برای کودکان شیمیایی ادلب شعری از بی‌تا ملکوتی

برای کودکان شیمیایی ادلب شعری از بی‌تا ملکوتی

بی‌تا ملکوتی – جمهوری چک در فاصلهٔ دو چشمت مسیح پایین آمد از هر چه صلیب و بازگشت به رحم مریم بَسّم نبود سینهٔ خشک دخترکان سردشت و دهان پرتاول مردان حلبچه وقتی مادرشان بودم چهارده‌ساله در فاصلهٔ دو چشمت کش آمدم از خلط تا خان شیخون از استخوان تا ادلب از نفس تا تنگی تا تنگ تا تُنگ خالی و ماهی سرخ سرگردان میان دو گلوله نگاهش کن! مریم است چهارده‌ماهه با طعم شیرین…

بیشتر بخوانید

زمینی… – دلنوشته‌ای برای زمین و زمینیان

زمینی… – دلنوشته‌ای برای زمین و زمینیان

تالین ساهاکیان – آلمان   اهل زمین‌ام گردان در منظومهٔ شمسی نقطه‌ای کوچک در کهکشان راه شیری… از جنس خاک‌ام از آسمان‌ها چیزی نمی‌دانم من مشتاقانه به جاذبهٔ زمین پابندم هنوز برایم پر از شگفتی است شقایقی که در بهار از هیچ می‌روید پرستویی که این‌همه راه را بازمی‌گردد درختی که سبزشدن را فراموش نمی‌کند دینم مهربانی است، آئینم تلاش برای کم‌آزاری پیامبرم عقل است قاضی‌ام وجدان کتاب اخلاقم پر است از آیه‌های زنده و…

بیشتر بخوانید

آفرینش – شعری از تالین ساهاکیان

آفرینش – شعری از تالین ساهاکیان

تالین ساهاکیان – آلمان می‌توان روز را خلاصه کرد در یک لیست خرید طولانی… می‌توان شب‌ها به اخبار گوش داد و در بحث کش‌دارِ روز بعد شرکت کرد و تظاهر کرد بی‌خرج و بی‌دردسر به نگرانی و دلسوزی… می‌توان از کنار سگی تصادفی بی‌تفاوت عبور کرد و گفت «وقت ندارم»… می‌توان شتابان به پناهجویی گفت «آدرس را نمی‌شناسم»… می‌توان رو از بی‌خانمانی در خیابان یخ‌زده گرداند و چشم دوخت به ویترینی پرزرق‌وبرق… می‌توان داوطلبانه کور…

بیشتر بخوانید

اثر انگشت بر سمنو – سروده‌هایی جدید از کافیه جلیلیان

اثر انگشت بر سمنو – سروده‌هایی جدید از کافیه جلیلیان

کافیه جلیلیان – تورنتو سبزه و ماهى قرمز هفت‌سین عید را در خیال سفرهٔ مادر، مى‌چینم… *  *  *  *  * مادر… بهار است هنوز نگران سفرهٔ هفت‌سینی سینى سبزه را پشت در گذاشته‌اى و رفته‌اى عادت هرساله، نوه‌ات باور دارد شکل انگشت‌های بى‌بى روى سمنو است مادر! خبر اینکه قرص سبز را مى‌خورم که سرخ یادم باشد سرخ را می‌خورم که آبی را به یادم بیاورد آبى را مى‌خورم که تو را فراموش نکنم……

بیشتر بخوانید

آستانهٔ دو جهان – شعری از نیکی فتاحی

آستانهٔ دو جهان – شعری از نیکی فتاحی

نیکی فتاحی – ونکوور ایستاده اینجا در آستانهٔ این جهان نگاه می‌کنم؛ چه انسان‌هایی مرا به مرز جنون کشانده‌اند انسان‌هایی با معده‌های سرشارِ عظیم و سرهای زیبای کوچک انسان‌هایی با صورتک‌های دلمه‌بسته از نخوت و برتری انسان‌هایی با صورتک‌های پیروز اگر که انسان را واژه‌ای این‌چنین سزاوار باشد.   گوش می‌کنم؛ چه حرف‌هایی قلب مرا ترک ترک می‌کنند حرف‌هایی پرصدا چون پژواک پیچیده در اسکلت‌های خالی پوسیده حرف‌هایی که فاصله‌شان از حقیقت، برهوت کویری‌ست خشک…

بیشتر بخوانید

در نقد پدرسالاری و مادرسالاری در تاریخ‌ شعر نو

در نقد پدرسالاری و مادرسالاری در تاریخ‌ شعر نو

مهدی گنجوی – تورنتو ۱. یک گفتمان غالب در تاریخ شعر نوی ایران به «نوآوری در معنا» و «نوآوری در آوا» در شعر مدرن ایران اصلی‌ترین بها را می‌دهد. البته اولویت‌های دیگری نیز در این رویکرد‌ به تاریخ ادبیات که کرونولوژیکال به تاریخ زیبایی‌شناسی نگاه می‌کند، وجود دارد که فی‌المثل باعث می‌شود رابطهٔ این «نوآوری‌»ها با اجتماعی بودن یا نبودن شعر به روش‌های مختلف و گاه حتی متضادی تئوریزه ‌شود. در یک سو روایت هم‌زمان…

بیشتر بخوانید

بهمنت بی‌زمستان است – برای پنجاهمین بهمنِ بی‌فروغ

بهمنت بی‌زمستان است – برای پنجاهمین بهمنِ بی‌فروغ

بی‌تا ملکوتی – جمهوری چک چقدر این زمستان به من می‌آید این شاخه‌های خشک گل سرخ روییده بر گردن این کریستال‌های شفاف دو دست این برگ بلورآجین لب و برفی که شبانه از دو سینه‌ام می‌‌بارد بر زمین بایر لباس مهمانی کولاک جاری دو چشمم و یخچال‌های قطبی جای پاها که شهر را به شمالی‌ترین عرض جغرافیایی کوچ داده‌اند گلویم بی‌ماه حامله است و روباه‌های همسایه، فصل نو را از یاد برده‌اند چقدر این زمستان…

بیشتر بخوانید

تو را دوست دارم – شعری از ناظم حکمت

تو را دوست دارم – شعری از ناظم حکمت

برگردان: دکتر محرم آقازاده – ونکوور تو را دوست دارم چونان خوردن نان نمک‌سُود‌ه­‌ای و چونان نوشیدن جرعه‌آبی از شیر، در تب‌آلوده شبی تو را دوست دارم چونان لحظهٔ شورانگیزیْ و سراسیمگیِ بازکردن بستهٔ پستیِ سنگینِ بی‌نشان تو را دوست دارم چونان لحظه­‌های نخستین بارِ گذر از فراز دریا، و چونان چیزهایی که در دلم غوغایی می افکنند، به گاهِ  دامن‌گستردنِ تاریکی در استانبول تو را دوست دارم چونان لحظه‌ای که می‌گویم شکر، زنده‌ام ناظم…

بیشتر بخوانید

خاطرات معلق – شعری از مرجان ریاحی

خاطرات معلق – شعری از مرجان ریاحی

مرجان ریاحی – ایران دارم خاطراتت را از اطراف خانه جمع می‌کنم نگاهت را از عمق آینه صدای معلق خنده‌ات را از میان هوای اتاق‌ها مهربانی‌ات را از روی شاخه‌های شمعدانی بی‌قیدنشستن‌ات را از روی صندلی‌های راحتی حواس‌پرتی‌ات را از کنار کفش‌های لنگه‌به‌لنگه عطر نفس‌هایت را از گوشه‌های بالش‌های پر و هر چه خرده‌ریزهای عاشقانه که رها کرده‌ای زیر فرش‌ها بین ظرف‌های آشپزخانه در گلدان کنار ایوان همه را جمع می‌کنم و یک‌جا و بدون…

بیشتر بخوانید

روزبه‌خیر – شعری از ادنان چاکر

روزبه‌خیر – شعری از ادنان چاکر

ادنان چاکر (Adnan Çakır) – شاعر تُرک برگردان: دکتر محرم آقازاده – ونکوور روزبه‌خیر به دوستان روزبه‌خیر به آنانی که برای آمیختن عشق با عشق راهی شده‌­اند روزبه‌خیر به روشنایی‌بخشی خورشید روزبه‌خیر به خورشیدی که دنیا را رنگ‌آمیزی می­‌کند روزبه‌خیر به خفتگان، کوشندگان و کوچندگان روزبه‌خیر به آنان که می­‌خندند و می­‌گریند روزبه‌خیر به آنان که کم آورده‌اند روزبه‌خیر به آنان که کینهٔ خصم را در دل می‌­پرورند روزبه‌خیر به زیبادلان و دریادلان روزبه‌خیر به…

بیشتر بخوانید
1 10 11 12 13 14 15