سه اثر بزرگ: صد سال تنهاییِ گابریل گارسیا مارکز، آخرین آهِ مغربیِ سلمان رشدی، و ابلهِ داستایوفسکی، میلان کوندرا برگردان: مریم رئیسدانا – آمریکا سه مضمون: تولید مثل، جمعیت و خنده از خلال این سه نمونه، میلان کوندرا، در سه مقالهٔ قدیمی و منتشرنشدهٔ خود، چیزی را بیان میکند که خودش آن را فرزانگی یا هوشیاری وجودی رمان مینامد. مقاله اول، رمان و تولید مثل «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز، نوعی پیروزی رمان است. با…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
در جستوجوی بهشت – قصۀ علی و مینا
آرام روانشاد – ایران سوار میشود، و به آرامی در را میبندد. از توی آینه نگاهش میکنم. با پشت دست رد اشکش را پاک میکند. توی این مدت به دیدن این اشکها عادت کردهام. یک ماه است رانندۀ آژانسی شدهام که روبهروی یک دفتر مهاجرتی است. بیشتر مسافرها را دفتر برایمان میفرستد. یکی از دوستانم پیشنهاد داد. گفت آنجا مشتری زیاد دارد. مشتریهایی که خوب پول میدهند. عجله دارند که سریع اینطرف و آنطرف بروند…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – انگیزهٔ بلندکردنِ مو
رژیا پرهام – تورنتو دختر کوچولوی سه سال و نیمهٔ مهد کودکم رؤیایی دارد؛ داشتن موهای خیلی بلند! تار موهایش خیلی ظریفاند – از آن موهایی که در این سن بهسختی بلند میشود – بلوندِ خیلی روشن و تا زیر گردنش. و بدون شک معیار زیبایی آدمها برای دخترک، داشتن موهای بلندست و آقایان هم اصلاً زیبا نیستند، مگر آنکه مثل پدر آلیس موهای بلند داشته باشند! طی یک ماه گذشته بارها تئوریهای جدیدی را برای…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – زیرفون
مژده مواجی – آلمان اواخر بهار بود که بعد از مدتها دو درخت زیرفون قدیمی را دیدم. از همیشه سرزندهتر بودند. آنقدر شاخ و برگ داده بودند که بیتوجه به قید و بند فاصلهشان، محکمتر همدیگر را در آغوش بکشند. خورشید هم که آن روز در پهنای آسمان جا خوش کرده بود، با آنها سر شوخی داشت و نورش را از لابهلای برگهایشان که شبیه قلب بود، پخش می کرد، قلقلکشان میداد و انواع رنگ سبز…
بیشتر بخوانیدمنیرو روانیپور: خیلی مانده است تا جهان زن را قبول کند
گفتوگو با منیرو روانیپور به بهانهٔ حضورش در ونکوور سیما غفارزاده – ونکوور هفتهٔ اول ماه دسامبر گذشته، منیرو روانیپور، نویسندهٔ بنام ساکن آمریکا، مهمان شهرمان بود. طی چند روز اقامت وی در ونکوور، دو برنامهٔ دیدار، یکی در کارگاه داستاننویسی استاد محمدعلی در محل خانهٔ فرهنگ و هنر ایران در نورث ونکوور، و دیگری در محل کتابخانهٔ مرکزی کوکئیتلام برگزار شد. گزارش هر دو برنامه در شمارهٔ ۷۰ رسانهٔ همیاری انتشار یافت. در پی…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۴) – ناگهان، چهل و هفت سال بعد، ونکوور
مجید سجادی تهرانی – ونکوور پانزدهمین دورهٔ جشنوارهٔ بینالمللی «پوش» (PuSh INTERNATIONAL PERFORMING ARTS FESTIVAL)، مهمترین جشنوارهٔ هنرهای نمایشی ونکوور، که از هفده ژانویه تا سوم فوریه ۲۰۱۹ در سالنهای مختلف شهر برگزار میشود، امسال سورپرایز ویژهای برای ایرانیهای دوستدار هنرهای نمایشی دارد. برداشتی متفاوت و فیزیکال از نمایشنامهٔ «ناگهان هذا حبیبالله، مات فی حبالله، هذا قتیلالله، مات بسیفالله» (عنوان انگلیسی این نمایش Suddenly Slaughter است) عباس نعلبندیان به زبان انگلیسی. کاری از گروه نمایشی بایتینگ…
بیشتر بخوانیدفرهنگ ایران پشتوانهٔ ماست
گفتوگو با استاد احمد پژمان بهمناسبت حضور ایشان در ونکوور برای برگزاری کنسرت «ناگهان رستخیز» امیر اسلامی، عضو پیشین هیئت علمی دانشکدهٔ موسیقی دانشگاه هنر تهران – ونکوور متن پیش رو، حاصل مصاحبهای است با احمد پژمان که به لطف و توجه ویژهٔ خانم سیما غفارزاده، سردبیر محترم رسانهٔ همیاری، صورت گرفته است. احمد پژمان از معدود هنرمندان ایرانی است که به جرئت میتوان دو واژهٔ «بهترین» و «استاد» را برای معرفیاش با خیال راحت…
بیشتر بخوانیدکُدی برای مرزبندی انسانها
دربارهٔ فیلم مستند V6A ساختهٔ روجرو رومانو، فیلمساز جوان ایتالیایی، دربارهٔ بیخانمانهای Downtown Eastside ونکوور سیما غفارزاده – ونکوور دروغ چرا، بعد از بیست سال زندگی در کانادا که حدود سیزده سالش در این استان بوده است، تا همین چندی پیش نمیدانستم که کد پستی آدرس محل سکونت هم ممکن است آنقدر مهم باشد و انسانها را مرزبندی کند. چند ماه قبل بود که وقتی به دوستی کانادایی گفتم به فلان منطقه از پورت مودی…
بیشتر بخوانیدچند شعر عاشقانه از پل الوار (Paul Éluard)
برگردان: غزال صحرائی – فرانسه «شب هیچگاه کامل نیست» از مجموعه شعر «آخرین شعرهای عاشقانه» شب هیچگاه کامل نیست همیشه آنجا – چرا که من میگویم، چرا که من بدان تأکید میورزم – در انتهای اندوه، پنجرهای باز است پنجرهای روشن همیشه آنجا رؤیایی بیدار مانده است همیشه آنجا خواهشی هست برای برآوردن عطشی برای سیراب شدن قلبی بخشنده دستی بهپیشآمده، آغوشی گشوده چشمانی دقیق و مراقب و یک زندگی، زندگیای برای با هم سهیم شدن……
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – حقِ دیده شدن!
رژیا پرهام – تورنتو Stop Forgetting Me! (من رو نادیده نگیر) این جملهای است که دخترک سه سالهٔ مهدکودکم مدام بهکار میبرد! کافیست چشمش به کسی که دوست دارد بیافتد و آن شخص حواسش به او نباشد، مصمم جلو میرود و جملهاش را با لحنی حق به جانب تکرار میکند. در لحنش معصومیت و جدیتی هست که با بیپروایی همراه است؛ بدون کوچکترین نگرانیای از قضاوت آدمها. شاید میداند که بچهها هنوز قضاوت کردن را از…
بیشتر بخوانید