تالین ساهاکیان – آلمان میتوان روز را خلاصه کرد در یک لیست خرید طولانی… میتوان شبها به اخبار گوش داد و در بحث کشدارِ روز بعد شرکت کرد و تظاهر کرد بیخرج و بیدردسر به نگرانی و دلسوزی… میتوان از کنار سگی تصادفی بیتفاوت عبور کرد و گفت «وقت ندارم»… میتوان شتابان به پناهجویی گفت «آدرس را نمیشناسم»… میتوان رو از بیخانمانی در خیابان یخزده گرداند و چشم دوخت به ویترینی پرزرقوبرق… میتوان داوطلبانه کور…
بیشتر بخوانیدشعر
اثر انگشت بر سمنو – سرودههایی جدید از کافیه جلیلیان
کافیه جلیلیان – تورنتو سبزه و ماهى قرمز هفتسین عید را در خیال سفرهٔ مادر، مىچینم… * * * * * مادر… بهار است هنوز نگران سفرهٔ هفتسینی سینى سبزه را پشت در گذاشتهاى و رفتهاى عادت هرساله، نوهات باور دارد شکل انگشتهای بىبى روى سمنو است مادر! خبر اینکه قرص سبز را مىخورم که سرخ یادم باشد سرخ را میخورم که آبی را به یادم بیاورد آبى را مىخورم که تو را فراموش نکنم……
بیشتر بخوانیدآستانهٔ دو جهان – شعری از نیکی فتاحی
نیکی فتاحی – ونکوور ایستاده اینجا در آستانهٔ این جهان نگاه میکنم؛ چه انسانهایی مرا به مرز جنون کشاندهاند انسانهایی با معدههای سرشارِ عظیم و سرهای زیبای کوچک انسانهایی با صورتکهای دلمهبسته از نخوت و برتری انسانهایی با صورتکهای پیروز اگر که انسان را واژهای اینچنین سزاوار باشد. گوش میکنم؛ چه حرفهایی قلب مرا ترک ترک میکنند حرفهایی پرصدا چون پژواک پیچیده در اسکلتهای خالی پوسیده حرفهایی که فاصلهشان از حقیقت، برهوت کویریست خشک…
بیشتر بخوانیددر نقد پدرسالاری و مادرسالاری در تاریخ شعر نو
مهدی گنجوی – تورنتو ۱. یک گفتمان غالب در تاریخ شعر نوی ایران به «نوآوری در معنا» و «نوآوری در آوا» در شعر مدرن ایران اصلیترین بها را میدهد. البته اولویتهای دیگری نیز در این رویکرد به تاریخ ادبیات که کرونولوژیکال به تاریخ زیباییشناسی نگاه میکند، وجود دارد که فیالمثل باعث میشود رابطهٔ این «نوآوری»ها با اجتماعی بودن یا نبودن شعر به روشهای مختلف و گاه حتی متضادی تئوریزه شود. در یک سو روایت همزمان…
بیشتر بخوانیدبهمنت بیزمستان است – برای پنجاهمین بهمنِ بیفروغ
بیتا ملکوتی – جمهوری چک چقدر این زمستان به من میآید این شاخههای خشک گل سرخ روییده بر گردن این کریستالهای شفاف دو دست این برگ بلورآجین لب و برفی که شبانه از دو سینهام میبارد بر زمین بایر لباس مهمانی کولاک جاری دو چشمم و یخچالهای قطبی جای پاها که شهر را به شمالیترین عرض جغرافیایی کوچ دادهاند گلویم بیماه حامله است و روباههای همسایه، فصل نو را از یاد بردهاند چقدر این زمستان…
بیشتر بخوانیدتو را دوست دارم – شعری از ناظم حکمت
برگردان: دکتر محرم آقازاده – ونکوور تو را دوست دارم چونان خوردن نان نمکسُودهای و چونان نوشیدن جرعهآبی از شیر، در تبآلوده شبی تو را دوست دارم چونان لحظهٔ شورانگیزیْ و سراسیمگیِ بازکردن بستهٔ پستیِ سنگینِ بینشان تو را دوست دارم چونان لحظههای نخستین بارِ گذر از فراز دریا، و چونان چیزهایی که در دلم غوغایی می افکنند، به گاهِ دامنگستردنِ تاریکی در استانبول تو را دوست دارم چونان لحظهای که میگویم شکر، زندهام ناظم…
بیشتر بخوانیدخاطرات معلق – شعری از مرجان ریاحی
مرجان ریاحی – ایران دارم خاطراتت را از اطراف خانه جمع میکنم نگاهت را از عمق آینه صدای معلق خندهات را از میان هوای اتاقها مهربانیات را از روی شاخههای شمعدانی بیقیدنشستنات را از روی صندلیهای راحتی حواسپرتیات را از کنار کفشهای لنگهبهلنگه عطر نفسهایت را از گوشههای بالشهای پر و هر چه خردهریزهای عاشقانه که رها کردهای زیر فرشها بین ظرفهای آشپزخانه در گلدان کنار ایوان همه را جمع میکنم و یکجا و بدون…
بیشتر بخوانیدروزبهخیر – شعری از ادنان چاکر
ادنان چاکر (Adnan Çakır) – شاعر تُرک برگردان: دکتر محرم آقازاده – ونکوور روزبهخیر به دوستان روزبهخیر به آنانی که برای آمیختن عشق با عشق راهی شدهاند روزبهخیر به روشناییبخشی خورشید روزبهخیر به خورشیدی که دنیا را رنگآمیزی میکند روزبهخیر به خفتگان، کوشندگان و کوچندگان روزبهخیر به آنان که میخندند و میگریند روزبهخیر به آنان که کم آوردهاند روزبهخیر به آنان که کینهٔ خصم را در دل میپرورند روزبهخیر به زیبادلان و دریادلان روزبهخیر به…
بیشتر بخوانیددلتنگی – شعری از علیرضا روشن
علیرضا روشن – ایران لب بر لبت چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگی كه درخت شوی كه رفتن اگر بخواهی، نتوانی كه بمانى وگر سخن از رفتن كنى بر اسبت بنشانم پيشاروى خويش در شبِ مهتاب موی تو با یالِ اسب هر دو در باد موىِ تو از يالِ اسب تشخيص نتوان داد رویت از ماه بهسمتِ خويش بگردانم چنان ببوسمت به دلتنگى كه ماه آه بتابد برای شنیدنِ این شعر با صدای شاعر، ویدیوی…
بیشتر بخوانیدمیخواهم افرایی ارغوانی باشم – شعری از مریم اسحاقی
دکتر مریم اسحاقی – ایران این بار اگر به دنیا بیایم میخواهم افرایی ارغوانی باشم که یک بار تو را در باغی بهاری دیده بود میخواهم پنجرهای باشم که زندگی از آن به تو نگاه میکند منظومهای که از سرانگشتانت میچکد میخواهم رازی باشم رازی در شب که هر شب زنی تنها به بستر میبُرد. میخواهم این بار به شکل آسمان به دنیا بیایم آسمانی آرام در روستای گیلده در فصل گلابگیران اردیبهشت میگویند یک…
بیشتر بخوانید