ثنا رحیم محتسبزاده – پاکستان من امروز با دلی خسته و قلبی آشفته مینویسم برای دنیایی آزاد، همدیگرپذیر و عادل. مینویسم برای ایران، همسایهٔ کشورم، برای زنان آن که همچون زنان میهن من برای بهدستآوردن عادیترین حقوق انسانی خود جنگیدهاند، رنج دیدهاند و حتی به قتل رسیدهاند. حتی نمیتوانم لحظهای در مقابل این وحشت و این کمبود ساکت بنشینم، میخواهم تا آخرین نفسی که کالبدم را ترک میکند برای حقوق زنان بجنگم تا شاید شبی،…
بیشتر بخوانیدثنا رحیم محتسبزاده
سعی کن دیوانه بمانی – داستان کوتاهی از ثنا رحیم محتسبزاده
همراه با زندگینامهٔ این نویسندهٔ جوان افغانستانی ثنا رحیم محتسبزاده – پاکستان ابر جلوی ماه را گرفت و اتاق در تاریکی فرو رفت. به فراسوی باغ یخزده و دورافتادهای چشم دوخته بودم که مدتها بود تنها ساحهٔ دیدم را تشکیل میداد. سایهها سر در گریبان فرو میبردند تا به خواب روند، خورشید کمکم بیدار میشد و گوش تیز میکرد؛ ابرها تکهپاره میشدند و زیباترین مروارید آسمان بهمرور نقش میبست. بهآرامی پرندگان چشم میگشودند و بیگمان…
بیشتر بخوانید