اشعاری از: فرناز جعفرزادگان – ایران
برگردان به انگلیسی: بونا الخاص*، فرزند هانیبال الخاص
۱
ما امضاییم
خط میخوریم در خود
گاهی امضا
طناب داری میشود
که سرنوشت را
در خود
خفه میکند
1
We are signatures
We have lines drawn within us
At times a signature
Becomes a noose
That strangles
Our fate
Within us
۲
میخت را
به کدام کفش میکوبی
سالهاست
پاهایم را
میان انبوه رد پاها
جا گذاشتهام
2
Which shoe do you
Pound your nail in
For years
I have left
My feet behind
Among the multitudes of footsteps
*******
۳
مریخ هم
که زیر پایمان
قدم زند
باز هم آسمان همان رنگ است
بهجز آسمان کودکی
که پر بود
از حواس ماه و راه ستاره
3
Even Mars
That takes steps
Beneath our feet
The sky remains the same color
Other than the sky of our childhood
That was full of
The sense of the moon and the path of the stars
*******
۴
در زمینی که چمن
لگدکوب بازیکنان میشود
و سوت داور
پیروزی را نشانه
جنگ
توپیست
که در هیچ دروازهای
گل نمیکارد
4
On the pitch where the grass
Is kicked by the players
And the referee’s whistle
Is a symbol
Of war
There is a ball
That will never enter
Any goalposts
*******
۵
کاش میشد
دلتنگی را چال کرد
تا دنیا
پر از کبوترهایی شود
که هر چه میپرند
باز هم
آسمان
به بالهایشان نرسد
5
I wish homesickness
Could be buried
So the world
Could fill with doves
That no matter how much they flew
The sky
Would never reach
Their wings
*******
۶
فریاد
به یاد نمیآورد
دعوت خاک را
و آن عبور پرلکنتی
که میگفت:
آن کلاغی
که خوابهایش را
در زمین دفن کرد
تاریکی را
به خاک هدیه داد
6
A shout
Does not remember
The dirt’s invitation
And the stuttering crossroad
that said:
That crow
That buried its sleep
In the ground
Gifted the dirt
With darkness
*******
۷
راهی نیست
در خطوط چشمهایم
تا کولی پیری
آن را
به تعبیر روزها ببرد
راههای چروکیدهٔ دنیا
در امتداد دستهایی پنهان شده
که از نگاه هیچ کفبینی
تعبیر نمیشود
7
There isn’t a long way left
In the lines of my eyes
Until an old gypsy
Will interpret it
For the days
The wrinkled paths of the world
Were at first hidden in hands
So that no palm-reader
Could read them
*******
۸
کودکی
دستانش
در آستین جا مانده
و زندگی
دستانش
از آستین درازتر
8
A child
Left its hands
In its sleeves
And life
Was longer than
His sleeves
*******
۹
انتظار
حلقآویز چاهیست
به نام تاریکی
و ما
میان گودی نشستهایم
در انتظار
گودو
9
Waiting
Is a hanging in a well
Called ‘darkness’
And yet
We are sitting in a ditch
Waiting for
Godot
*******
۱۰
اناری ریخته در دست مال
کتاب مقدس
انگوری لگدمال
راهبانی انار را مکیدند
ما بهدنبال سرپناه بودیم
راه آمد
ما را با خود برد
10
A pomegranate spilled on a napkin
The Holy Book
A trampled grape
Nuns had sucked the pomegranate
As we sought shelter for our heads
The way came
And took us with it
*بونا الخاص زادهٔ ۱۶ اوت ۱۹۵۶ و فرزند هانیبال الخاص، نقاش نوگرای ایرانی است از همسر اولش، آدری آن لارسون، که آمریکایی است. بونا در حال حاضر در تهران بهسر میبرد ولی بیشتر عمرش را در آمریکا زندگی کرده است. از ایشان کتابی نیمهتصویری بهنام «بونا نامه» بهچاپ رسیده است که وی در مورد نوشتن آن چنین میگوید: «بعد از ۲۵سال از آمریکا به ایران برگشتم که تابستان را با پدرم، هانیبال الخاص، بگذرانم. و قرار بود برای پسرم، بهرنگ، اتفاقات روزانه را یادداشت کنم، که تبدیل شد به داستان سفرِ یک دورگه در کشوری که نصف عمرش را در آن زندگی کرده بود.» شهرنوش پارسیپور دربارهٔ این کتاب نظراتش را نوشته است. بونا الخاص در ایران علاوه بر ترجمه، به تدریس زبان انگلیسی نیز میپردازد.