتر مضطرب می‌شود، کولم در برابر تلاش‌های دوست قدیمی‌اش برای صحبت با او مقاومت بیشتری نشان می‌دهد. کولم در نهایت به پادریک اولتیماتوم می‌دهد. هر بار که پادریک او را اذیت می‌کند یا سعی می‌کند با او صحبت کند، کولم یکی از انگشتان دست چپ خود را با یک قیچی پشم‌زنی قطع می‌کند.

اگرچه خواهر دلسوز پادریک، شیوون، و پسری محلی به‌نام دومینیک تلاش می‌کنند تا نبرد فزاینده بین این زوج را خنثی کنند، تلاش‌های آن‌ها بی‌ثمر می‌ماند و کولم به‌هیچ‌وجه از خواستهٔ خودش کوتاه نمی‌آید. در نهایت تلاش‌های پادریک فقط باعث می‌شود که اوضاع از پیش هم بدتر شود و در ادامهٔ داستان، اوضاع از کنترل خارج می‌شود و عواقب بد و ناگواری را به دنبال می‌آورد.

دربارهٔ فیلم

آخرین ساختهٔ مارتین مک‌دونا، فیلم‌ساز نام‌آشنای ایرلندی، با یک پایان آغاز می‌شود. فیلمی که نقطهٔ پایانش، نقطهٔ شروع آن است. این نقطهٔ پایان، پایان دوستی‌ای است که خود آغازگر ماجراهایی تازه و غریب می‌شود. فیلم به‌ظاهر موضوعی ساده دارد. داستانی است دربارهٔ دو دوست که دوستی‌شان، بنا بر تصمیم و خواستِ فقط یکی از آن‌ها، به نقطهٔ پایان رسیده است. داستان در روستایی کوچک به‌نام اینیشرین می‌گذرد؛ روستایی واقع در جزیره‌ای در ساحل جنوبی ایرلند، و زمانی‌که ایرلند درگیر جنگ‌های داخلی بود. اما مک‌دونا از دل همین داستان ساده، قصه‌ای پیچیده و تأثیرگذار می‌آفریند و بار دیگر این نکتهٔ مهم را یادآوری می‌کند که در سینما «موضوع» اهمیت چندانی ندارد، بلکه آنچه مهم است نگاه نو و پرداخت متفاوت و خوب است. 

فیلم با نماهایی بسیار زیبا از طبیعت این جزیره در ایرلند شروع می‌شود. کارگردان از لوکیشن چنان بهره برده که گویی آن مکان دارای شخصیتی مستقل در فیلم است. طبیعت با ما حرف می‌زند. موسیقیِ کارتر برول ما را از زمان و مکان جدا کرده و در جهان فیلم غرق می‌کند. در میان این طبیعت بی‌نظیر ما می‌بینیم که زندگی برای کشاورزی به نام پادریک (کالین فارل) که با خواهرش و الاغش جنی در کلبه‌ای ساده زندگی می‌کند و تقریباً هر روز با دوست قدیمی‌اش کولم (برندن گلیسون) دیدار می‌کند، چقدر ساده و آسان است. اما همین سادگی جهانی تراژیک در دل طبیعتی زیبا خلق می‌کند.

تراژدی از لحظه‌ای آغاز می‌شود که روزی کولم بسیار ناگهانی و بدون مقدمه دست رد به سینهٔ پادریک می‌زند. در طول چندین بحث متوجه می‌شویم که کولم ادعا دارد که پادریک آدمی ملال‌آور و سطحی است و او فکر می‌کند که کارهای بهتری برای انجام‌دادن و استفاده از وقت خود دارد و می‌خواهد از سال‌هایی که برایش مانده نهایت استفاده را ببرد، نه اینکه آن را با چنین معاشرت بیهوده‌ای هدر دهد. تقابل کولم و پادریک در این لحظه بسیار به‌یادماندنی است. بازی کالین فارل و برندن گیلسون در کنار هم بی‌نقص است. این دو سال ۲۰۰۸ در فیلم «در بروژ» به‌کارگردانی همین فیلم‌ساز ترکیب فوق‌العاده‌ای را در کنار هم ارائه دادند و حالا پس از گذشت ۱۴ سال این ترکیب درخشان در این فیلم دوباره تکرار می‌شود که نشان از هوش مک‌دونا در انتخاب بازیگر دارد. به‌نظر نمی‌رسید هیچ دو بازیگر دیگری این‌قدر در کنار هم می‌توانستند خوش بدرخشند و همدیگر را کامل کنند، هرچند که کالین فارل بهترین بازی طول دوران کاری‌اش را ارائه می‌دهد.

همه‌چیز در این فیلم فوق‌العاده است و تمام عناصر در کنار هم چیده شده و در خدمت فیلم‌اند؛ از بازی‌های تک‌تک شخصیت‌ها گرفته که همه‌شان لایق جایزه‌اند، تا موسیقی متن و فیلمبرداری و تمام ریزه‌کاری‌هایی که مک‌دونا در فیلمنامه جا داده است.

جالب است بدانید این فیلمنامه را مک‌دونا در دوران بسیار سختی از نظر روحی نوشت. زمانی‌که از پارتنرش جدا شده و بسیار افسرده بود. برای همین تنهایی و رهاشدن از سوی دیگران بُن‌مایهٔ اصلی این فیلم است. فیلمی که به‌زبان ساده کوشش می‌کند به ما بگوید که راه فراری از تنهایی وجود ندارد و اگر نتوانید با تنهایی کنار بیایید، به نا‌امیدی می‌رسید. این فیلم را زمانی ببینید که وقت کافی دارید چون یکی از عمیق‌ترین فیلم‌های چند سال اخیر است. فیلمی که احساسات درونی انسان را روانکاوانه تحلیل و سؤالات هستی‌شناسانهٔ بسیاری را ذهن مخاطب ایجاد می‌کند، البته جوابی به آن سؤالات نمی‌دهد و فقط سقراط‌وار طرح پرسش می‌کند. داستان این فیلم در آغاز بسیار آرام پیش می‌رود و در میانهٔ راه شما را شوکه می‌کند و سپس به پایان می‌رسد. تماشای فیلم «بنشی‌های اینیشرین» برای مخاطبان سخت‌گیر سینما که دنبال سینمای معناگرا هستند، بسیار لذت‌بخش خواهد بود و رضایت آن‌‌ها را جلب خواهد کرد.

این فیلم در اغلب کتابخانه‌های مترو ونکوور ازجمله ونکوور، وست ونکوور، شهر نورث ونکوور، بخش نورث ونکوور، کوکئیتلام، پورت مودی، برنابی و کتابخانه‌های منطقهٔ فریزر ولی برای امانت‌گرفتن در دسترس است. علاوه بر این، می‌توانید آن را از سرویس‌های پخش فیلم آنلاین بخرید یا اجاره کنید.

ارسال دیدگاه