طالعبینی دوهفته!
سلام و صد سلام به بچههای عزیز من. حال و احوالتان چطور است؟ مادر جان، این دو هفته انرژی ماه زمین را تحت تأثیر خودش قرار داده است. بنابراین در این دو هفته احوالات شما هم مثل ماه نورانی است. حالا شاید گاهی تکهٔ کوچک ابری بیاید و جلو ماه را بگیرد، اما خیلی زود راهش را کج میکند و میرود پی کارش.
اگر تخته كنار دستتان است، حتماً دو سه بار به آن بكوبيد، چون گوش شیطان کر در این دو هفته سرحال و سرخوشاید. اگر میخواهید آپارتمانتان را در وست ونکوور اجاره دهید، اجاره میدهید. اگر میخواهید اجاره کنید، اجاره میکنید. کلاً زندگیتان در این دو هفته از فرط نورانی شدن به مهتابی میماند و اگر برق برود، از شما برای روشن کردن فضا استفاده میکنند.
یک قرار قشنگ در رستوران میت، نه از آن Meatها بلکه از این Meetها، میبینم. همهجا نور خوشبختیِ شما میتابد. اما ابرهای سیاهی هم میبینم. دلیلش هم این است که طرفتان روی آنتایم بودن بهشدت حساس است و شما دیر رسیدهاید. او هم در غیاب شما بیاندبرگرش را خورده و حالا دارد از سر میز بلند میشود. شما را میبینم که به دست و پایش افتاده و دارید التماس میکنید نرود. نگران نباشید. نمیرود، مادر. اما شما هم خوشقول باشید دیگر.
مثل همان دوستی که توی خانهاش بچه گنجشک پیدا کرده بود، احتمالاً شما هم توی خانهتان جوجه کبوتر پیدا میکنید. بعد میآیید توی گروه همیاری مینویسید که کبوتر بچه کرده، کاش بودی و میدیدی. کبوترها هم کلی برایتان شگون دارند؛ مهمانی میروید. عروسی میروید. کلی جاهای خوب میروید و خب، اینها همه بهخاطر آن است که توی خانۀ شما کبوتر بچه کرده است.
مسئلهای برایتان پیش میآید و شما از کاه چنان کوهی میسازید که بهترین کوهنورد دنیا هم نمیتواند قلۀ آن را فتح کند، چه رسد به شما مادر که چهار قدم راه میروید زرتتان قمصور میشود و به نفسنفس میافتید. پس، از کاه کوه نسازید، و از نورافشانی استثنایی ماه استفاده کنید تا قسمتهای تاریک آن مسئله را بهتر ببینید و مشکلاتتان را حل کنید.
بهبه، در این دو هفته، زیبایی بینظیری منتظرتان است. میبینم که روغن و بند و بساط را برداشتهاید و برای برنزه کردن عازم Alouette Lake در میپلریج هستید. خوش بهحالتان، مادر. من یکبار برنزه کردم، شدم عین بادمجان سوخته؛ از آنهایی که بهدردِ درست کردن میرزاقاسمی میخورد. مادر جان، خواستم هشدار بدهم شما هم درست خودتان را روغنمالی کنید، وگرنه عوضِ برنزه شدن، گُلمنگُلی میشوید؛ یکجا قهوهای، یکجا هویجی، یکجا هم سفید!
قصد دارید برای محبوبتان هدیهای بخرید. مادر جان، توصیه میکنم غیرکاربردیترین وسیلهٔ دنیا باشد تا بلکه او را خوشحال کند. چسب مخصوص درزگیر در سفینههای فضایی، یکی از پیچهای بازشدهٔ برج ایفل، قیچی مخصوص بریدن صفحههای تیتانیوم و دستگاه تشخیص آرتروز کمر در میان بیمهرگان از هدایای پیشنهادی من است. مطمئن باشید تأثیر معجزهآسایی روی او دارد، مخصوصاً اگر شب و در نور مهتاب آن هدیه را به او بدهید.
مادر جان، درست است که میگویند «برو کار میکن / مگو چیست کار»، ولی نه اینقدر. کار کردن هم حدی دارد. آخر آدم عاقل آخر هفته را هم کار میکند؟ اینهمه جمع کردهاید، میخواهید چهکار کنید؟ نه ماشینتان را عوض میکنید. نه خانهاتان را. فقط نشستهاید چرتکه میاندازید؟ حالا چرتکه نه، ماشین حساب. مهم انداختن است که میاندازید. بهجای این کار، فصل کمپینگ است؛ با دوستانتان بروید و در منطقهٔ زیبای اوکاناگان چادر بزنید و کیف کنید، ولی فقط یادتان باشد آتش روشن نکنید.
مادر جان، قصد دارید آپارتمانتان را عوض کنید؟ خب، قبل از خرید کمی وقت بگذارید و در گروه همیاری این ویدیو دوستمان دربارهٔ پیشخرید آپارتمان را ببینید. چه فرزندان نازنینی دارم من. کلی وقت گذاشته و آنهمه نکات آموزنده در مورد خرید آپارتمان به شما یاد داده است. خب، شما هم بیاموزید. از اینترنت استفادۀ بهینه کنید، بهجای وبگردیهای بیهدف و بالا و پایین کردنِ عکسهای مردم در اینستاگرام و جوک فرستادن در تلگرام!
در این دو هفته، یک ساعت همچنان شصت دقیقه و هر دقیقه هم شصت ثانیه خواهد بود. همهچیز در امن و امان است و قرار هم نیست هیچ اتفاق خاصی برای شما بیافتد. پس با خیال راحت این دو هفته را از نور ماه لذت ببرید. اصلاً عشقتان را دعوت کنید تا شامی رؤیایی را با هم در بالکن خانه و زیر نور ماه نوش جان کنید. خانهتان بالکن ندارد؟ خب، دفعهٔ دیگر که خواستید به خانهٔ جدیدی نقل مکان کنید، خانهٔ بالکندار بگیرید!
آنقدر در مورد همهچیز منطقی فکر کردهاید که ریشۀ احساساتتان خشکیده و حالا هر چقدر آبش بدهید، فایدهای ندارد. از آب دادن کاری ساخته نیست. حتی انرژیِ ماه نورافشان هم نمیتواند کاری بکند. باید تشریف ببرید در ونکوور یک گشت حسابی بزنید. یک فروشگاه گل و گیاه خوب پیدا کنید و بعد کودی درست و حسابی بخرید و پای احساساتتان بریزید. حتماً جواب میدهد، مادر. اما اینبار که رشد کرد، حواستان باشد دوباره خشک نشود.
بهخاطر نور ماه در این دو هفته چشمانداز زندگی شما روشن و شفاف است، مادر. هر چه میشنوید، به خودتان نگیرید. حرف مردم باد هواست. مگر آدم به حرف باد گوش میدهد. باد میوزد و بعد میرود پی کارش. هر کس خواست زیادتر از کوپنش حرف بزند، لبخند عاقلاندرسفیهی تحویلش بدهید و از کنارش بگذرید. بدانید که از نورانی بودن شما حرصش گرفته است.
اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد که موجب میشود دید شما نسبت به زندگی تغییر کند و همهچیز را سفید مثل برف ببینید. مادر جان، آنقدر خوشحال میشوید که حد ندارد. توی گوی بلورینم میبینمتان که دارید از فرط خوشحالی معلّقوارو میزنید. نکنید این کار را، خطرناک است. عوض معلّقوارو زدن بروید دوچرخهسواری کنید یا بدوید تا هیجانتان تخلیه شود.