سلسله داستان‌های مهاجرت (۸) – کارآفرینی در ونکوور – بخش دوم

سلسله داستان‌های مهاجرت (۸) – کارآفرینی در ونکوور – بخش دوم

قسمت قبلی این مطلب را اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور مسئولان استان به اندازهٔ کافی طرح را حمایت کرده بودند. طرحی بزرگ که نیاز به سرمایه‌گذار داشت و چندین شغل جدید که می‌بایست تأمین می‌شد. علیپور، در دفتر مشاور مهاجرت حضور پیدا کرد و کل داستان را از ابتدا تعریف و خواسته‌اش را بیان کرد و منتظر پیشنهاد و نظر مشاور ماند. «طرح شما بسیار عالیه، همون‌طور که کارشناسان استان هم از اون حمایت…

بیشتر بخوانید

آشنایی با آزمون CELPIP

آشنایی با آزمون CELPIP

ترجمه و گردآوری: دکتر امیرعباس روائی – ونکوور از آنجایی‌که بسیاری از دوستان با آزمون CELPIP آشنایی نداشته و سؤالات متعددی در این زمینه مطرح می‌شود، سعی بر این است که در این مقاله و چند شمارهٔ بعد، شما را با این آزمون آشنا سازیم. CELPIP مخفف Canadian English Language Proficiency Index Program  می‌باشد. آزمون CELPIP جنرال و CELPIP  جنرال LS، که در آن LS مخفف Listening and Speaking است، هر دو آزمون چندمنظوره جهت…

بیشتر بخوانید

سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا (۸) – استخدام نیروی کار خارجی – بخش اول

سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا (۸) – استخدام نیروی کار خارجی – بخش اول

قسمت قبلی این مطلب را  اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور توضیح مجدد و ضروری: اسامی به‌کار رفته در نوشته‌های نگارنده، مستعار می‌باشد. امیرعلی علیپور، دانش‌آموختهٔ هنرسرای عالی تهران در رشته راه‌وساختمان سال‌ها پیش به کانادا مهاجرت کرد. علیپور پس از فارغ‌التحصیلی از هنرسرا که بعدها به دانشگاه علم‌وصنعت ایران تغییر نام یافت، به استخدام ادارهٔ شهرسازی استان تهران درآمد که جذابیت استخدام در آن سازمان، بیشتر از ۶ سال برایش دوام نداشت و در…

بیشتر بخوانید

سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا (۷) – اسپانسرشیپی والدین

سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا (۷) – اسپانسرشیپی والدین

قسمت قبلی این مطلب را  اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور «سلام. الهام هستم، منو یادتون میاد؟» «سلام. بله، یادمه. انشاءالله که همه‌چیز خوب باشه و راضی باشید.» «بله، همه‌چیز خوبه و مشکلی نیست. غرض از مزاحمت این بود که می‌خواستم بدونم می‌شه مامانم رو اسپانسر بشم؟ و اگر بله، چه شرایطی باید داشته باشم؟» «خیر. شما نمی‌تونید اسپانسر مادرتون بشید. بذارید یه توضیح نسبتاً جامع و کمال بدم: برنامهٔ اسپانسرشیپی والدین، همه ساله به‌جز…

بیشتر بخوانید

سلسله داستان‌های مهاجرت (۶) – ویزای تحصیلی

سلسله داستان‌های مهاجرت (۶) – ویزای تحصیلی

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق – ونکوور «الهام جان سلام، پریسا هستم، شناختی؟» «سلام پریسا جان، مگه می‌شه نشناسم، خوبی؟ کجایی؟» «ممنون. خوبم، تورنتو هستم. فهمیدم اینجایی، شماره‌ات رو از مامانت گرفتم.» پریسا، دوست صمیمی و قدیمی الهام است که روزها و سال‌های زیادی را با او بوده‌ است؛ از دوران مدرسه و دانشگاه تا پس از آن و کار و زندگی و… هر کدام راه خودشان را رفتند، اما…

بیشتر بخوانید

ادبیاتِ مهجورِ مهاجرت – نگاهی به مجموعه داستان «در خلوت چمدان‌ها»

ادبیاتِ مهجورِ مهاجرت – نگاهی به مجموعه داستان «در خلوت چمدان‌ها»

نگاهی به مجموعه داستان «در خلوت چمدان‌ها» نوشتهٔ: مژگان قاضی‌راد؛ نشر اچ‌انداس مدیا، لندن ۱۳۹۴ رحمان چوپانی – ایران پیش از این در دفاع از کتاب و کتاب‌خوانی گفته بودم که نبودِ نقد در جامعهٔ ما یکی از چند دلیل بی‌رغبتی به کتاب و کتاب‌خوانی است. کمبود و نبودِ نقد این آسیب را در پی دارد که خواننده از بهره‌ای که کتاب و کتاب‌خوانی به او می‌رساند، آگاه نیست و پاسخی درخور و زبان‌شمول به…

بیشتر بخوانید

سلسله داستان‌های مهاجرت (۵) – برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا

سلسله داستان‌های مهاجرت (۵) – برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق «سلام، احمد هستم، شکرانی، خاطرتون باشه چند وقت قبل نشستی داشتیم و چندین برنامهٔ سرمایه‌گذاری و کارآفرینی رو اجمالاً توضیح دادید و قرار شد روی یکی از اون‌ها تصمیم بگیرم تا نهایتاً توضیحات بیشتر رو بدید و وارد قرارداد بشیم.» «بله، یادمه. خب؟ تصمیم گرفتید؟» «بله، قصد دارم از طریق برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا، تشکیل پرونده بدم.» «بسیار خب، پس اجازه بدید یک‌بار دیگه از اول…

بیشتر بخوانید

سلسله داستان‌های مهاجرت (۴) – ویزای توریستی

سلسله داستان‌های مهاجرت (۴) – ویزای توریستی

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق «سلام. منو یادتون میاد؟ الهام هستم. زحمت کشیدید و کار منو به‌عنوان پرستار خانگی درست کردید و الان تورنتو‌ام. می‌خوام برای مادرم دعوت‌نامه بفرستم تا چند وقتی بیاد اینجا پیشم. با خیلی از دوستانی که اینجا هستند صحبت کردم و نظرات مختلفی رو شنیدم و الان می‌خوام اگر امکانش هست شما زحمت اون رو هم بکشید. فقط چند تایی سؤال دارم که اگر اشکال نداشته…

بیشتر بخوانید

سلسله داستان‌های مهاجرت (۳)- مهاجرت از طریق برنامه‌های سرمایه‌گذاری

سلسله داستان‌های مهاجرت (۳)- مهاجرت از طریق برنامه‌های سرمایه‌گذاری

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین توفیق «احمد شکرانی هستم. ۵۳ ساله و دارای دو فرزند. لیسانس مهندسی برق دارم. زبانم بد نیست، اما مدرک ندارم. ۱۷ سال سابقهٔ کار دارم که ۷ سال آخرش در شرکتی بوده که تأسیس کردم؛ به‌عنوان مدیر عامل مشغولم. کار ما ساخت تابلوهای برقه و کارگاهی در جاده ساوه دارم که حدود ۶ نفر اون‌جا مشغول‌اند و ۴ نفر هم توی دفتر مرکزی که در تهرانه….

بیشتر بخوانید

جوالدوز – شرافت

جوالدوز – شرافت

دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. وقتی اومدم این مطلبو بنویسم، هر چه کردم طنزم نیومد. انقدر موضوع تراژدی بود که تصمیم گرفتم اونو خیلی خیلی جدی باهاتون در میون بذارم. سال ۱۳۶۴ بود که یه سری بادمجون دورقابچین این در و اون در زدن و بالاخره موفق شدن خانوادهٔ ما رو مجبور به مهاجرت دوباره بکنن. این‌بار ما رو جای دوری نفرستادن. شهر جدید بندرعباس بود. روزی که حکم جدید رو به پدر دادن،…

بیشتر بخوانید
1 42 43 44 45