دنیای من و آدم کوچولوها – خوش گذشتن

رژیا پرهام – تورنتو

توی زمین بازی روی نیمکت نشسته بودم. با فاصلهٔ کمی چند پسربچۀ سه تا چهارساله مشغول بازی بودند که دو نفرشان با هم درگیر شدند. ماجرا از این قرار بود که یکی از پسربچه‌ها سر دوستش داد و غر زد، دوستش بدون اینکه حرفی بزند جلو رفت و دودستی او را هل داد. هر دو روی ماسه‌ها زمین خوردند، بعد نشستند و بدون اینکه دعوا را ادامه بدهند به هم زل زدند. یکی از خانم‌هایی که همراه گروه بچه‌ها بود و شاهد ماجرا، با لحنی جدی اسم دو پسرک را صدا زد و از آن‌ها خواست که بروند و گوشه‌ای بنشینند. دو پسرک بدون کوچک‌ترین اعتراضی آمدند و با فاصلۀ کمی کنار من روی نیمکت نشستند. 

نه آن‌ها حرفی زدند و نه من. بعد از چند ثانیه یکی‌شان نگاهی به کفش‌های من انداخت و با هیجان گفت: «مادرم از کفش‌های شما داره.» لبخند زدم و گفتم: «چه خوب!» ادامه داد: «من و رایدر تنبیه شدیم و اینجا نشستیم.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «چون جین این‌طور خواسته.» پرسیدم: «می‌دونی چرا جین این‌طور خواسته؟» گفت: «چون دوستم منو هل داده.» گفتم: «خب، شاید این دلیل نشستن اون باشه. تو چرا اینجایی؟» با قیافهٔ متعجب کمی فکر کرد و با لحنی سؤالی گفت: «شاید چون خیلی به من خوش گذشته؟!» (Because I had so much fun?‎)

موفق نشدم خنده‌ام را کنترل کنم. با لبخند گفتم: «کسی رو به‌خاطر اینکه بهش خوش گذشته تنبیه نمی‌کنند. شاید چون با دوستت بلند صحبت کردی، اینجایی.» معصومانه و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «من؟»

برای کمتر از یک دقیقه ساکت شد و بعد با مهربانی به دوستش نگاه کرد و گفت: «متأسف‌ام، رایدر!» 

پسرکی که هل داده بود وارد بحث نشد و فقط رو به دوستش گفت: «اشکالی نداره.» 

چند دقیقه بعد خانم همراهشان هم‌زمان که مشغول کمک به دخترکی بود، با فاصلهٔ نه چندان زیادی گفت: «پسرها می‌تونید برید و بازی کنید، ولی یادتون باشه که خوب باشید.»

پسرک‌ها رفتند و من با خودم فکر کردم چقدر توضیح دادن به آدم کوچولوها مهم است و فکر کردم تا حالا چند بار پیش آمده که بدون هیچ توضیحی به قدرت تجزیه‌وتحلیل بچه‌ها اعتماد کرده باشم و بدون بررسی دلیل از آن‌ها خواسته باشم بنشینند، به رفتارشان فکر کنند و بعد هم پی بازی بروند؟ مطمئناً به‌ندرت، ولی با توجه به شلوغی بعضی روزها حتماً پیش آمده. با این حال، امیدوارم هیچ بچه‌ای تا به امروز با خودش فکر نکرده باشد که چون خیلی بهش خوش گذشته یا دلایلی از این دست تنبیه شده و از او خواسته شده که بنشیند و فکر کند!

ارسال دیدگاه