فوزیه رجبی – ونکوور
من بهدنبال سهم گمشدهٔ تو
در بازار زندگی میگردم
سهم خندههای نشکفتهای
که از لبانت به تاراج رفت
سهم نسیم نوازشهایی
که بر گونهات نگذشت
سهم بوسههایی
که بر گیسوانت ننشست
سهم دستهایی
که هیچگاه به گرمی فشرده نشد
سهم دیدگانی که برق امید را
لحظهای میزبان نبودند
و همیشه آلودهٔ حسرتی جانکاه بودند
و من بهدنبال شادیهای
گمشدهٔ تو
به فردا خواهم رسید.