داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران کمی دیرتر از بقیه شروع به حرفزدن میکند. ظهر است و آفتاب کمجان آخرین ماه سال بر تهران خاکستری میتابد. چند روزی میشود که هوا بهطرز عجیبی سرد شده است. میگویند قرار است فروردین ماه برف ببارد. جای فصلها هم دارد عوض میشود در این دنیایی که هر روز اتفاق جدیدی میافتد. این را به او میگویم. انگار یکجورهایی من…
بیشتر بخوانیدمهاجرت
نکاتی مهم دربارهٔ تغییرات جدید مهاجرت به کانادا از طریق خرید کسبوکار
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور احتمالاً بسیاری از مخاطبان با این جملهٔ تبلیغاتی که «با خرید کسبوکار برای خود و خانوادهتان اقامت دائم کانادا بگیرید» بارها مواجه شدهاند. خرید یک کسبوکار و بهواسطهٔ آن، دریافت اقامت کانادا یکی از راههای مهاجرت به کاناداست که بهدلیل روند بررسی نسبتاً کوتاهی که دارد، برای بسیاری از علاقهمندان از جذابیت زیادی برخوردار است. اما کسانی که از طریق این روش مهاجرتی اقدام کردهاند و در حال حاضر وارد کانادا…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – آن روزم آرزوست
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران ترانه دختر جوانی است که قبلاً یکبار تجربهٔ زندگی در خارجازکشور را بهشکل غیرقانونی داشته است. حالا دوباره میخواهد مهاجرت کند، اما قانونی. چون تجربهٔ وحشتناکی را از سر گذرانده است. عصری زمستانی در حالیکه باران شدیدی دارد هوای خاکستری تهران را میشوید، ترانه صندلی عقب ماشینم نشسته و داستانش را روایت میکند. اتوبان همت بهخاطر باران از شدت ترافیک…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۳۷) – ارزش خانواده، صلح و مبارزه در هفتهای برفی
مژده مواجی – آلمان کرونا کم زندگی مردم را فلج کرده، هجوم برف و بوران سنگین هم اضافه شد. زمین لیز بود و با دوچرخه نمیتوانستم به سر کار بروم. تصمیم گرفتم در بارش برف و زمینی که یکپارچه سفید شده بود، یک ساعت تا محل کار پیاده بروم. به دفتر که رسیدم، پیادهروی بدنم را حسابی گرم کرده بود. پس از مدتی مراجعم از حومۀ هانوفر زنگ زد: – در ایستگاه قطار ایستادهام، اما هیچ…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – عواقب اظهارات نادرست دربارهٔ پیشینه در مبادی ورودی به کانادا – قسمت آخر
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور در شمارهٔ پیش خواندید که شکیب پس از آنکه بهطور غیرقانونی به سوئد رفت و در آنجا پناهنده شد، توانست از طریق برنامهٔ بشردوستانه که پدر و مادر و خواهران و برادرانش برایش درخواست داده بودند، به کانادا مهاجرت کند. او پس از آمدن به کانادا، توانست کار خوبی هم پیدا کند. شکیب طی مدت زندگیاش در کانادا تا زمانی که گذرنامهٔ کاناداییاش را بگیرد، هر بار که پدر و مادرش…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۳۶) – آمیختگی کار و سرگرمی
مژده مواجی – آلمان از پلههای طبقهٔ دوم ساختمان مرکز فرهنگی پایین آمدم. هوا زود تاریک شده بود که نشان از عجولی غروب زمستان بود. بهطرف دوچرخهام رفتم که روبروی در ورودی قفل کرده بودم. کولهپشتی و کیف وسایل طراحی را توی سبد پشت دوچرخه جا دادم. کلاه ایمنی را روی سر گذاشتم، دستکش را به دست کردم و راهی خانه شدم. مسیری طولانی پیشِ رو داشتم و روزی پُرکار را پشت سر میگذاشتم. بیش از…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – برای اینجا ساخته نشدهام
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران در این دو سالی که آژانس کار میکنم، هر روز باید قصههای جدیدی بشنوم که حکایت تلخی از ناامیدی دارد: «اینجا جای ماندن نیست.» البته این قصهها جدید نیست. دیری است که ما ایرانیان، با عبارت مهاجرت آشناییم و روزی نیست که از دهان خودمان یا همکارانمان، دوستان و اقوام نشنویم که اینجا دیگر جای ماندن نیست و باید رفت. آدمهای…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – عواقب اظهارات نادرست دربارهٔ پیشینه در مبادی ورودی به کانادا – قسمت اول
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور شکیب در سال ۲۰۰۵ اقامت دائم کانادا را دریافت کرد. او در سال ۱۹۹۵ بهصورت غیرقانونی افغانستان را به مقصد یک کشور اروپایی ترک کرده و نهایتاً وارد کشور سوئد شده بود و همانجا درخواست پناهندگی داده بود. بر اساس قانون اتحادیهٔ اروپا و پس از مدتزمان اقامت در کمپ، با توجه به اساس درخواست پناهندگیاش، مورد تأیید و پذیرش کشور سوئد قرار گرفته و بهعنوان پناهنده در آن کشور سکنی…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – از ترمینالها متنفرم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران آرش و همسرش را سالهاست میشناسم. همسرش، سحر، دوست نزدیکم است. هر دو از نویسندگان خیلی خوب هستند. سالهاست زندگیشان را گذاشتهاند پای خواندن و نوشتن. چند روز پیش سحر برایم پیغام داد و پرسید من که بیشتر مسافرهایم مراجعهکنندگان به دفتر مهاجرتی هستند، میدانم که الان شرایط مهاجرت چگونه است و آیا میتوانم برایش از دفتر سؤالاتی را بپرسم؟…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۳۵) – زنبورهای مهاجر
مژده مواجی – آلمان اوایل تابستان بود و آفتاب نسبتاً ملایم نیمروزی گرمایش را بر زمین میگستراند. وارد اسکان پناهجویان در شهرک حومهٔ هانوفر شدیم؛ اسکانی که از واحدهای مسکونی کوچک همکف برای خانوادهها، تشکیل شده بود. مانند همیشه اول کارت شناساییمان را از پنجره به نگهبانی که در اتاقکی پشت میز نشسته بود، نشان دادیم. در محوطۀ حیاط بچهها با هم بازی میکردند. از آشپزخانهها بوی غذا به مشام میرسید. یکی از مشاورهای اجتماعی…
بیشتر بخوانید