گفتوگوی اختصاصی با استاد شهرام ناظری، موسیقیدان و خوانندهٔ موسیقی اصیل ایرانی بهمناسبت اهدای تقدیرنامهٔ نخستوزیر بریتیش کلمبیا به ایشان
رسانهٔ همیاری – ونکوور
روز جمعه ۱۹ مارس ۲۰۲۱ جشن نوروزی دولت بریتیش کلمبیا بهصورت مجازی با حضور جان هورگان، نخستوزیر استان، بوئن ما، نمایندهٔ منطقهٔ ایرانینشین نورث ونکوور-لانزدیل و وزیر زیرساختهای بریتیش کلمبیا، سوزی چنت، نمایندهٔ منطقهٔ ایرانینشین نورث ونکوور-سیمور، مایک فارنْوُرث، نمایندهٔ منطقهٔ ایرانینشین پورت کوکئیتلام و وزیر ایمنی عمومی، فین دانلی، نمایندهٔ منطقهٔ ایرانینشین کوکئیتلام-برک مانتِین و منشی پارلمانی برای امور شیلات و آبزیپروری، ریک گلومک، نمایندهٔ منطقهٔ ایرانینشین پورت مودی-کوکئیتلام و رابط با ایالت واشنگتن آمریکا، برندا بِیلی، نمایندهٔ منطقهٔ ونکوور-فالس کریک و منشی پارلمانی برای فناوری و نوآوری، راچنا سینگ، نمایندهٔ بخش سوری-گرین تیمبرز و منشی پارلمانی ابتکارات ضدِنژادپرستی، و چند تن از فعالان فرهنگی، اجتماعی جامعهٔ ایرانی بریتیش کلمبیا از طریق برنامهٔ زوم برگزار شد.
در بخشی از این جشن جان هورگان، نخستوزیر بریتیش کلمبیا، با اهدای تقدیرنامه بهصورت مجازی از مشارکتهای استاد شهرام ناظری، موسیقیدان و خوانندهٔ موسیقی اصیل ایرانی در تبادل بینافرهنگی و تلاشهای ایشان در عرصهٔ موسیقی برای کمک به دوستی بین دو ملت، قدردانی کرد. این تقدیرنامه روز شنبه ۲۷ مارس توسط فین دانلی، نمایندهٔ مجلس استان از منطقهٔ ایرانینشین کوکئیتلام-برک مانتِین در دفتر این نماینده در شهر کوکئیتلام به استاد ناظری اهدا شد. بههمین مناسبت در این شماره گفتوگویی با استاد شهرام ناظری انجام دادهایم که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
استاد ناظری عزیز، ضمن عرض سلام و تبریک نوروز، سپاس فراوان داریم که این فرصت را در اختیار ما گذاشتید تا در آغاز سال نو در خدمتتان باشیم. از آنجا که جنابعالی نیازی به معرفی ندارید، بااجازه یکراست میرویم سراغ سؤالاتمان. لطفاً در ابتدا بفرمایید که چه شد به ونکوور تشریف آوردید؟
سال گذشته بهدعوت ارکستر پاسیفیک سمفونیک که در حقیقت بزرگترین ارکستر سمفونیک کالیفرنیاست، به آمریکا آمدم. متأسفانه مدتی بعد از آمدنم مسئلهٔ همهگیری کووید-۱۹ جدی شد و بههمین خاطر برنامهای که با این ارکستر بزرگ داشتم لغو شد؛ برنامهای که از قبل خیلی برایش برنامهریزی شده بود. ارکستری بود که همهٔ هنرمندانش غیرایرانی بودند و تنها ایرانیای که قرار بود در آن حضور داشته باشد، من بودم. البته در قسمتی از این کنسرت قرار بود حافظ ناظری هم برنامهای جداگانه اجرا کند. ولی همهٔ این برنامهها بههم خورد و من چند ماهی در آمریکا ماندم تا شاید همهگیری کرونا فروکش کند و مجددأ برنامه انجام شود، چون برنامهریزی طولانیای برای آن انجام داده بودیم، ولی نشد و اوضاع روزبهروز هم بدتر شد. حدود هفت ماه در آمریکا ماندم و بعد از آنجا به کانادا آمدم. البته سالهای پیش هم با توجه به کارت اقامت دائمی که داشتم، به کانادا میآمدم. الان هم پنج ماهی است که در ونکوورِ کانادا هستم و منتظرم با این شرایطی که وجود دارد واکسن زده شود و بازگردم.
در حال حاضر، فعالیت حرفهای در زمینهٔ هنر را در ایران، خصوصاً وقتی به حوزهٔ موسیقی و آوازخوانی مربوط میشود، چگونه میبینید؟ طبعاً این سؤال بهطور مشخص به هنرمندان مرد مربوط میشود چرا که تکلیف موسیقیدانان و خوانندگان زن در ایران روشن است…
اگر بخواهم در مورد آواز، اصولاً موسیقی یا بهطور کلی هنر صحبت بکنم، طبیعی است که هر دوره چیزی را میطلبد. بهطور مثال، دورهٔ ما دورهٔ نسل آرمانخواه بود و همه اکثراً اهل مطالعه و روشنفکر بودند و برای کارشان خیلی زحمت میکشیدند، ولی نسل کنونی طور دیگری است. پیشرفت بیشازحد تکنولوژی و اینترنت و سپردن خیلی از کارها به نرمافزارها و دستگاههای مختلف، طبیعتاً تأثیر مثبتی روی هنر نمیتواند داشته باشد. نسل الان از کارهای کوتاه و در حقیقت یکبارمصرف بیشتر استقبال میکند. آن درک و شکیبایی هنریای که در جامعهٔ نیمقرن قبل بوده، امروز نیست و طبیعتاً بهدلیل همان درک و شکیبایی، آن نسل در رشتههای مختلف مانند معماری، نقاشی، رمان، کتاب، موسیقی و تمام رشتههای تجسمی در سالهای قبل بسیار پُررونق بوده ولی الان خیلی افت کرده است. شاید تعداد افراد بیشتر شده باشد، ولی بهطور کلی مشخص است که کارِ آنچنان تأثیرگذار و ماندگاری وجود ندارد. همهٔ کارها اصطلاحاً یکبارمصرفاند و خوانندهها هم همینطور. هر روز خوانندهای گل میکند و بعد از چند ماه میرود و دیگری میآيد. آهنگهایی ساخته میشود که از خیلی آنها استقبال میشود، ولی پس از شش ماه یا یکسال فراموش میشود. در حالی که قبلاً اینطور نبود. بههر صورت، این مسئله در این دوره از دورههای جهان احساس میشود. در ایران هم که مشکلات چند برابر است، بهخصوص برای خانمها که طبیعتاً و علیالخصوص در این ۴۰ سال، به آنها واقعاً اجحاف و ظلم شد و آنها کمتر توانستند در زمینهٔ کارهای هنری فعال باشند. هرچند که خانمها بهراستی از خودشان همت و شایستگی فراوانی نشان دادهاند و بسیار ایستادگی کردهاند که این واقعاً قابلِ اهمیت و ستایش است. این واقعیتی است که در کشور ما در حق خانمها واقعاً ظلم شده است. هرچند بهطور کلی تمام کسانی که کار کردهاند، حتی ما آقایان هم، بههر حال تحت یک سری مشکلات و فشارهایی بودهایم و طبیعتاً همهمان با این موارد آشناییم و میدانیم که چگونه بوده است، ولی در مجموع الان دورهای است که همهٔ جهان شامل این افت هنری شده است. برای مقایسه، شما کتابهایی را که توسط بزرگانِ نویسنده نوشته شد و به چاپ رسید یا شعرهایی که چه در ایران و چه در خارجازایران، سروده شد، در نظر بگیرید؛ اصلاً دیگر نمونهٔ آنها را نمیبینیم. یا آهنگهایی که ساخته شد، یا در رشتههای دیگر هم؛ نقاشی، معماری، هنرهای تجسمی و غیره، بیشتر کارها ماندگار شد و در خاطرهها باقی ماند. الان دیگر اینطور نیست. بهطور کلی، من فکر میکنم اوضاع هنر و بهخصوص آواز در همهجای دنیا افت کرده است، و خصوصاً در ایران، خیلی واضح حس میشود که چه میزان آواز و موسیقی کلاسیک ایران رو به افت است و خوانندهها اغلب بهخاطر مسائل مادی و پولسازی و مشهورشدن، بیشتر به آهنگهای سطحی و پاپ رو میآورند. هرچند امکان دارد در خود رشتهٔ پاپ هم افراد خیلی متخصص و درجهیکی پیدا شوند که آن جای خود را دارد. در کل هر نوع موسیقی خوب که توسط کارشناسان واقعیاش انجام شود، خوب است، چه پاپ باشد چه کلاسیک و چه سنتی و چه کار فولکلور یا مقامی. مسئلهٔ مهم آن است که افراد فرق کردهاند. دورهٔ غولها تمام شده است، دورهٔ کوتولههاست. برداشت من این است که اکثر موسیقیدانها و خوانندهها و ذهن و طرز فکرشان تفاوت کرده است.
شما در کارهایتان بیش از دیگر هنرمندان همعصر خود به اجرای اشعار مولانا و نیز شاهنامهٔ فردوسی داشتهاید. چه چیزی شما را مجذوب این دو شاعر و آثار آنها کرده است؟
من بیشتر معروف شدم به اینکه شعر مولانا را استمرار دادم و روی آن ایستادم و بعد هم فردوسی. علت اینکه این دو شاعر را انتخاب کردم، این نبوده که یکباره تصمیم گرفتهام این کار را بکنم. این به خانوادهام، به محیطی که درش به دنیا آمدم، به استادهایی که دیدم، به سرنوشتی و تجربیاتی که داشتم، بستگی داشته است. در شهر کرمانشاه بهدنیا آمدم، مادرم خودش شاعر بود و آواز هم میخواند و همچنین پدرم و اعضای خانوادهٔ پدریام و تمام افراد دوروبرم از وقتی چشم باز کردم، یا شاعر بودند یا موسیقیدان یا اهل عرفان و درویشی که آن مکتب هم با هنر، موسیقی و رقص خیلی موافق و سازگار است. پس در نتیجه من در محیط خیلی مناسبی بهدنیا آمدم و شاید اولین معلمم مادرم بوده که از دوران طفولیت یکجا هم درس موسیقی و هم درس ادبیات و شعر و شاعری را از ایشان آموختم و بعدها ادامه دادم، از جمله چهار سالی که به هنرستان موسیقی رفتم و سپس نزد اکثر استادان بزرگ آن زمان در زمینهٔ آواز کار کردم؛ بزرگانی که در حقیقت اسطورههای موسیقی ما محسوب میشدند، مثل عبدالله خان دوامی، نورعلی برومند، محمود کریمی و دیگر بزرگانی که بودند. من از سن کم با موسیقی و سازهای مختلف آشنا شدم، اما در نهایت بیشتر با سهتار مینواختم چون راحتتر میتوانستم آن را با آواز هماهنگ کنم. از آنجا که من با شعر و ادبیات هم آشنا بودم و خودم دستی به قلم داشتم، بسیاری از آهنگهایی که ساختم ماندگار شد. شعر بعضی از آنها را خودم رویشان گذاشتم و بهطور کلی با پیشینهای که من داشتم و منطقهای که در آن بهدنیا آمدم، و استادانی که در زمینهٔ ادبیات و موسیقی، چه ساز چه آواز، از آنها کسب فیض کردم، حاصل آن شد که زمانی ناخودآگاه احساس کردم علاقهمندم شعر مولانا را بخوانم. گویی بدون اینکه خودم تصمیم بگیرم، زمانی چشم باز کردم و دیدم واقعاً درون اقیانوس مولانا هستم. با روحیاتم بهعنوان فرزند کرمانشاه و یک کردتبار بیشتر جور در میآمد. بهطور کلی اگر آواز صد سالهٔ گذشته را بررسی کنیم، میبینیم که ۹۰-۹۵ درصد خوانندههای مطرح فقط غزلیات سعدی را خواندهاند. ۷-۸ درصد هم اشعار حافظ و دیگر شاعران را خواندهاند، ولی عجیب است که در این رپرتوار صد و چند سالهٔ آوازی که الان در دست ماست، خیلی نمیبینیم که شعر مولانا یا فردوسی را خوانده باشند. این بود که من به شعر مولانا پرداختم. زمانی که شروع کردم، یعنی ۴۴-۴۵ سال پیش، انتقادهای زیادی میشد. اولین کاری که از من در رادیو پخش شد، نینامهٔ مولانا بود و تضمینی از شیخ بهایی. از همان موقع من مولانا را ادامه دادم و خودِ این راه من را بهطرف فردوسی هدایت کرد. خیلی دلم میخواست که فردوسی کار کنم. ولی شعر فردوسی هم در کشور ما بهلحاظ اجازههایی که باید از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد میگرفتیم، با مشکلاتی مواجه بود. البته پس از آنکه من در کشورهای خارجی مثل ژاپن، فرانسه، آمریکا، حتی در کارنگی هال نیویورک شعرهای شاهنامه را اجرا کردم، اینها که فکر میکردند مثلاً شاهنامه خوانده شود چه اتفاقی میافتد، کمکم در ایران هم اجازهٔ بعضی از قسمتها را دادند. در حقیقت من در خود ایران هم توانستم کنسرتهایی بهنام شاهنامه و از داستانهای شاهنامه اجرا کنم و این راه را ادامه دادم تا همین امروز. دیگر تقریباً بنده معروف شدهام به اینکه شعرهای مولانا و فردوسی را اجرا میکنم. البته نه اینکه از شاعران دیگر مثل حافظ یا سعدی یا عطار اجرا نکرده باشم. روی آنها هم کار کردهام.
ظاهراً نگاه و برداشتی عمومی در میان جامعهٔ کرد وجود دارد و برخی معتقدند که موسیقی سنتی (اصیل) ایرانی با موسیقی کُردی از یک ریشه نیستند و بر این باورند که موسیقی ایرانی برگرفته از نوحههای عزاست، ولی موسیقی کُردی رگوریشهدارتر و دارای قدمت بیشتری است و بههمین دلیل طرب و غنای موسیقی ایران پیش از اسلام را بیشتر حفظ کرده است. جنابعالی بهعنوان خوانندهای کُردزبان که موسیقی سنتی ایرانی کار کردهاید، نظرتان در این مورد چیست؟
موسیقی و فرهنگ کُرد طبیعتاً قدمتی چندین هزارساله دارد و از اصالت خیلی عمیقی برخوردار است. البته در کل موسیقی نواحی ایران و اقوام ایرانی از قدمتی چند هزارساله برخوردار است و در حقیقت موسیقی واقعی جغرافیایی ایران را این موسیقی تشکیل میدهد. ولی موسیقی سنتی، موسیقیای است که در پایتخت بهوجود آمده و از اواسط دورهٔ صفویه شکل گرفته است. طبیعتاً مشخص است که صفویه، حکومت مذهبیِ شیعهگری بوده و همهچیز را تحتالشعاع خودش قرار میداده است. بنابراین موسیقی سنتی مقداری رنگ مذهبی به خودش گرفته و از گزند سیاست و طرز فکر دیدگاههای مذهبی نیز به دور نمانده است و در حقیقت تفاوتش با موسیقی اقوام ایرانی و موسیقی کُردی همین است که اینها بهراحتی از دل مردم و طی قرنها و هزارهها برخاسته است. البته موسیقی سنتی هم بهنوعی در مقیاس کوچکتر از خود آن مقامها گرفته شده است، ولی با آن فضایی که عرض کردم در دورهٔ صفویه دستخوش آن مسائل هم شده و مقداری رنگ مذهبی هم پیدا کرده است. بههر حال موسیقی قومیتهای ایران و اقوام ایرانی و موسیقی نواحی در مقابل موسیقی سنتی در حقیقت مانند اقیانوسی است در مقابل یک دریاچه.
در جشن نوروز دولت استانی بریتیش کلمبیا، جان هورگان، نخستوزیر بیسی، از مشارکتهای شما در تبادل بینافرهنگی و تلاشهای شما در عرصهٔ موسیقی برای کمک به دوستی بین دو ملت، قدردانی کرد. نظر شما دربارهٔ استقبال دولت بریتیش کلمبیا از فعالیتهای هنریتان چیست؟
من خیلی خوشحالام که مدتی است در ونکوور و در بین بومیهای ونکوور و دیگر ملیتهای این شهر هستم و از این فضای آزادی و امنیتی که در این شهر زیبا هست، لذت بردهام. مهمتر از همهچیز اینکه نخستوزیر بریتیش کلمبیا، آقای جان هورگان و جمع وزرای ایشان و کابینه خواستهاند که بنده را بهخاطر یک عمر فعالیت هنری مورد تشویق قرار دهند و تقدیرنامه به من بدهند، طبیعتاً همهٔ اینها باعث سعادت و خوشحالی من است و اینکه در حقیقت آنها دیگر از مرزهای خودشان هم گذشتهاند چرا که با اینهمه گرفتاری و مشکلاتی که برای رسیدگی تمام و کمال به این استان و مردمانش دارند، از این نیز فراتر رفتهاند و به کشورهای دیگر و فرهنگ آنها فکر میکنند و برایشان مهم است که چه اتفاقاتی میافتد. حتی اینکه هنرمندی در گوشهای از خاورمیانه و آسیا سالهایی را کار کرده و توانسته است تأثیری از فرهنگ و ادبیات و موسیقی خودش را در حد کوچکی به دنیا معرفی کند و اکنون برای سفر به اینجا آمده است، از خاطر اینها فراموش نمیشود و این خیلی ارزنده است. بینهایت سپاسگزارم از آقای جان هورگان، نخستوزیر بریتیش کلمبیا و کابینه و وزیران ایشان و همهٔ کسانی که دستاندرکار امور فرهنگی و هنری هستند. آنچه که طبیعتاً بهعنوان یک هنرمند ایرانی روی دلم میماند این است که بگویم ای کاش در شرایطی بودیم که در کشور خودمان تشویق میشدیم، ولی میدانیم که در واقعیت چنین چیزی برای ما هنرمندان وجود ندارد و این واقعاً باعث تأسف است که در کشور خودمان قدر دانسته نمیشود و دیگر کشورها باید بیایند ما را کشف کنند؛ این بهراستی باعث تأسف و دلگیری انسان است.
چه برنامهها و پروژههایی برای آینده دارید؟
قرار است که در آیندهٔ نزدیک با کمک برخی از دوستانی که هنردوست و فرهنگدوستاند، مثل آقای فرهاد صوفی و دیگر دوستان، کنسرتهایی بهطریق آنلاین انجام شود و امیدوارم بتوانیم این کنسرتها را انجام بدهیم و بعد زمانی که کووید-۱۹ تمام بشود، بتوانیم بهصورت حضوری در خدمت مردم علاقهمند باشیم، چه در کانادا و چه در کشورهای دیگر.
سپاسگزارم.