نوزدهمین دورهٔ نمایش انیمیشن‌های منتخب به‌انتخاب ران دایموند در ونکوور

نوزدهمین دورهٔ نمایش انیمیشن‌های منتخب به‌انتخاب ران دایموند در ونکوور

تور بین المللی نوزدهمین دورهٔ نمایش انیمیشن‌های منتخب (ANIMATION SHOW OF SHOWS) که هر ساله به انتخاب ران دایموند تهیه می‌شود به ونکوور رسید و برای سومین سال پیاپی در سینما ریو روی پرده است. این برنامه شامل شانزده انیمیشن کوتاه است که در یک بازهٔ زمانی نود دقیقه‌ای شما را وارد دنیای بی‌پایان ایده‌های دیوانه‌وار ذهن هنرمندان خلاق می‌کند. انیمیشن‌هایی که با تکنیک‌های مختلف تهیه شده‌اند و هر کدام می‌کوشند مفاهیم پیچیدهٔ جهان مثل…

بیشتر بخوانید

نمونهٔ استوار دفاع از اندیشه، بیان و حقوق بشر

نمونهٔ استوار دفاع از اندیشه، بیان و حقوق بشر

گرامیداشت خاطرهٔ علی‌اشرف درویشیان در ونکوور سیما غفارزاده – ونکوور یکشنبهٔ گذشته، ۱۰ دسامبر ۲۰۱۷، برنامه‌ای با عنوان پاسداشت زندگی و آثار علی‌اشرف درویشیان، به‌همت تعدادی از اهل قلم و فرهیختگان ساکن ونکوور در سالن کاردینال نورث ونکوور برگزار شد. در آغاز این برنامه، مجید میرزایی، شاعر ساکن ونکوور و عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید، که گردانندهٔ این برنامه بود، سخنان خود را این‌گونه آغاز کرد: «امروز ما در اینجا گرد آمده‌ایم تا خاطرهٔ انسانی…

بیشتر بخوانید

جوالدوز – بچه‌های همه‌کاره!

جوالدوز – بچه‌های همه‌کاره!

دوستان سلام جوالدوز هستم، دامت برکاته هر وقت و هر زمان از شبانه‌روز و در هر حالی باشم، دو تا چیز می‌تونه حالمو خوب بکنه، یکی موسیقی فیلم شعله و یکی هم دیدنِ فیلم‌های «صَمَدآقا». این «صمد به مدرسه می‌رود» هم برای خودش ماجرایی بود و چقدر اون نگاه منتقدانه به وضعیت آموزش و پرورش و نگاه به مدرسه رو از دید پرویز صیاد، مرد بزرگ عرصهٔ هنرهای نمایشی و سینما، دوست دارم. این همه…

بیشتر بخوانید

سه شعر از سعید جاوید

سه شعر از سعید جاوید

سعید جاوید – آمریکا ناگهان، پائیز امروز صبح، ناگهان پائیز پشت پنجره‌ام بود حادثه‌ای خاموش، در شب، گذشته بود و ما در خانه هیچ سوک-آوائی برای روز مبادا ذخیره نداشتیم اعتراف می‌کنم من از انبوه درختان خشک می‌ترسم و از این‌همه برگ‌های مردهٔ بی‌نام (ای وای – یک دشت خاوران هم کافی نیست) * * * این پائیز چندم است؟ چقدر خواب‌های من، کهنسال است؟ چند زمستان دیگر مانده؟ آه پائیز، همسفر آخرینِ من چیزی…

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – نوستالژی

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – نوستالژی

مژده مواجی – آلمان با دیدن دستگیرهٔ در کافه، یک لحظه احساس کردم  دارم وارد عطاری می‌شوم. وقتی که می‌خواستم دستگیره را فشار بدهم، ناخودآگاه دستهٔ هاون را گرفتم. بدون توجه به اینکه در کافه شیشه‌ای‌ست، به‌یاد کوبهٔ درهای قدیمی بوشهر افتادم. اما، دستهٔ هاون به آن وصل بود.

بیشتر بخوانید

شمین ذهبیون: زیبایی واقعی در پروسهٔ خلق کار هنری شکل می‌گیرد – گفت‌وگو با شمین ذهبیون، هنرمند جوان ایرانی ساکن ونکوور

شمین ذهبیون: زیبایی واقعی در پروسهٔ خلق کار هنری شکل می‌گیرد – گفت‌وگو با شمین ذهبیون، هنرمند جوان ایرانی ساکن ونکوور

سیما غفارزاده – ونکوور شمین ذهبیون یکی از هنرمندان جوان شهر ونکوور است که در شاخه‌های مختلف هنری فعالیت می‌کند. او تاکنون در چندین جشنواره و نمایشگاه در کانادا، از جمله مسابقهٔ «هنرهای پوشیدنی» شرکت کرده است. کارهای او در آثار مختلف از جمله کتاب «فرج» نوشتهٔ کیرا ون‌دوزن نویسندهٔ کانادایی و تقویم سالیانهٔ دانشگاه امیلی کار مورد استفاده قرار گرفته است. با او دربارهٔ کارها و برنامه‌های آتی‌اش به گفت‌وگو نشستیم. سلام خانم ذهبیون،…

بیشتر بخوانید

کاریکلماتور (۱۲)

کاریکلماتور (۱۲)

داود مرزآرا – ونکوور ۱- درخت نه از باد می‌ترسد و نه از طوفان، فقط از تبر می‌ترسد. ۲- وقتی به قلب تاریکی زد، قلبش از کار افتاد. ۳- به اطرافش نگاه کرد، کسی را نیافت. اعلام بی‌طرفی کرد. ۴- ریل به قطار گفت از من جدا مشو وگرنه به مقصد نمی‌رسی. ۵- نجار را از تیشه و شیشه‌بُر را از شیشه بتوان جدا کرد، اما درخت را از ریشه، نه. ۶-  درخت بیابان وقتی دید…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – بادکنک بنفش

دنیای من و آدم کوچولوها – بادکنک بنفش

رژیا پرهام – توزنتو دخترک مهدکودکم پرسید: «رژیا، ممکنه لطفاً بادکنک بنفش‌رنگم رو باد کنی؟» نگاهی به بادکنک انداختم، بارها بادش کرده بود و تبدیل به وسیلهٔ بازی شخصی‌اش شده بود. سعی کردم با بهترین کلمات ممکن توضیح بدهم که برای رعایت بهداشت بهترست بادکنکی نو را انتخاب و باد کنیم. موافق بود. بادکنک‌های بنفش‌رنگ تمام شده بود و دخترک رنگ دیگری نمی‌خواست. دوباره بادکنکش را به‌سمت من دراز کرد و گفت: «ممکنه همین رو باد…

بیشتر بخوانید

جنگل ابر – قسمت آخر

جنگل ابر – قسمت آخر

قسمت قبلی این داستان را در اینجا بخوانید علیرضا ایرانمهر – ایران مرد یادش آمد با زنش کنار دریاچهٔ قایق‌رانی آشنا شده بود. زنش با دو دختر دیگر توی قایق پدالی روی دریاچه بازی می‌کردند. نور آسمان ابری دم غروب روی سطح دریاچه می‌درخشید. یادش نمی‌آمد تنها در آن بعدازظهر کنار دریاچهٔ مصنوعی قایق‌رانی چه‌کار می‌کرده است. هوا به‌سرعت تاریک می‌شد و چراغ‌های اطراف دریاچه را روشن کرده بودند. نور چراغ‌های زرد به‌شکل خط‌های دراز و باریکی…

بیشتر بخوانید

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – موش صحرایی، پسرم و من

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – موش صحرایی، پسرم و من

مژده مواجی – آلمان پنج تا موش صحرایی توی قفس این‌ور و اون‌ور وول می‌خوردند و هر از گاهی نگاهی به ما می‌انداختند که در کلاس درس به صحبت‌های خانم سیمرمن معلم کلاس سوم دبستان پسرم در جلسهٔ اولیاء و معلم گوش می‌دادیم. خانم سیمرمن در حالی‌که خودکارش را در دستش می‌چرخاند، نگاهی به موش‌ها انداخت و گفت: «این‌ها تمام مدتی که در درس علوم مبحث پستانداران را داشتیم، با ما همکاری کرده‌اند. همه با…

بیشتر بخوانید
1 103 104 105 106 107 135