برگردان: غزال صحرائی – فرانسه آندره شِدید (Andrée Chedid)، شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس فرانسویزبان است. او در ۲۰ مارس ۱۹۲۰ در قاهره متولد شد. آندره شِدید دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس فرانسویزبان گذراند. سپس وارد دانشگاه آمریکايی قاهره شد و در ۱۹۴۲ تحصیل در رشتهٔ خبرنگاری را با موفقیت بهپایان رساند. در ۲۲ سالگی با پزشکی به نام لوئی سِلیم شِدید ازدواج کرد و بههمراه او در ۱۹۴۲ مقیم لبنان شد. یک…
بیشتر بخوانیدادبیات
به بهانهٔ روز مرد / روز پدر
مژده مواجی – آلمان نهتنها تخمهای درشت میگذاشت، آنچنان گردنش را بالا میانداخت و با ناز و ادا راه میرفت که نهتنها توجه خروس، بلکه توجه همه را بهخود جلب میکرد. با همهٔ مرغها فرق داشت. خروس فقط دور و بر او میگشت، در خاک و خُل هم که بود، برایش دانه پیدا میکرد، با پا بهطرفش پرتاب میکرد و در کنارش چنان قوقولیهای مستانهای سر میداد که صدایش تا آسمان هفتم بالا میرفت. این…
بیشتر بخوانیدگفتوگوی خانوادگی – داستان کوتاهی از داود مرزآرا
داود مرزآرا – ونکوور پدر دارد دوران بازنشستگیاش را موقرانه میگذراند. دیروز که از دکتر برمیگشتیم، گفت: «فردا باید برم مجلس ترحیم مجتبی ملکی». در طول راه ساکت بود. انگار داشت نظری به خودش میانداخت. بارانی که آسمان ونکوور تا آن لحظه برای باریدنش این دست و آن دست میکرد، بالاخره بارید و ما هم بالاخره به خانه رسیدیم. کلید را که به در میانداختم، پدر گفت: «بعد از مجتبی حالا من از همهٔ رفقام…
بیشتر بخوانیدشب داستانخوانی در نورث ونکوور
جمعهشب هفتهٔ گذشته، ۹ ژوئن، جلسهٔ داستانخوانیای با همکاری گروه فرهنگی رویش و خانهٔ فرهنگ و هنر ایران، در اتاق ۲۰۳ کاپیلانومال واقع در نورث ونکوور، برگزار شد. در این جلسه که نزدیک به ۴ ساعت بهطول انجامید، تعدادی از هنرجویان کارگاه داستاننویسی استاد محمد محمدعلی داستان خواندند، و با وجود طولانیبودن جلسه، تنها با تنفسی کوتاه، استقبال از این جلسه بسیار خوب بود. اسامی هنرجویان/نویسندگانی که در این جلسه داستان خواندند، از این قرار…
بیشتر بخوانیداگر ستاره بشوی… – شعری از فرزانه بابایی
فرزانه بابایی – ایران نقشی برآورم از کلمه که نفس نشدن را بگیرد دست ببرد بر حنجرهٔ «نه» گلوی نبودنت را بفشارد من از نفس افتادهام اما این حرف به گوشم آشنا نمیشود من پیرِ رنگِ سفیدِ موهایم شدهام اما نقش پیچدرپیچ موهایت از سرم نمیرود ستاره بشوی، محصور در اتاق چوبیات من ظلمات شب میشوم سر میکوبم به پنجرهها. در آن ظلمات مثل ماه بدرخشی من آئینهگردان میشوم، عکس چشمهایت بیافتد به…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – روزهای شنبه اصلاً خرید نمیروم
مژده مواجی – آلمان کلاه ایمنی دوچرخه همانقدر برایم دستوپاگیر است، که چتر. آن هم در کشوری پر از دوچرخه با هوای بارانیاش. بیش از نیمی از عمرم را دوچرخه داشتهام و باعلاقه رکاب زدهام، بدون کلاه ایمنی. اما حادثهای باید حالم را جا میآورد تا آنکه دیگر بدون کلاه ایمنی سوار دوچرخه نشوم. حادثهای که دیروز اتفاق افتاد. روزهای شنبه اصلاً خرید نمیروم، مگر آنکه مجبور باشم. همهٔ مراکز خرید شلوغاند و برای پرداخت…
بیشتر بخوانیددو شعر تازه از کافیه جلیلیان
کافیه جلیلیان – تورنتو شعر حروفچین با واژههای خسته و نیمهجانِ شعرم مهربانتر از این باش اینها ستارههای زخمی شبهای ابری مناند ****************** غرور در تو غروری بود، سرکش در من نیازی، تا طلوع عشق افسوس بر من، بیتو نمردم اما دریغا در خود شکستم
بیشتر بخوانیدپسرک بینوا – داستان کوتاهی از دینو بوتزاتی
از مجموعه داستانهای کوتاه کولومبره برگردان: غزال صحرائی خانم کلارا طبق عادت همیشگی پسرکوچولوی پنجسالهاش را به پارک کنار رودخانه آورد. ساعت حوالی سه بعدازظهر بود. هوای فصل نه خوب بود و نه بد. خورشید قایمموشکبازی میکرد و گهگاه نسیمی از سمت رودخانه میوزید. نمیشد گفت که پسربچه زیبائی بود، برعکس، بیشتر سرووضعی رقتبار داشت، لاغر و رنجور با چهرهای رنگپریده که به سبزی میزد؛ آنقدر که همبازیهایش برای دستانداختن او، کاهو صدایش میکردند….
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – کیفیت عالی!
مژده مواجی – آلمان گوش شیطان کر، هوای آلمان بالاخره گرم شد. یعنی در واقع تابستانی شد. با دوستی آلمانی قرار گذاشتیم که برویم پیادهروی در کوهستانهای جنگلی «هارتز» که فاصلهٔ کمی تا هانوفر دارد. کولهپشتیمان را برداشتیم و سوار قطار شدیم. توی قطار دوستم خندید و گفت: «چیزهایی که با خودم آوردهام، خیلی سبک آلمانی دارد.» محتویات کولهپشتی او، به شیوهٔ محتاطانهٔ آلمانی: کیف پول، نقشهٔ راه، موبایل، کرم ضدآفتاب، آب، دو تا سیب،…
بیشتر بخوانیدمعرفی کتاب: «زندگی من یک جوک است»
سیما غفارزاده – ونکوور مجموعه داستان «زندگی من یک جوک است و داستانهای دیگر» شامل ۱۰ داستان کوتاه از نویسندگان کانادایی، آمریکایی، انگلیسی، ایرلندی و روس به ترجمهٔ داود مرزآرا، نویسندهٔ ساکن شهرمان ونکوور، اوایل ماه مه امسال در همین شهر بهچاپ رسید. این کتاب عنوانش را از یکی از داستانهای کوتاه این مجموعه یعنی «زندگی من یک جوک است» نوشتهٔ شیلا هتی (Sheila Heti) گرفته است. شیلا هتی، نویسندهٔ کانادایی در ۴۰ سالگی صاحب…
بیشتر بخوانید