معرفی فیلم و سریال: جداسازی – Severance

آرام روانشاد – ایران

سریال جداسازی اثری‌ نو در سبک علمی-تخیلی و دلهره‌آورِ روان‌شناختی، ساختهٔ دن اریکسون، به‌کارگردانی بن استیلر و ایفه مک‌آردل است. سریال جداسازی، برای اولین بار در تاریخ ۱۸ فوریهٔ ۲۰۲۲ میلادی از سرویس اَپل تی‌وی پلاس (+Apple TV) به‌نمایش درآمد و در تاریخ ۸ آوریل ۲۰۲۲ فصل اول خود را به‌پایان رساند.

بازیگران: آدام اسکات، پاتریشیا آرکت، بریت لاور، دیچی لاچمن، مایکل چرنوس و…

موفقی این سریال همچنین برای فصل دوم تمدید شده است. 

داستان سریال 

مارک، کارمند صنایع لومن، یا به طور دقیق‌تر سرپرست یکی از تیم‌های این شرکت است؛ شرکتی مرموز در حوزهٔ فناوری. خاطرات زندگی کاری مارک و تمام اعضای تیم، به‌سبب موافقت با برنامهٔ «جداسازی» از خاطرات زندگی شخصی آن‌ها جدا شده و به این شکل است که دو انسان مجزا در یک بدن پدید آمده‌اند، هیچ‌کدام دیگری را نمی‌شناسند و از زندگی هم خبر ندارند! مارک داخل محل کار توان یادآوری هیچ‌چیزی خارج از شرکت را ندارد، نمی‌داند که بدنش توسط خودِ بیرونِ شرکتش کجا می‌رود و حتی تجربهٔ خوابیدن را ندارد، فقط تأثیر مثبت خوابیدن را در بدن احساس می‌کند. همه‌چیز خیلی خوب دارد پیش می‌رود تا اینکه سروکلهٔ یک همکار مرموز در دنیای خارج از کار پیدا می‌شود؛ اتفاقی که کم‌کم مسیر را برای کشف حقایق دربارهٔ شغل و محیط کاری آن‌ها، هموار می‌کند. پس از این اتفاق، ماجراجویی مارک برای کشف حقیقت در مورد شغلش در لومن آغاز می‌شود و کم‌کم هر دو طرف زندگی شخصیت‌ها، قدم در مسیر اکتشاف شبکه‌ا‌ی پیچیده از توطئه و ابهام برمی‌دارند.

دربارهٔ سریال

اواخر سال ۲۰۱۹ بود که سرویس استریم اپل‌ تی‌وی پلاس ساخت پروژهٔ جدیدی با نام جداسازی را در دستور ساخت قرار داد. از همان ابتدا، بن استیلر به‌عنوان کارگردان و آدام اسکات هم برای بازیگر نقش اصلی انتخاب شدند. اپل، اخیراً توانسته است مفاهیم علمی-تخیلی نابی را به‌ تصویر بکشد و سریال‌های بسیار متفاوت و قابل‌قبولی را عرضه کند. پس از تماشای این سریال، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که سازندهٔ آن بی‌شک یک نابغه است. چون چنین ایدهٔ نابی محال است از یک ذهن معمولی بیرون بیاید؛ ایده‌ای آن‌قدر ناب که محال است بتوانید فراموشش کنید. من تا سال ۲۰۲۳ که فصل دوم منتشر شود، آرام و قرار ندارم. جداسازی مبهم و عجیب شروع می‌شود، اما شما از همان آغاز با توجه به فضاسازی، کاملاً در می‌یابید که با اثری متفاوت طرف‌اید. داستان با اتفاق‌های غیرقابل‌پیش‌بینی ادامه پیدا می‌کند و در اوج تعلیق شما را برای فصل بعد منتظر نگه می‌دارد. 

یورگن هابرماس، اندیشمند بزرگ مکتب فرانکفورت که می‌توان او را آخرین بازماندهٔ این مکتب به‌حساب آورد، عقیده دارد که انسان‌ها بیشتر و بیشتر تابع محدودیت‌های الزامی پیشرفت‌های فناوری می‌شوند، البته از نظر او هرگز امکان رهاشدن از فناوری وجود ندارد و نمی‌توان از امکانات شگرف آن چشم فرو بست، اما با این‌حال پیشرفت فناوری صرفاً یک جنبه از هستی ما را شکل می‌دهد. جنبهٔ مهم دیگر همان روابط میان افراد است. آنچه برای این جنبهٔ میان‌‌اندیشه‌ای وجود دارد، گفت‌وگو و تعامل فکری میان افراد به‌جای دست‌کاری تکنیکی است. آنچه هابرماس در فرض بنیادی خود در نقد فناوری مد نظر قرار می‌دهد، آن است که فناوری هرگز جایگاهی در روابط میان افراد و اندیشه‌ها ندارد. دست‌کاری‌هایی که به‌واسطهٔ فناوری انجام می‌شود، می‌تواند در مواجهه با طبیعت کارساز باشد، اما وقتی این دست‌کاری‌ها وارد حوزه‌های انسانی و نیز روابط میان افراد می‌شود، ایجاد مخاطره می‌کند. از این منظر، بی‌شک فناوری جدید که کاملاً وارد حوزه‌های انسانی و روابط میان افراد شده است، تنها وضعیت فعلی را تراژیک‌‌تر می‌کند.

به‌نظرم این نظریهٔ هابرماس زیربنای اصلی این سریال است. تأثیر فناوری بر ایجاد مخاطره در روابط انسانی. در سال‌های اخیر فیلم‌ها و سریال‌های زیادی از جمله آینهٔ سیاه ساخته شده‌اند که به نقد فناوری و عواقب هولناکش برای بشریت می‌پردازند، اما سریال جداسازی یکی از هولناک‌ترین دستاوردهای فناوری را به ما نشان می‌دهد.

در این سریال نشان داده می‌شود که عملیات جدا‌سازی به این شکل صورت می‌گیرد که بعد از رضایت‌نامهٔ شفاهی، با یک جراحی سرپایی تراشه‌ای در مغز افراد کار گذاشته می‌شود. این تراشه می‌تواند خاطرات را از هم تفکیک کند؛ به این شکل که در محیط کار، خاطرات شخصی فراموش می‌شوند و در محیط خارج از کار، خاطراتِ کاری. به‌عنوان مثال، مارک که همسر خود را از دست داده، این کار را انتخاب می‌کند تا بتواند حداقل به مدت ۸ ساعت خاطرات همسر خود را فراموش کند. فراموش‌کردن خاطرات در حدی است که آن‌ها هیچ‌چیزی را احساس نمی‌کنند؛ همکاران خود را خارج از محیط کار نمی‌شناسند. همان‌طور که وقتی سرِ کارند، نمی‌دانند زندگی بیرونی آن‌ها چگونه است. همین کافی نیست تا بفهمیم قرار است با چه داستان بی‌نظیری مواجه شویم؟ از طرفی، این سریال به‌شکل کاملاً غیرمستقیم به نقد سیستم سرمایه‌داری و نگاهی که به انسان به‌عنوان نیروی کار دارد، می‌پردازد. جایی که این سیستم انسان را به‌مثابه یک تراشه یا رُبات می‌بیند. 

سریال تا انتها شما را در چالش‌های پرتنش قرار می‌دهد. همچنین نباید از بخش بصری چشمگیر آن چشم‌پوشی کرد که به‌نظرم از بارزترین ویژگی‌های محصولاتی است که اپل تولید می‌کند. سریال‌های منتشرشده توسط اپل از نظر بصری بسیار برتر از کمپانی‌های دیگر است. طراحی داخلی شرکت لومن به‌شکل اَشکال هندسی با راهروهای بی‌پایان سفید، به شما این حس را می‌دهد که در هزارتویی گرفتار شده‌اید.

به این تیم بی‌نظیر موسیقی متن تئودور شاپیرو را نیز اضافه کنیم که کامل‌کنندهٔ سریال است. تیم بازیگری عالی است. آدام اسکات به‌عنوان قهرمان داستان، عالی است. پاتریشیا آرکت در نقش هارمونی کوبل، مدیر مرموز شرکت، جان تورتورو، بریت لور که چشم ما در لومن است، و ترامل تیلمن در نقش میلچیک، همه و همه حیرت‌انگیزند.

این سریال هولناک‌ترین تصویر ممکن را در رابطه با استفادهٔ شرکت‌های بزرگ از فناوری راجع به کارمندان خود ترسیم می‌کند. این سریال آینده‌ای را پیش‌بینی می‌کند که در آن شرکت‌ها می‌توانند هر کاری را مخفیانه انجام دهند، زیرا کارمندان به‌صورت آگاهانه ثبت‌نام کرده‌اند تا هر آزمایشی روی آن‌ها انجام شود. وقتی جداسازی انجام پذیرد، رازهای محل کار در همان‌جا دفن شده و به بیرون درز پیدا نمی‌کند. این سریال را حتماً ببینید و یقین بدانید بی‌صبرانه منتظر فصل دوم خواهید ماند.

این سریال هنوز در کتابخانه‌های مترو ونکوور موجود نیست و تنها راه تماشای آن اشتراک در سرویس پخش فیلم اَپل تی‌وی پلاس است.

آرام روانشاد نویسندهٔ این مطلب، روزنامه‌نگار و مدیر کانال سینمایی اوتوپیاست. کانال سینمایی اوتوپیا به معرفی و نقد آثار برتر سینمای جهان می‌پردازد. همچنین در کنار سینما مطالبی در حوزهٔ فلسفه و ادبیات هم با مخاطب به‌اشتراک می‌گذارد. با پیوستن (Join) به این کانال، به یک نشریهٔ سینمایی، هنری آنلاین در سطح بالا دسترسی پیدا خواهید کرد.

https://t.me/Utopiafilm

ارسال دیدگاه