مهرخ غفاری مهر – ونکوور
۱. مقدمه
زندگی سرشار از نشانهها است. بهقول سیبیاک (Sebeok)، نشانهشناسی پیشفرض زندگی است و مسئلهٔ اصلی در تمام زندگی، نشانهشناسی است.
انسان اندیشمند، از دوران ابتدایی زندگی خویش به رمزگشایی نشانهها پرداخته است. نشانههایی که در جهان هستی، حضور سیال خود را بهنمایش میگذارند و در تغییری دائمی، هر یک به دیگری تبدیل میشوند. انسان آن دوران، شاید بسیاری از این نشانهها را درک نمیکرد و شاید هم ما از چگونگی ادراک انسان نخستین هنوز بیخبریم. بههر حال میان بیخبری از چیزی و نبودنِ آن، تفاوت بسیار است. ممکن است بهقول چامسکی، توان درک بشر محدود باشد و نظام تفکر انسان قادر به درک و تشخیص بسیاری از روابط موجود در جهان هستی نباشد؛ ولی چه بخواهیم و چه نخواهیم، آن روابط موجودند، با نظم خاص ادامه پیدا میکنند، و پیوسته شکلی تازه بهخود میگیرند. هم از این رو است که تاریخ مطالعات مربوط به نشانهها به هزاران سال پیش میرسد؛ از یونان باستان و مطالعهٔ نشانههای بیماریها تا قرون وسطی و سپس جان لاک، و بعد هم تا نشانهشناسی مدرن پیرس و سوسور.
۲. رهیافتهای اصلی به نشانهشناسی
اصطلاح نشانهشناسی از واژهٔ یونانی Semeia به معنی علائم گرفته شده است. اولین بار، جان لاک در قرن هفدهم از این واژه بهمفهوم نشانههایی در زندگی اجتماعی استفاده کرد. اما در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است که از این ریشه بهعنوان نامی برای «دکترین نشانهها» بهمفهوم امروزی آن استفاده میشود. «دکترین نشانهها، چیزی را برای کسی به جهتی نشان میدهد.» کلارک، ۱۹۸۷، ص ۲۵. رنگ قرمز چیزی است که برای کسی (مثلاً رانندهٔ اتومبیل، فردی تایلندی، مرد آمریکایی)، به جهتی (مثلاً توقف، عزاداری، عشق) نشان داده میشود.
این نگرش، در رهیافت اول، در آمریکا بهنام Semiotics دنبال شد و با بررسی نشانهها از رهگذر روانشناسی تطبیقی حیوانات پیش رفت. در این دیدگاه، مجموعهای از نشانهها – زبانی و غیرزبانی – موردِنظر بود. سیبیاک، با استفاده از نظریات رفتارگرایی بهویژه دیدگاههای موریس و اسکینر در مطالعهٔ رفتار حیوانات، از علم نشانهشناسی در بررسیهای زیستشناختی خود استفاد کرد. کلارک، ۱۹۸۷، ص ۳۷. او معتقد بود که نشانهشناسی با یک سلول آغاز میشود. سادهترین مکانیزم نشانهای را میتوان در نظامی یافت که حداقل پیچیدگیِ یک سلول زنده را داشته باشد. از نظر سیبیاک ، نشانه عنصری است از زندگی که خود نیز زنده است. اگر از این دیدگاه، یعنی زندهبودن نشانه، موضوع را نگاه کنیم، میتوانیم مسئلهٔ تغییرات نشانهها در زمانها و مکانها و فرهنگهای متفاوت را بهراحتی دریابیم.
بر اساس نظر پیرس، نشانهشناسی روندی دارای توالی است. این روند مبتنی بر تعبیر یک نشانه بهوسیلهٔ نشانهٔ دیگر است. در نشانهشناسی پیرسی، نشانه هر چیزی است که چیزی دیگر را بازنمون کند و اطلاعاتی در مورد آن بدهد. بنابراین، مشخصههای نشانهها که بهوسیلهٔ موجودات زنده و از رهگذر تجربه، تحلیل میشوند، با توصیف دستوری زبان متفاوت است. بهعبارت دیگر، نشانهٔ پیرسی ورای زبان است و میتوان آن را شاخهای از منطق و فلسفه دانست. در این نظام، مطالعهٔ نشانهها بهطور کلی مطرح است. این نوع مطالعه را میتوان نشانهشناسی نشانهها نامید که شامل نشانههای زبانی و غیرزبانی، طبیعی و قراردادی و… میشود. به این ترتیب هم از فلسفهٔ زبان لاک و هم از semiology یعنی نشانهشناسی سوسوری جدا میشود.
رهیافت دوم به نشانهشناسی، در اروپا و با جهتگیری انسانمحور شکل گرفت و بهوسیلهٔ سوسور دنبال شد. در اروپا semiology، شامل همهٔ وسایلی میشود که برای برقراری ارتباط در زندگی اجتماعی بهوسیلهٔ انسان، بهکار میرود. یعنی شامل وسایل زبانی و غیرزبانی، هر دو، است. همانگونه که کلارک اشاره میکند: «… در این تعبیر، نشانهشناسی علمی تجربی است که زبان، زیرمجموعهای از آن است. زیرا که زبان وسیلهٔ اصلی برای ارتباط میان انسانها است.» کلارک ، ۱۹۸۷، ص ۲۹.
از همینجا این تعبیر با نشانهشناسی پیرسی فاصله میگیرد. هر چیزی را که بهوسیلهٔ تجربه قابلدرک و تعبیر نباشد، در برنمیگیرد. شامل نشانههای قصدمندی است که بهجهت ارتباط مطرح میشوند. بهعلاوه نظامهای ارتباطی حیوانات نیز موضوع این نوع نشانهشناسی نیستند و فقط ارتباط انسانی موردِنظر است. از طرف دیگر، گسترهٔ آن وسیعتر است زیرا علاوه بر نشانههای زبانی برای ایجاد ارتباط انسانی، همهٔ نظامهای ارتباطی دیگر را نیز شامل میشود. تا جایی که رولان بارت (Roland Barthes) و پیروانش، آن را شامل صورتهای فرهنگی پیچیده برای ارتباط انسانها مانند فیلم، تئاتر، موسیقی، رقص، ادبیات، معماری، تبلیغات، غذا و… نیز میدانند. اومبرتو اکو (Umberto Eco) بر خلاف بارت و فوکو که در محدودهٔ ساختارگرایی به نشانهشناسی پرداختهاند، به ابعاد کاربردشناختی نیز در این حوزه میپردازد. اکو معتقد بود که : «… ساختگرایان فرانسوی با اساسقراردادن زبانشناسی و توجه محض به محورهای معناشناسی و نحو، از اهمیت فرضیههای فرهنگی و اجتماعی غافل ماندهاند.» خجسته کیهان، ۱۳۸۴، ص ۹. اکو معتقد است که هر چیزی را که بتوان راجع به آن دروغ گفت، در چارچوب نشانهشناسی قرار میگیرد، زیرا در مورد آن میتوان راست هم گفت. او به مطالعهٔ نشانهها و نظامهای نشانهای از هر نوع پرداخت؛ بررسی و برقراری ارتباط بهوسیلهٔ نشانهها، بررسی ساختارهایی که نشانهها را به رمز تبدیل میکنند، نقش اجتماعی نشانهها و… به اعتقاد اکو، تولید و تعبیر نشانهها، شامل حال همهٔ علوم میشود؛ از زبانشناسی و ادبیات تا تاریخ و علوم سیاسی و ادیان و سرانجام، علوم طبیعی مثل شیمی، فیزیک و زیستشناسی. اما مهم این است که نگاهی کاربردشناختی به نشانهها داشته باشیم: «… با رویهمگذاشتن انبوهی برگ، نمیتوان جنگل را مشاهده کرد. اما اگر بدانیم چگونه با چشمانی باز در جنگل فرهنگ قدم بزنیم، همهٔ راههایی را که با راه ما برخورد میکنند، خواهیم دید. به این ترتیب نه تنها وسعت و پیچیدگی جنگل را درک میکنیم، بلکه طبیعت همهٔ برگها و شاخههای هر تکدرختی را نیز کشف میکنیم.» اکو، ۱۹۹۰، ص xiii .
دنیای امروز دنیای پیامها و تعبیرها است. ارتباط میان انسانها بهطور طبیعی، یا از رهگذر تلویزیون، سینما، رسانههای خبری، اینترنت و… بدون وجود نشانهها امکانپذیر نیست. هر چیزی دارای معنی است. پیامها با توجه به خودشان، مکان عرضه، زمان عرضه، فرستنده، گیرنده، نوع رسانه و… معنی پیدا میکنند. اگر به نظریهٔ مربوط به نقشهای زبان رومن یاکوبسن (Roman Jakobson) توجه کنیم، نقش نشانهها را در تکتک اجزای آن میبینیم:
گیرو، ۱۹۷۵، ص ۵.
در این نظام، هر فرستنده با ابزار یا رسانهای پیامی را به گیرنده میرساند، این پیام دارای رمزگانی است و مصداقهایی نیز دارد. بنابراین:
- هر جا فرستندهای وجود داشته باشد، با نشانهها همراه است. او کیست؟ از کجاست؟ در چه زمانی زندگی میکند؟ پیام را در چه زمانی فرستاده است؟ نشانههای زندگی روانی و اجتماعی او کداماند؟ و…
- رمزگان مورد استفاده چیست؟ اولین نشانههای آن کداماند؟ نشانههای ثانویه کداماند؟…
- گیرنده کیست؟ آیا در همان زمان فرستادن پیام، آن را دریافت میکند؟ یا در آیندهای نامعلوم؟ چه ویژگیهای روانی، اجتماعی، سیاسی و… دارد؟
- رسانه چیست؟ نوشته است؟ گفتار است؟ در روزنامه است؟ در کتاب؟ تلویزیون؟…
- پیام، در موردِ چیست؟ اثر هنری است؟ چه زبانی دارد؟ در چه زمانی ارائه شده است؟ مکان؟…
- مصداقهای مربوط به پیام کداماند؟ چه ویژگی های نشانهشناختی دارند؟
یاکوبسن بر اساس این مدل، شش نقش هم برای زبان قائل است: نقش عاطفی با تکیه بر فرستنده، نقش کنشی با تکیه بر گیرنده، نقش ارجاعی با تکیه بر بافت، نقش ارتباطی با تکیه بر حفظ ارتباط بین گیرنده و فرستنده، نقش فرازبانی با تکیه بر رمزگان، و نقش ادبی با تکیه بر جنبههای دیگر خود پیام. بهعبارت دیگر میتوان برای همهٔ نقشهای ششگانهٔ زبان نیز تحلیلی نشانهشناختی ارائه داد.
۳. بوف کور
دهها کتاب در تحلیل کتاب بوف کور صادق هدایت نوشته شده است. تفسیرهای متفاوتی از این داستان تأثیرگذار در زبان فارسی ارائه شده است. بسیاری از آنها دقیق و علمی است و بعضی هم نگاههای شخصی و حتی با تعصب به این اثر هنری داشتهاند. بوف کور در حدود صد سال پیش و در سال ۱۳۰۹ نوشته شد و اولین بار در سال ۱۳۱۵ در بمبئی چاپ شد. کتابی که هر جملهاش نیاز به تعمق و دقت دارد و درکش نیازمند آشنایی به اسطورههای ایرانی و هندی، تاریخ ایران و آشنایی با فرهنگ و هنر ایرانی است. در عین حال آنقدر جذاب و گیرا است که حتی قصهٔ لایههای اولیهٔ این داستان، ادبیات فاخر فارسی است. اما برای نزدیکشدن به دنیای هدایت در این کتاب، بهترین راه شاید تحلیل نشانهشناختی این داستان باشد. به این منظور، با رهیافتی نشانهشناختی اما مبتنی بر نشانهشناسی ساختارگرا و ترکیب آن با نشانهشناسی کاربردی یاکوبسن، به بوف کور نگاه میکنم و تنها با ذکر چند نشانه امیدوارم گامی برای بررسی بیشتر این اثر از این دیدگاه برداشته باشم.
برای تحلیل نشانهشناختی بوف کور اثر صادق هدایت، ضروری است که نشانههای موجود در متن را بهلحاظ همزمانی و درزمانی تحلیل کنیم. نگاه همزمانی، نگاهی تحلیلی و ایستا است و به بررسی روابط درون هر نظام، بهطور همزمان اختصاص دارد. نگاه درزمانی، تغییرات هر عنصر نشانهای را در طول زمان در نظر میگیرد و به این اعتبار، پویا است.
بوف کور داستانی دارای سه قسمت است. در قسمت اول ماجرایی عجیب برای راوی اتفاق میافتد. دختری اثیری از پشت پنجره دیده میشود. همان دختری که راوی او را در خواب دیده است. یک روز که به خانه برمیگردد، او را در بستر خویش میبیند ولی دختر چشمانش را میبندد و میمیرد. راوی مجبور میشود او را تکهتکه کند و در چمدان بگذارد و دفن کند. در قسمت دوم، ماجرای زندگی خانوادگی راوی بیان شده است. راز و رمزهای مربوط به خویشاوندانش. پدر، عمو، مادر،… ماجراهایی که در هندوستان برای آنها اتفاق میافتد، رقص اسطورهای هند و… در نهایت داستان با پیوندی میان این دو قسمت قبلی، زن اثیری را با زندگی شخصی راوی مربوط میکند.
این داستان سرشار از نشانهها است. از نام کتاب، بوف کور، گرفته و جملههای آغاز داستان، در زندگی زخمهایی هست که آهسته و در انزوا…، تا تصمیم راوی برای گفتوگو با خود، گفتوگو با سایهٔ خود، راز و رمزها شروع میشوند و اوج مییابند. گفتوگوی راوی با سایهاش، زن اثیری، خانهای در وسط یک بیابان دور از مردم… هر کدام نشانههای دیگری را بهدنبال میآورند. بهقول گیرو: «… نشانه یک انگیزه است که بهوسیلهٔ انگیزهای دیگر، تصویر ذهنی ایجاد میکند. نقش انگیزهٔ اولی، انگیختن انگیزهٔ بعدی، جهت ایجاد ارتباط است.» گیرو ۱۹۷۵، ص ۲۲. پس در داستان بوف کور نیز بهلحاظ همنشینی، راوی، زن اثیری، گل نیلوفر، نهر آب، گلدان لعابی در قسمت اول؛ پیرمرد قوزی، گورکن، پیرمرد خنزرپنزری، نعشکش ، کوزهٔ لعابی در قسمت دوم و همه در کنار یکدیگر و بهطور همزمان، بافت اصلی متن را تشکیل دادهاند و آن را بهصورت یک داستان بهنمایش گذاشتهاند.
بهلحاظ درزمانی اما، میتوان گفت که این داستان حکایت توالی تاریخی رخدادهایی است که رفتهرفته این اثر را پدید آوردهاند. از میان انبوه نشانههای موجود در این متن، سه نشانه را انتخاب و آنها را بررسی میکنم: راوی، زن اثیری، نهر آب.
۳-۱. راوی
راوی، پیرمرد قوزی است. او چهرهای تکیده دارد. خسته است. او خود نویسنده است: «… هدایت روبهروی چهرهپرداز- شخصیت داستان پروین دختر ساسان – که سفرهٔ روبهرویش با زندگیاش رابطه خصوصی دارد.» مینشیند. چهرهٔ تکیده و قاب شکستهٔ او صورت همهٔ حفاران گذشتهٔ باستانی را که قوز کرده در زر کولهباری از فروهر و تخت جمشید و کورش، خاک خرابههای ری را غربال میکنند، صورت خود و هم روزگارانش را بهجا میآورد. با او کتاب ناسیونالیسم دوران مرور میکند. همراه با او به آوای جغدی که در صحنهٔ آخرین دیدار پروین و پرویز- قهرمانان همان داستان – چند بار شیون میکشد، گوش میسپارد. در قالب او روبهروی جغد خاموش و سیاه بوف کور مینشیند… » یاوری، نگاه نو، ص ۲۵
روابط جانشینی که میتوان در مورد راوی در متن سراغ گرفت، عبارتاند از :
نویسنده/راوی پیرمرد قوزی پیرمرد خنزرپنزری گورکن
راوی کیست؟ پیرمرد قوزی. چرا قوزی است؟ چون نقاش است (نویسنده است) (حفار است) و… چون در خرابهها بهدنبال آثار باستانی شکوه ایرانی است. چون هنرمند است. چون نویسنده است. چون هدایت است.
با قراردادن هر کدام از این شخصیتها در جایجای داستان، هدایت در عین حال که داستان خویش را شکل میدهد، روند تغییراتی را که در اندیشههایش اتفاق افتاده نیز برای خواننده بازنمون میکند.
۳-۲. زن اثیری
زن اثیری داستان بوف کور، چشمانی درشت و سیاه و مژگانی زیبا دارد. مثل عکسهای روی جلد قلمدان است. ولی در قسمت دوم داستان، زن لکاته است. آیا این زن، شکوه ایران باستان است؟ زنی که با چشمان فریبنده، خویش را به راوی نمایانده است؟ آیا این همان زن اثیری است که در قسمت دوم همهٔ مردان دوروبر خویش از قصاب تا پیرمرد خنزرپنزری را به خویش راه داده، ولی به راوی پشت کرده است؟ حورا یاوری این فرضیه را پذیرفته و میگوید: «… پروین یعنی همان دختر اثیری نخستین بخش بوف کور، در آغوش فرماندهٔ عرب است، و راوی در بخش دوم داستان با چشم خودش جای دندانهای چرک و زرد و کرمخوردهٔ پیرمرد خنزرپنزری را بر صورتش میبیند و اسمش را لکاته میگذارد… » همان، ص ۲۵.
یاوری با مقایسهٔ پروین دختر ساسان و بوف کور، فرض را بر این گذاشته است که هدایت، درام ناسیونالیستی خویش را که در آن دوران باشکوه ایران را بهتصویر کشیده، به داستان بوف کور تبدیل کرده است. اما شاید این تعمیم چندان درستی نباشد. چرا که پروین در آن درام، زن لکاته نیست. او زنی است که خنجر به سینهٔ خویش مینهد تا خویشتن را از اندوه ازدسترفتن پرویز و ایران برهاند و در آغوش دشمن نیفتد. شاید در مرگ پروین، مرگ هدایت نیز صورت گرفته باشد. شاید رسیدن از ممعنای زن اثیری به زن لکاته از این رهگذر، دشوار باشد. آیا لکاتهٔ بوف کور، نشانی از ناکامیهای شخص نویسنده نیست؟ بعضی از مفسران داستان بوف کور حتی زن لکاته را نشانی از ناکامیهای شخصی نویسنده میدانند. در یکی از مجلات منتشرشده در کانادا بهنام نوروز نوشتهاند که : «… نکتهای که با توجه به آن احتمالاً پاسخ منشأ ذهنی تصویر زن لکاته-اثیری بوف کور و مابهازای بیرونی آن است، تأثیر ترز – زنی که هدایت در پاریس با او رابطه داشت – در داستانهای هدایت و بهویژه در خلق لکاتهٔ بوف کور است… » نوروز، شمارهٔ ۷۶، ص ۳۳. این نگاهی از نوع دیگر است! بههر حال، آنچه مسلم است، تبدیل یک نشانه، زن اثیری، به نشانهای دیگر، لکاته، است. هدایت با جانشینکردن این نشانهها داستان خویش را پیش برده است. حتی تصویر مادرِ زن در قسمت دوم و زنی که در اوج بیماری راوی و خیانت لکاته، مثل یک دایه از راوی پرستاری میکند نیز جانشین یکدیگر میشوند. بعضی از این نشانهها رازگونه باقی میمانند. هدایت از لکاته واقعاً چه چیزی را در نظر داشت؟ لکاته را چگونه درک کنیم؟ فریبخورده؟ ستمگر؟ ستمکشیده؟ یا تبلور ایرانی که در دست فرماندهٔ عرب حاضر بود خودش را نیز بفروشد تا زنده بماند؟ راوی از او نفرت داشت در همان زمانی که عاشق او نیز بود. لکاته از اوج آرمانی و اثیری بودن به حضیض ذلت تنزل کرد، اما ماند تا قصهٔ خود را ادامه دهد. روابط جانشینی که میتوان برای زن، در نظر داشت شامل موارد زیر است:
زن اثیری لکاته مادر دایه مام میهن
۳-۳. نهر آب
در بوف کور راوی، زن اثیری را از پشت پنجرهٔ اتاقش میبیند که آنطرف یک نهر آب ایستاده است و گل نیلوفری در دست دارد. یاوری معتقد است این نهر آب، همان رودخانه سورن در شهر ری است. شهری که روزگاری پیش از اسلام، عروس دنیا بوده است و ماجرای پروین دختر ساسان در آنجا اتفاق افتاده است. این نهر در قسمت دوم داستان، تبدیل به رودخانهای خشک میشود و پیرمرد خنزرپنزری، کوزهٔ شکستهای را در آنجا پیدا میکند. اگر بپذیریم که : «… پیش از آنکه آرمانهای میهنی، ارزشهای فرهنگی و نوگرایی شتابان روزگار رضاشاهی در سوم شهریور هزار و سیصد و بیست، در دنیای بیرون از پا درآید، در روان آزادهٔ هدایت فرو ریخته است… » مسکوب، ۱۳۷۱، ص ۳۱ ؛ میتوانیم نهر آب را بهمثابهٔ یک نشانه برای ایران بدانیم و رود خشک را نشانی از آرمانهای ازدسترفته. بنابراین روابط جانشینی این نشانه را میتوان بهصورت زیر نشان داد:
نهر آب بیابان خشک شکوه گذشتهٔ ویرانشده
۴. نتیجه
در این مجال، ابتدا به نشانههای مهم موجود در متن بوف کور اشاره شد: راوی ، زن اثیری، نهر آب. این نشانهها بهلحاظ همنشینی و جانشینی مورد بررسی قرار گرفتند. بهلحاظ همنشینی نشانهها در کنار یکدیگر قرار گرفتند و یک قطعهٔ ادبی زبان فارسی را شکل دادند. در انتخاب این نشانهها، جریان فکری نویسنده از انسان آریایی مغرور به شکوه ایرانی، به هنرمندی تجربهاندوخته تبدیل میشود و نویسنده، اندیشههای پیشین خویش را رؤیاهایی ازدسترفته مییابد. بهلحاظ جانشینی، ساختار متن مبتنی بر تقابلهای اصلی میان صورتهای آرمانی و صورتهای واقعی در تفکر نویسنده است. هدایت، نویسنده را در مقابل مرد قوزی، راوی را در مقابل پیرمرد خنزرپنزری، نعشکش و گورکن قرار میدهد. زن اثیری را در مقابل لکاته، و نهر آب را در مقابل رود خشک قرار میدهد و بر بستر این جانشینیها، بوف کور را شکل میدهد.
این تقابلها هم بهدلایل اجتماعی شکل گرفتهاند و هم بهدلایل روانشناختی. ایران دورهٔ ساسانی واقعاً بهلحاظ اجتماعی در مقابل ایران روزگار نویسندهٔ بوف کور قرار دارد. هدایت، نویسندهای است که پیشاپیش سقوط آرمانهایش را درک کرده است. احساس خستگی میکند. همصحبتی ندارد. کسی حرفهایش را نمیفهمد. از همهچیز بوی تعفن حس میکند. همهٔ این دلایل اجتماعی و روانشناختی برای خلق چنین تقابلهایی بهکار گرفته شدهاند. هرچند خسرو سینایی تعبیری دیگر دارد: «… مرحوم هدایت یک اتاق خصوصی داشت – در پاریس – و هر روز برای صادق خان چون گوشت نمیخورد، سینی مجزای غذای غیرگوشتی به اتاقش میفرستادند، من میپرسم تو دیگر چه میخواهی؟… اعتراضکردن و فحشدادن کاری ندارد. من به هدایت میگویم تو حق نداشتی به من توهین کنی. چرا به من میگویی رجاله. ولی به من اجازه نمیدهی به تو بگویم لوس؟ چرا؟» نوروز، ۱۳۸۵، ص ۴۹. این مواجههٔ شخصی هم از نوع دیگری است و چه جالب که گوینده خود را مخاطب هدایت میداند!
در این بررسی، به نقش رسانهای متن پرداخته نشد. این متن بهصورت متن نوشتاری ادبی ارائه شده است که عوامل تکنیکی مختلفی در آن رعایت شدهاند. عوامل بسیاری که در این مختصر نمیتوان به آنها پرداخت، مانند فضای اکسپرسیونیستی اثر که بررسی جنبههای تکنیکی آن خود موضوع مفصل دیگری است.
جلوههای ویژهای در این متن بهکار رفته است که آنها نیز میتوانند موضوع پژوهشهای جدی باشند. از آن جمله میتوان به صداها (صدای جغد، گزمه، نهر و… )، بوها (بوی چندشآور نمناکی، عفونت، تریاک و… )، رنگها (زرد، سیاه، خاکستری و… ) و تصویرها (نقاشی روی جلد قلمدان، نقاشی روی گلدان، اتاق راوی، و… ) اشاره کرد.
هدایت با همهٔ خستگی و اندوهی که از روبهروشدن با شرایط دوران دارد، همچنان با گفتوگو با خویشتن ادامه داد. خویشتنی که شاید همان خوانندهٔ دهههای بعد از او باشد. او با خلق نشانهها و تبدیل آنها به یکدیگر، اثری پدید آورد که بعد از گذشت سالیان دراز، هنوز هم قابلبررسی است و هنوز هم میتوان به کشف معماهای موجود در آن پرداخت. «… زندگی ما با نشانه همراه است. طبیعت و قدرت این نشانهها را شناختیم. این آگاهی نشانهشناختی میتواند تضمینی برای آزادی بشر باشد.» گیرو، ۱۹۷۸، ص ۱۰۴
کتاب «بوف کور» را میتوانید از کتابخانهٔ شهر نورث ونکوور و ترجمهٔ انگلیسی آن را از کتابخانههای ونکوور و بخش نورث ونکوور به امانت بگیرید. فراموش نکنید که حتی اگر در این شهرها زندگی نمیکنید، میتوانید با داشتن کارت عضویت کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان در این کتابخانهها عضو شوید و کتاب را حضوری در محل این کتابخانهها تحویل بگیرید یا حتی بدون این کار، از طریق خدمات بینکتابخانهای (Interlibrary)، میتوانید برای دریافت کتاب در کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان درخواست بدهید. به این ترتیب که کتابخانهٔ شهرتان آن را از کتابخانهٔ مبدأ امانت میگیرد و در کتابخانهٔ محل زندگیتان به شما تحویل میدهد تا آن را بخوانید و بهراحتی دوباره به همانجا برگردانید تا به کتابخانهٔ مبدأ پس فرستاده شود. برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ خدمات بینکتابخانهای، از وبسایت کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان دیدن کنید یا از پرسنل آنجا دربارهٔ این خدمات بپرسید.
اکتبر ۲۰۰۶
بازنویسی فوریهٔ ۲۰۲۲
منابع:
اکو، امبرتو (۱۳۸۴)، اسطورهٔ سوپرمن، ترجمهٔ خجسته کیهان، ققنوس، تهران.
مسکوب، شاهرخ (۱۳۷۳)، داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، صراط، تهران.
مجلهٔ نوروز، شمارهٔ ۷۶ (۱۳۸۵)، گفتوگو با خسرو سینایی کارگردانِ «گفتوگو با سایه»، هدایت بر پردهٔ نقرهای Norooznews Inc، کانادا
هدایت، صادق (۱۳۴۲) بوف کور، امیرکبیر، تهران.
یاوری، حورا (۱۳۸۴) ۱- رؤیا و ۲- رؤیت، صادق هدایت و گذشتهٔ آرمانی ایران، مجلهٔ نگاه نو، شمارهٔ ۶۹، اردیبهشت ۱۳۸۵، تهران.
Clarke JR D.S(1987), Principles of Semiotics, Routledge. UK.
Guiraud Pierre(1978), Semiology, Translated by George Gross, Routledge, UK.
Sebeok, Thomas A.(2001). Global Semiotics. Bloomington, IN: Indiana University Press.
http://www.textec.com/rhetoric-approaches.html
http://www.textec.com/criticism/poststructuralist.html