در جست‌و‌جوی بهشت – به جرم زن بودن

در جست‌و‌جوی بهشت – به جرم زن بودن

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران دو هفته همه‌جا را تعطیل کرده‌اند و ما هم خانه‌نشین شده‌ایم. کرونا دارد یکی پس از دیگری جان می‌گیرد و آنچه به‌عنوان آمار می‌خوانیم، جان‌های عزیزی است که یکی پس ازدیگری می‌روند. در این میان، خبر می‌رسد که دخترخاله‌ام دارد کارهایش را برای رفتن انجام می‌دهد. برادرم به من تلفن می‌زند و می‌گوید خبر داری فلانی هم دارد می‌رود آلمان؟…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – شروع دوباره

در جست‌و‌جوی بهشت – شروع دوباره

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران همیشه هم این‌طور نیست که مسافری سوار شود و حکایت رفتنش، حکایت غم‌وغصه باشد. بعضی وقت‌ها هم حکایت‌ها شیرین است و خنده بر لب می‌نشاند. مثل خانم تقریباً پنجاه‌‌ساله‌ای که آن روز صبح به‌عنوان اولین مسافر سوار ماشینم شد. کمی که گذشت خندید و با لحن شیرینی گفت: «سر پیری و معرکه‌گیری!» گفتم شما که هزار ماشالله خیلی جوان‌اید و…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – زورق اُزیریس

در جست‌و‌جوی بهشت – زورق اُزیریس

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران این‌بار قرار نیست قصهٔ مسافری را که صندلی عقب ماشینم می‌نشیند برایتان روایت کنم. این‌بار می‌خواهم از مسافران بهشتی بگویم که الان داستانشان را تمام مردم دنیا می‌دانند. مسافرانی که به‌جای سوار شدن به ارابه‌ای که آنان را به‌سوی بهشت ببرد، سوار زورق اُزیریس* شدند.  خبر کوتاه بود و جانکاه: «زن و مرد و سه کودکی که در آب‌های کانال…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – بوی پاییز

در جست‌و‌جوی بهشت – بوی پاییز

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران بعضی مسافرها خیلی گرم و صمیمی‌اند. هیچ نیازی نیست که دنبال بهانه بگردی تا سر صحبت را با آن‌ها باز کنی. او هم همین‌طور بود. وقتی سوار ماشین شد، سلام گرمی کرد. نم‌نم باران تازه شروع شده بود. اولین باران پاییزی در غروب تهران. بوی پاییز را می‌شد کاملاً حس کرد. چند لحظه بعد از اینکه سوار شد، نگاهی به…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – شاید آن دنیا بهشتی منتظرمان نباشد

در جست‌و‌جوی بهشت – شاید آن دنیا بهشتی منتظرمان نباشد

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران می‌گوید که بعد از ۳۹ سال دارد به دیدن برادرش می‌رود. کارمند شرکت نفت بوده است. اما حکایت رفتن برادرش حکایتی است شنیدنی. مرا «دخترم» خطاب می‌کند. خودش می‌گوید هفتاد سال دارد. مهربان است. از آن دسته پیرمردهایی که چشم‌هایشان می‌خندد. با پسرش عازم است. می‌گوید «داریم می‌رویم که اگر بشود بمانیم. همه در جوانی می‌روند. من هفتاد سالگی تصمیم…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – این وطن هرگز برای من وطن نبود

در جست‌و‌جوی بهشت – این وطن هرگز برای من وطن نبود

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران چند روزی بود که ماشینم خراب شده بود. گذاشته بودمش تعمیرگاه. این روزها بیشتر توی آژانس کار می‌کنم. اوایل به‌خاطر خرج دانشگاه بود. الان با این تورم و گرانی و قیمت سرسام‌آور دلار برای خرج غذا و پوشاک هم باید کار کرد. حقوق بازنشستگی پدرم کفاف نمی‌دهد و ماه به نیمه نرسیده تمام شده است. آمار زن‌هایی که مسافرکشی می‌کنند،…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – واگویه‌های یک ترنس

در جست‌و‌جوی بهشت – واگویه‌های یک ترنس

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران همان ابتدا که سوار می‌شود، اولین چیزی که توی چشمم می‌خورد ظرافتش است. ظرافتی که به یک مرد نمی‌خورد. دست‌های کشیده و ناخن‌های مانیکورشده. ابروهایش را برداشته است. موقع حرف زدن عشوهٔ دلپذیری می‌آید که اصلاً توی ذوق نمی‌زند. باهوش است، چون وقتی می‌بیند عکس‌العملی در قبال نوع پوشش و رفتار متفاوتش به‌عنوان یک مرد نشان نمی‌دهم، اعتماد می‌کند و…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – زندگی ادامه دارد

در جست‌و‌جوی بهشت – زندگی ادامه دارد

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران باورش خیلی سخت است؛ یکی از عجیب‌ترین ماجراهایی که تا به‌حال شنیده‌ام. زن جوان و زیبایی که توی ماشینم نشسته و دارد برایم از روزهای طردشدگی و آوارگی به‌دلیل بیماری‌اش می‌گوید. امروز آن رنج‌ها را پشت سر گذاشته و تمام تلاشش را می‌کند تا به آدم‌هایی مثل خودش دلداری دهد. حالا تصمیم گرفته برود. جانش خسته است و نیاز دارد…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – می‌خواستم دنیا را جای بهتری کنم

در جست‌و‌جوی بهشت – می‌خواستم دنیا را جای بهتری کنم

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران نزدیک به ساعت ۸ شب است. ساعتی که دفتر مهاجرتی تعطیل می‌کند. این بار مسافرم یکی از کارمندان دفتر است. دختر جوانی که همه می‌گویند کاربلَدترین کارمند است. سن زیادی ندارد، اما در کارش بسیار متبحر است. چند باری رسانده‌امش و گپ زده‌ایم. از او می‌پرسم این‌همه مشاوره برای مهاجرت می‌دهد، خودش هم تا به‌حال به رفتن فکر کرده است؟…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – همه‌چیز آنجا فرق دارد

در جست‌و‌جوی بهشت – همه‌چیز آنجا فرق دارد

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران از آن هیکل‌های به‌قول معروف ورزشکاری دارد. رگ‌های بازوهایش از فرط درشتی ماهیچه‌ها بیرون زده‌اند. سوار ماشین می‌شود. اجازه می‌گیرد که سیگاری دود کند. تعجب می‌کنم که سیگار می‌کشد، چون از ظاهرش پیداست که ورزشکار حرفه‌ای است. انگار می‌فهمد و می‌گوید: «اعصاب برای آدم نمی‌ماند. کارم شده فقط فکر کردن و سیگار دود کردن. آن‌وقت می‌گویند چرا جوان‌ها معتاد می‌شوند….

بیشتر بخوانید
1 8 9 10 11 12 19