کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – گربه‌های مدرن

کوچه‌پس‌کوچه‌های ذهن من – گربه‌های مدرن

مژده مواجی – آلمان در آشپزخانه مشغول تهیهٔ سالاد شیرازی هستم. هم‌زمان رادیو هم گوش می‌کنم. دکتر دامپزشک مهمان برنامه است. شنوندگان می‌توانند زنگ بزنند و مشکلاتشان در رابطه با حیوانات خانگی را  مطرح کنند.   سر خیار را می‌برم و ریز خرد می‌کنم. زنی تلفن می‌زند و با لحنی غمناک می‌گوید: «گربه‌ای ایرانی دارم. مدتی‌ست رفتاری عجیب از خودش نشان می‌دهد. به‌جای اینکه در توالتش ادرار کند، به‌روی جای خاصی از قالی گران‌قیمت و…

بیشتر بخوانید

لوکوموتیودوست داشتنی – داستان کوتاهی از فرانتز هسل

لوکوموتیودوست داشتنی – داستان کوتاهی از فرانتز هسل

نویسنده: فرانتز هسل (Franz Hessel) (۲۱ نوامبر ۱۸۸۰ – ۶ ژانویه ۱۹۴۱، نویسنده و مترجم آلمانی) برگردان: علی‌اصغر راشدان – فرانسه این یک داستان کوتاه مدتی است در شهری حومه‌ای‌، اما به‌هرحال توی پاریس اتفاق می‌افتد. من فقط از طریق شایعات شنیده‌ام. در جنوب شهر، ایستگاه قطاری بود، تکهٔ کوچکی که روی زمین امتداد می‌یافت. کپه‌ای خانه، باغچه‌های گیاهی، دیوارها تا روستاهای یکشنبه‌ها که رزهای فونته و رابینسون و امثالشان نامیده می‌شدند، امتداد داشتند. ایستگاه،…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – رنگِ صمیمیت

دنیای من و آدم کوچولوها – رنگِ صمیمیت

رژیا پرهام – ادمونتون صمیمی‌ترین دوست پسرک چهارسالهٔ مهدکودکم، پسرکوچولوی سیاه‌پوستی‌ است و پسرک دلش می‌خواست بداند دوستش چه احساس خاصی دارد و آیا دنیا را متفاوت از او می‌بیند یا نه؟ ایدهٔ جالبی که به ذهن پدر و مادرش رسیده بود، خریدنِ رنگ مخصوص نقاشی روی صورت بچه‌ها بود و سیاه‌پوست‌کردنِ پسرک. وقتی به مهدکودک آمد، به‌مدت نیم‌ساعت از جلوی آینه تکان نخورد! کمی بعدتر که ظاهرش برای خودش عادی شد، رفت پیِ بازی‌ها…

بیشتر بخوانید

تو را دوست دارم – شعری از ناظم حکمت

تو را دوست دارم – شعری از ناظم حکمت

برگردان: دکتر محرم آقازاده – ونکوور تو را دوست دارم چونان خوردن نان نمک‌سُود‌ه­‌ای و چونان نوشیدن جرعه‌آبی از شیر، در تب‌آلوده شبی تو را دوست دارم چونان لحظهٔ شورانگیزیْ و سراسیمگیِ بازکردن بستهٔ پستیِ سنگینِ بی‌نشان تو را دوست دارم چونان لحظه­‌های نخستین بارِ گذر از فراز دریا، و چونان چیزهایی که در دلم غوغایی می افکنند، به گاهِ  دامن‌گستردنِ تاریکی در استانبول تو را دوست دارم چونان لحظه‌ای که می‌گویم شکر، زنده‌ام ناظم…

بیشتر بخوانید

جوالدوز – فراموشی

جوالدوز – فراموشی

دوستان سلام جوالدوز هستم، دامت برکاته این روزا روزای پسا عیده، عید و روزهای آغاز سال نوی میلادی، برای همین زیاد نمی‌خوام اذیتتون کنم و جوالدوز محکم بزنم. اما چه کنم، خودتون نمی‌ذارید این جوالدوز ما دو دقیقه آروم پَرِ شال ما جا خشک کنه. امروز می‌خوام راجع به یه پدیدهٔ عجیب‌ و غریب صحبت کنم که بلای خانمان‌سوز جامعهٔ ایرانی‌مون شده. اونم پدیدهٔ فراموشیه! آلزایمر رو نمی‌گم که اون هم متأسفانه بیماری قرنه. این…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – به‌سرعتِ گردباد یا گوجه‌فرنگی؟

دنیای من و آدم کوچولوها – به‌سرعتِ گردباد یا گوجه‌فرنگی؟

رژیا پرهام – ادمونتون با یک اتفاق ساده به این نتیجه رسیدم که چقدر راحت می‌شود تفکری نادرست را جا انداخت! تنها موردی که باید در نظر گرفته بشود، داشتن حمایت افرادی‌ست که بدون دانش لازم، شما را تأیید و از شما پیروی کنند. جامعهٔ کوچک مهدکودک من نمونه خوبی از جوامع بزرگ یا خیلی بزرگ است! چندی قبل با بچه‌ها مشغول درست‌کردن کیک و به‌هم‌زدن مواد لازم بودیم. در حینِ هم‌زدن تمرینی هم برای…

بیشتر بخوانید

خاطرات معلق – شعری از مرجان ریاحی

خاطرات معلق – شعری از مرجان ریاحی

مرجان ریاحی – ایران دارم خاطراتت را از اطراف خانه جمع می‌کنم نگاهت را از عمق آینه صدای معلق خنده‌ات را از میان هوای اتاق‌ها مهربانی‌ات را از روی شاخه‌های شمعدانی بی‌قیدنشستن‌ات را از روی صندلی‌های راحتی حواس‌پرتی‌ات را از کنار کفش‌های لنگه‌به‌لنگه عطر نفس‌هایت را از گوشه‌های بالش‌های پر و هر چه خرده‌ریزهای عاشقانه که رها کرده‌ای زیر فرش‌ها بین ظرف‌های آشپزخانه در گلدان کنار ایوان همه را جمع می‌کنم و یک‌جا و بدون…

بیشتر بخوانید

پسری که نمی‌خواست هجده‌ساله شود – داستان کوتاهی از زهره بختیاری

پسری که نمی‌خواست هجده‌ساله شود – داستان کوتاهی از زهره بختیاری

زهره بختیاری – ونکوور پدر: «این پسرعصبانی که می‌شه، هیچ‌کس جلودارش نیست.» مادر: «اما، تو دلش هیچی نیست. خیلی مهربونه بچه‌ام.» پدر :«گاهی از در دروازه تو نمیاد و گاهی از سوراخ سوزن هم رد می‌شه.» مادر: «مال سنشه. تو سن بلوغه! دست خودش نیست. بزرگ‌تر که بشه، درست می‌شه.» پدر: «قبول. اما آخه این کارهائی‌که می‌کنه عاقبت نداره.» * * * * * با صدای بازشدن در آهنی از خواب پرید و آخرین چرتش…

بیشتر بخوانید

لالایی و عشق دریایی

لالایی و عشق دریایی

حمیدرضا یعقوبی – ونکوور پری دریایی در افسانه‌های بسیاری از فرهنگ‌های جهان، از تمدن آشوریان تا بابل و یونان باستان وجود دارد. در بعضی افسانه‌های اروپایی آمده است که پری دریایی توانایی برآورده‌کردن آرزوهای انسان‌ها را دارد. حوريان‌ دريا را ديده‌ام‌ كه‌ برای يكديگر نغمه‌سرايی می‌كنند ‌ گمان‌ نمی‌برم‌ كه‌ آن‌ها برای من‌ نغمه‌سرايی كنند، ‌ من‌ آن‌ها را ديده‌ام‌ كه‌ سوار بر گردهٔ امواج رو به‌ دريا تاخته‌اند ‌ و زلفان‌ سفيد امواج‌ را…

بیشتر بخوانید

شاه می‌بخشه و شاه‌قلی نمی‌بخشه

شاه می‌بخشه و شاه‌قلی نمی‌بخشه

جوالدوز هستم دامت برکاته لاله‌زار آخرین روز‌های لاله‌زاری‌ش رو طی می‌کرد؛ آخرین روز‌های تئاتر نصر و تئاتر پارس رو، سینما متروپول و سینما رکس، سینما رویال، سینما کریستال و سینما ونوس رو. آخرین روز‌های بو و مزهٔ ساندویچ تخم‌مرغ پخته با نون بُلکی و دوغ شیشه‌ای گازدار رو داشت طی می‌کرد. آخرین روزها برای اینکه همهٔ اون خیابون داشت بوی سیم برق و لامپ و کلید و پریز می‌گرفت، البته که الان کاملاً گرفته و…

بیشتر بخوانید
1 116 117 118 119 120 132