هیچ‌وقت برای ساختن و تجربه کردن دیر نیست

گفت‌وگو با غزاله سلطانی کارگردان فیلم «پرسه در حوالی من»، به بهانهٔ اکران فیلمش در سینما تک ونکوور

محمدرضا فخرآبادی – ونکوور

غزاله سلطانی متولد تهران است و دوره‌های فیلمسازی را نزد کارگردان‌هایی چون اصغر فرهادی و مانی حقیقی گذرانده است و همچنین مدرک کارشناسی ارشد سینما از دانشگاه هنر تهران و دیپلم فیلمسازی از مدرسهٔ فیلم ونکوور دارد. او تاکنون چند فیلم کوتاه نظیر «شمیران شمارهٔ ۱۵»، «باغ بی‌برگی»، «صبر کن تا خورشید» و… را کارگردانی کرده‎ است. اولین فیلم بلند سینمایی این کارگردان با نام «پرسه در حوالی من» در ساعت ۱۶ روز ۲۰ مه (May 20th) و نیز در ساعت ۱۸:۳۰ روز ۲۴ مه (May 24th) در سینماتک ونکوور، به روی پرده خواهد رفت. به بهانهٔ اکران این فیلم با او مصاحبه‌ای انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

قبل از اینکه دربارهٔ حضور شما در سینمای ایران و به‌طور خاص «پرسه در حوالی من» حرف بزنیم، مایل‌ایم اندکی دربارهٔ دوران تحصیل شما در کانادا صحبت کنیم. شما فارغ‌التحصیل مدرسهٔ فیلم ونکوورید. لطفاً کمی‌ دربارهٔ این مدرسه و دوره‌ای که آنجا سپری کرده‌اید، برایمان بگویید؟ از ویژگی‌هایی که این مدرسه دارد و از مزایا و معایب آن در مقایسه با مدرسه‌های سینمایی ایران (تا جایی که با آن آشنائید)، برای ما بگویید. فکر کنم این توضیحات شما بتواند هم برای مخاطبانتان که در کانادا و مشخصاً در ونکوور زندگی می‌کنند و شاید به سینما و فیلمسازی علاقه دارند، جذاب باشد و هم برای آن‌هایی که در ایران زندگی می‌کنند و احتمالاً در فکر تحصیل سینما در خارج از ایران هستند؟

مدرسهٔ فیلم ونکوور شرایط خیلی خوبی برای تجربه در فضای سینمایی به آدم می‌دهد. تجهیزات کامل و دوره‌های کوتاه فیلمسازی که مجبور بودیم در پوزیشن‌های مختلف تجربه کسب کنیم، بهترین شیوه برای آموزش سینمایی است. تا جایی که من می‌دانم، متأسفانه در ایران مدرسهٔ فیلم نداریم، یکی دو سالی سازمان سینمایی جایی را تأسیس کرد ولی چندان نمی‌دانم چه اتفاقی برایش افتاد. دانشگاه هنر یک دانشکدهٔ سینما-تئاتر دارد، که سال‌هاست دایر است. و همچنین چند سالی است که دانشگاه تهران کارشناسی ارشد مطالعات سینمایى گذاشته است. من کارشناسی ارشدم را در دانشگاه هنر خواندم. ورودی سال ۹۱ بودم؛ متأسفانه به‌قدری شرایط تأسف‌برانگیز و رقت‌بار بود که بهترست درباره‌اش حرف نزنم، ما حتی یک دوربین ساده برای فیلمسازی هم نداشتیم. تقریباً هیچ‌چیزی نداشتیم و فقط کلاس‌های تئوری با تعداد محدودی استاد که کلاس‌ها بین آن‌ها می‌چرخید، اداره می‌شد. بعد از ماجراهای ۸۸ بود و فضا به‌شدت امنیتی، خفقان‌آور، کسل‌کننده و افسرده‌کننده بود. مدام همه‌چیز زیر نظر بود و حتی در آن پستوی حیاط پشتی که بچه‌ها دور هم جمع می‌شدند، نمی‌توانستی دو دقیقه برای خودت باشی. امیدوارم این روزها فضا بهتر شده باشد.

گفت‌وگو با غزاله سلطانی کارگردان فیلم «پرسه در حوالی من»، به بهانهٔ اکران فیلمش در سینما تک ونکوور

شما چند فیلم سینمایی کوتاه و یک مستند نیمه‌بلند هم ساخته‌اید که چند سال پیش در برنامه‌های نمایش دانشگاهی پلان در ونکوور اکران شد. فیلم کوتاه و فیلم مستند چقدر به شما کمک کرد که هم وارد دنیای حرفه‌ای فیلمسازی شوید و هم زبان و جهان سینمایی شما را بسازد؟

مطمئناً هر چقدر تمرین در فیلمسازی بیشتر باشد، بهتر است. هیچ‌وقت برای ساختن و تجربه کردن دیر نیست، در هر پروژه‌ای می‌توان بسیار آموخت و همین‌طور که می‌گویید، کمک می‌کند که جهان سینمایی خودت را بسازی و بشناسی و بفهمی‌ که در چه زمینه‌های قوت و ضعف داری. هیچ‌ راهی بیش از فیلمسازی به فیلمساز برای شناخت بهتر خود و دنیایش کمک نمی‌کند.

حالا که این سؤال مطرح شد، مایل‌ایم بدانیم جهان فیلمسازی غزاله سلطانی چگونه است؟ اساساً به چه شکل از سینما یا چه ژانری از سینما علاقه دارید؟ فیلمسازان مورد علاقه‌تان چه کسانی‌اند؟ فیلم‌هایی که برایتان جذاب و الهام‌بخش بوده‌اند یا هستند، کدام‌اند؟ و چرا؟ اندکی دربارهٔ این زیست سینمایی که از قبل دوست داشتید یا الان مایل‌اید خودتان را در آن تعریف کنید، برایمان بگویید؟

من بیشتر به سینمای اجتماعی علاقه‌مندم، چون دغدغه‌های اجتماعی دارم و شرایط و دنیای پیرامونم را نمی‌توانم نادیده بگیرم، دوست دارم دربارهٔ آن‌ها حرف بزنم. بیشتر هم مسائل زنان دغدغهٔ فکری‌ام است.

فیلمسازان مورد علاقهٔ من، طیف وسیعی‌اند. هر فیلمسازی که تأثیری بر من گذاشته باشد و من را به فکر فرو برده باشد، می‌شود فیلمساز مورد علاقهٔ من؛ ولی شاید بتوانم از‌ هانکه و کیشلوفسکی و در ایران مهرجویی و فرهادی به‌عنوان تأثیرگذارترین‌ها نام ببرم.

فیلم‌های زیادی روی من تأثیر گذاشته‌اند یا به سلیقهٔ من نزدیک بوده‌اند. برای من هر عکس یا تصویر کوچکی هم می‌تواند تأثیرگذار باشد. سعی می‌کنم مدام با دنیای پیرامونم کشف و شهود داشته باشم و این چیزی است که بسیار به من آموخته و من از این بده بستان لذت فراوان می‌برم.

گفت‌وگو با غزاله سلطانی کارگردان فیلم «پرسه در حوالی من»، به بهانهٔ اکران فیلمش در سینما تک ونکوور

برگردیم به فیلم. «پرسه در حوالی من» چندی دیگر در سینماتک ونکوور روی پردهٔ بزرگ اکران خواهد شد. حالا و اینجا فرصتی‌ست که با هم‌وطنان ایرانی خودتان در ونکوور اندکی دربارهٔ این فیلم  صحبت کنید؟ آیا لازم است مخاطب اینجایی فیلم شما دربارهٔ فیلم پیش‌زمینه‌ای داشته باشد؟

نه لزوماً، به‌نظرم نیازی به پیش‌زمینه نیست. فقط می‌توانم بگویم که این فیلم در سال ۹۴ نوشته و ساخته شده، از بحران‌ها و دغدغه‌های سی‌سالگی خودم و دوستان هم‌سن و سالم شکل گرفته و به‌نوعی فیلمی‌ شخصی و زنانه است، دنیای خاص خودش را دارد. امیدوارم مخاطبان ونکووری فیلم را دوست داشته باشند.

آیا پیدا کردن تهیه‌کننده و عوامل تولید برایتان سخت بود؟ اساساً حالا که اکران فیلم تمام شده است، دوست دارید از مشکلات ساخت فیلم اول و پخش آن صحبت کنید؟ بین ساخت و اکران فیلم دو سه سال فاصله افتاد و این مدت احتمالاً برایتان خیلی عذاب‌آور بوده است. درست است؟

عوامل که نه، ولی تهیه کننده چرا… کلاً پیدا کردن تهیه‌کنندهٔ سالم، باسواد و کاربلد جزو سخت‌ترین کارهای دنیاست. ما در شرایط ویژه و مدت زمان محدود مجبور شدیم به ارشاد تهیه‌کننده معرفی کنیم، و بعدها آن تهیه‌کننده به‌دلیل بی‌کفایتی و عدم صلاحیت لازم در کارهای ارشاد به فیلم ضربه‌های زیادی زد و باعث شد همه‌جوره متضرر بشویم، و پروانهٔ سینمایی را از دست بدهیم. به‌همین دلیل من با پروانهٔ ویدیویی خودم تهیه‌کنندهٔ فیلم شدم.

سال ۹۵ فیلم آمادهٔ اکران بود و مشکلات اداری و ارشاد حدود ۶ ماهی طول کشید. بعد از گرفتن پروانهٔ نمایش، فیلم برای اکران به هنر و تجربه ارائه شد که با توجه به شرایط ایران از تولید تا اکران زمان زیادی طول نکشید. خیلی از فیلم‌ها هستند که هنوز منتظر اکران‌اند، من این شانس را داشتم که فیلمم تقریباً یک سال بعد در هنر و تجربه اکران شد.

گفت‌وگو با غزاله سلطانی کارگردان فیلم «پرسه در حوالی من»، به بهانهٔ اکران فیلمش در سینما تک ونکوور

چرا مهراوه شریفی‌نیا را به‌عنوان شخصیت محوری فیلم که تقریباً در تمام صحنه‌های فیلم حضور دارد و کل فیلم روی او و صورت و فیزیکش تمرکز دارد، انتخاب کردید؟ چه ویژگی‌هایی در او دیدید که او را مناسب این نقش دانستید؟

مهراوه شریفی‌نیا را قبل از فیلم از نزدیک نمی‌شناختم. وقتی برای کار دعوت شد و با هم جلسه‌های مختلفی داشتیم، دیدم چقدر باسواد و کاربلد است و از همه مهم‌تر، دنیای سایه [شخصیت اول فیلم]  را خوب می‌شناسد و درک می‌کند. این برای من خیلی مهم بود که بازیگر دنیای سایه را بشناسد و با آن همذات‌پنداری کند. مهراوه چه از نظر تکنیک و چه از نظر شناخت شخصیت بسیار گزینهٔ مناسبی بود، دوستان بازیگر دیگری هم برای همکاری دعوت شده بودند، ولی هیچ‌کدام ویژگی‌های مهراوه را نداشتند. بعد‌ها در روزهای فیلم‌برداری بیشتر مطمئن شدم که او گزینه مناسبی است. من فکر می‌کنم یکی از بهترین بازی‌هایش را در «پرسه در حوالی من» انجام داده و خیلی خوش درخشیده است. در طول تولید هم بسیار همراه و صبور بود. در اکران‌های فیلم هم خیلی همراه بود، که ازش ممنون‌ام.

فیلم شما در گروه هنر و تجربه اکران شد و به‌همین دلیل کمتر دیده شد. آیا فکر نمی‌کنید اگر مثلاً امکانش بود و می‌توانستید قواعد رایج ساختن فیلم اول در سال‌های اخیر را دنبال کنید، اکران بهتری برای فیلم به‌وجود می‌آمد؟ به‌عنوان مثال، استفاده از بازیگری مشهورتر و پول‌سازتر (فقط به‌عنوان نمونه و فارغ از ارزش‌گذاری کیفیِ کاری که سهیل بیرقی با آوردن لیلا حاتمی‌ در فیلم «من» کرد) یا رو آوردن به موضوعاتی که برای مخاطب یا کل نظام تولید و پخش جذاب‌تر باشد (باز هم نمونه‌های دم‌دستی‌تر که به ذهن می‌آید فیلم «ابد و یک روز» یا «ویلایی‌ها» است). به‌طور کلی یک سؤال جدی‌تر این است که آیا حاضرید به نظام تولید و سرمایه تن بدهید و در عوض فیلمتان مخاطب گسترده‌تری داشته باشد یا ترجیح می‌دهید سفت و سخت به باورها و دغدغه‌های سینمایی و مؤلفه‌های مورد علاقهٔ خودتان در سینما پایبند بمانید حتی اگر بهای آن کمتر دیده‌شدن کارهایتان باشد؟

بله مسلماً، متأسفانه تهیه‌کنندهٔ بی‌کفایت باعث شد ما اکران عمومی‌ را از دست بدهیم. ما فکر می‌کنیم اگر با همین شرایط فیلم اکران عمومی‌ می‌شد، با اقبالی که از فیلم در هنر و تجربه دیدیم و پر‌طرفدار بودن خانم شریفی‌نیا، حتماً در اکران اتفاق خوبی برای فیلم می‌افتاد. من معتقدم تبلیغات و پخش درست می‌تواند هر فیلمی‌ را در چرخهٔ اکران تا حدودی موفق کند. این دو گزینه‌های خیلی خیلی مؤثری‌اند، حتی شاید از خود داستان فیلم هم مؤثرتر. ترجیح می‌دهم یاد بگیرم فیلمی‌ بسازم که هم دغدغه‌های من باشد و هم بتواند با مخاطب بیشتری ارتباط برقرار کند. این ایده‌آل‌ترین شکل است. باید این را یاد گرفت و چارهٔ دیگری نیست، چون من آدمی‌ نیستم که به نظام سرمایه و گیشه تن بدهم، ولی از طرفی برای ادامهٔ حیات در سینما، نیاز است به گیشه و مخاطب هم فکر کرد. فارغ از نیاز به سرمایه، اینکه دغدغه‌های فکری من را مخاطبان بیشتری ببینند و به آن فکر کنند، برایم از سرمایه مهم‌تر است.

گفت‌وگو با غزاله سلطانی کارگردان فیلم «پرسه در حوالی من»، به بهانهٔ اکران فیلمش در سینما تک ونکوور

سؤالی که همیشه برای من وجود داشته، این بوده که چرا داستان‌هایی مثل حفره اثر قاضی ربیحاوی، یا اناربانوی گلی ترقی، یا گیله‌مردِ بزرگ علوی، یا چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم نوشتهٔ زویا پیرزاد، یا کلیدر و جای خالی سلوچ اثر محمود دولت‌آبادی یا چه کسی باور می‌کند یا رُستمِ نوشتهٔ روح‌انگیز شریفیان، یا خانه ادریسی‌های غزاله علیزاده هیچ‌وقت به فیلم تبدیل نشده‌اند. حتی داستان‌های عامه‌پسند و پرفروش ایرانی هم مثل بامداد خمار و دالان بهشت و نظایر آن هم راه به سینمای ایران پیدا نمی‌کنند. جدی گرفته نشدن ادبیات ایران توسط اهل سینما (به استثناء چند کارگردان) و قطع ارتباط میان ادبیات داستانی (فارغ از همهٔ ضعف‌ها و قوت‌هایی که دارد) و سینمای ایران از آن مقوله‌هایی است که به‌شدت به تنوع و تکثر سینمای ایران و به تبع آن جذابیت فیلم‌ها لطمه می‌زند. نگاهی به صفحهٔ شخصی شما در اینستاگرام و البته با گرفتن سرنخی از خود فیلم چنین به‌نظر می‌رسد که شما ادبیات و به‌ویژه ادبیات امروز ایران را دنبال می‌کنید که البته اتفاق خوبی است. اما این هم می‌تواند حُسن باشد و هم عیب. از یک سو، آشنایی و همراهی با ادبیات، می‌تواند به کارگردان این امکان را بدهد که داستان خوب را از داستان بد تمیز دهد، منطق درست روایت در اشکال مختلف آن را درک کند، بین شخصیت‌پردازی و تیپ‌سازی فرق قائل بشود و غیره. در چنین حالتی فیلمساز کاربلد، می‌تواند داستان‌های خوبی را که پیش از این توسط نویسندگان حرفه‌ای‌تر نوشته شده است، به شیوهٔ بهتری به زبان سینما ترجمه کند. اما از سوی دیگر، این پیگیری و مؤانست با ادبیات ممکن است این باور را به فیلمساز القا کند که کارگردانی است که می‌تواند نویسندهٔ خوبی برای داستان فیلم خودش هم باشد. مشکلی که دامن همهٔ سینمای ایران را گرفته است. فیلم‌نامه و داستان فیلم «پرسه در حوالی من» نیز توسط خود شما نوشته شده است. آیا شما هم از آن دسته فیلمسازانی هستید که می‌خواهد نویسندهٔ فیلم خودش باشد؟ آیا به هیچ اقتباس ادبی بر مبنای داستان‌های نویسندگان ایرانی فکر نکرده‌اید؟ مثلاً به‌جای اشاره به رمان نسیم مرعشی در بخش کوتاهی از فیلمتان، آیا به اقتباس سینمایی آن فکر نکرده‌اید؟ یا اینکه مثلاً از او برای نوشتن فیلم‌نامه کمک بگیرید؟

بله، من خیلی اهل ادبیات‌ام و سعی می‌کنم پیوندم را با ادبیات حفظ کنم. ادبیات و هر هنر دیگری مطمئناً به سینما و شناخت درست آن کمک بسیار خواهد کرد. داستان فیلم کوتاه باغ بی‌برگی اقتباسی بود از یکی از داستان‌های کوتاه آقای محمد کشاورز. پایان‌نامهٔ ارشد من هم دربارهٔ اقتباس است، کلاً من به این مقوله خیلی علاقه دارم و مدت‌ها برای پیدا کردن قصه‌ای برای فیلم اولم در ادبیات ایران و جهان می‌گشتم و مطالعه می‌کردم، تا اینکه قصهٔ «پرسه در حوالی من» از دل خودم بیرون آمد، دیگر کاری نمی‌توانستم بکنم، دلم می‌خواست فیلم با همان فضا ساخته بشود. من خیلی تأکیدی برای اینکه فیلم‌نامه را خودم بنویسم ندارم، داستان‌های زیادی بوده که رویشان کار کرده‌ام و دوستشان داشته‌ام ولی شرایط ساخت برایشان مهیا نبوده است، بیشتر داستان‌هایی که به سلیقهٔ من می‌خورده و برای من اهمیت داشته و دغدغهٔ ذهنی‌ام بوده، متأسفانه مربوط می‌شده به نویسنده‌هایی که برای ارشاد خط قرمزند، و مجبور شدم که آن‌ها را کنار بگذارم. نسیم مرعشی دوست قدیمی‌ من است و ما همیشه کارهای همدیگر را می‌خوانیم و نقد می‌کنیم. برای داستان «پرسه در حوالی من» هم خیلی به من کمک کرد. یکی از دلایل ضعف فیلم‌نامه‌ها در سینمای ایران عدم صرف وقت کافی برای نوشتن فیلم‌نامه است و دیگر اینکه فیلمسازها خیلی با ادبیات رابطه ندارند و مطالعه نمی‌کنند و از ادبیات و فلسفه و بحث‌های روز دنیا اطلاعی ندارند. اگر این ضعف‌ها را ترمیم کنیم، به‌نظرم شرایط بهتری خواهیم داشت.

گفت‌وگو با غزاله سلطانی کارگردان فیلم «پرسه در حوالی من»، به بهانهٔ اکران فیلمش در سینما تک ونکوور

پروژهٔ بعدی غزاله سلطانی چیست؟ فیلم کوتاه؟ بلند؟ یا مستند؟

پروژهٔ بعدی من فیلمی‌ است که با الهام و تأثیر از داستان مستأجر رولان توپور نویسندهٔ فرانسوی نوشته شده است. این روزها فیلم‌نامه‌اش رو به پایان است که با دوست فیلم‌نامه‌نویسم پیام کرمی‌ در ایران روی آن کار می‌کنیم، حدود ۶ ماه از زمان شروع نگارش آن می‌گذرد.

این روزها دنبال سرمایه برای ساخت آن هستیم که به‌محض آماده شدن، شروع به ساخت خواهیم کرد.

ممنون از وقتی که به ما دادید. امیدواریم فیلم شما در اکرانی که در ونکوور دارد مورد توجه قرار بگیرد.

ممنون‌ام از مجلهٔ خوب شما که این وقت را در اختیار من گذاشت تا بتوانم با هم‌وطنانم در ونکوور گپ کوتاهی داشته باشم.

نظرات

  • ميترا زماني

    با سلام و خسته نباشيد
    ميترا زماني هستم از تهران ،ميخواستم لطفا راهنمايي ام كنيد كه چگونه ميتونم داستان زندگيم رو به فيلنامه نويس يا داستان نويس ارائه بدهم …داستان زني تنها كه سالها در انتظار(١٥ سال) زندگي واقعي در ونكوور كانادا در ايران به سر ميبره تا همسر قانوني مقيم ونكور كانادا براي بردنش اقدام كنه ولي روزگار اتفاقاتي رو در طي مسير در مالزي و روستاي قهنويه اصفهان وكيش و …برايش رقم ميزنه و در آخر بعد سالها از قانون كمك ميخواد ولي با بي عدالتي قانون مواجه ميشه و ثمره يه عمر انتظار به فنا و نيستي عمر از دست رفته و موقعيتهاي اجتماعي و اسيب روحي شده و فرار مرد از مرز ايران بطور غير قانوني و انتظار زن براي گرفتن حق و حقوق قانوني در اين دنياي وانفسا و …..ممنون ميشم خانم سلطاني عزيزبنده رو به مراجع يا مراكزي كه مربوط به اين قبيل داستان هايا فيلمنامه ها ميباشد كه از طريق مردم ارائه ميشه منهم جزئ يكي از انها باشم كه درد جامعه رو بطور واقعي به تصوير كشيده يا به خوانندگان مطرح بشود شايد داستان زندگيم درس عبرتي براي كساني كه ارزوي برون مرزي در سر دارند با تحقيق بيشتري به سر نوشت خودشون احترام بگذارند تا اتفاقاتي نظير امثال من برايشان حادث نشه …سپاسگذارم با احترام فراوان

ارسال دیدگاه